افغانها در ایران یک «دیگری» بزرگ
اظهارات کارشناسان در نشست «پناهندگان افغانستانی، سیاستگذاری مهاجرت و حمایت اجتماعی»
اظهارات کارشناسان در نشست «پناهندگان افغانستانی، سیاستگذاری مهاجرت و حمایت اجتماعی»
گفتوگو بیش از سهساعتونیم طول کشید. موضوع درباره مواجهه ایرانیان با افغانستانیهای ساکن ایران است؛ مواجههای که برخی میگویند در ماههای اخیر شکل و شمایل دیگری به خود گرفته است. موجهای مهاجرهراسی در بزنگاههای مختلف خودشان را نمایان میکنند. آخرینبار همین چند روز پیش و بعد از قتل داریوش مهرجویی، کارگردان و وحیده محمدیفر، فیلمنامهنویس و همسر او. برخی از کاربران توئیتر بعد از انتشار خبر قتل این زوج، پیامهای اینستاگرامی محمدیفر را رو کردند و قتل او را با حضور افغانستانیها در ایران بیارتباط ندانستند. در ماههای اخیر این اولین مواجهه ایرانیان با افغانستانیها نیست. بعد از سلطه طالبان در افغانستان، هرچند جامعه ایرانی با افغانها همدلی کرد اما نتایج یک پیمایش نشان میداد که آنها باوجود این همدلی، راضی به حضور افغانستانیها در ایران نیستند. این موضوع البته در برخی از پیمایشهای قبلی نیز روشن شده بود، سال ۹۸ شهرداری تهران و دفتر ملی پژوهشگاه فرهنگ و ارتباطات، پیمایشی انجام دادند که نتایج آن نشان میداد ۴۳درصد از تهرانیها معتقدند که افغانستانیها نژادی متفاوت با ما ایرانیها دارند و ۲۸درصد هم ازدواج میان ایرانیها و افغانها را باعث آلودگی نژادی میخواندند. 43درصد از مردم تهران معتقد بودند که تهران باید برای زندگی افغانستانیها ممنوع شود و ۴۴درصد مردم هم معتقد بودند که اگر افغانستانیها قرار است در تهران زندگی کنند بهتر است در محلات جدا از ایرانیان اسکان داده شوند. این پیمایش تکرار نشد یا دستکم نتایج آن هنوز منتشر نشده است، اما انتشار ویدئوهایی در روزهای اخیر از تخریب خانه برخی از افغانستانیها و موجهای مهاجرهراسی مانند آنچه در ابتدا نام بردیم، میتواند شاهدی باشد بر اینکه این دیدگاهها هنوز در تهران وجود دارد. موسسه رحمان با همکاری انجمن جامعهشناسی، سهشنبه ۲۵مهرماه نشستی با عنوان «پناهندگان افغانستانی» ترتیب داد. نشستی که در آن حسن نوری، کارگردان فیلم سینمایی «تارهای ممنوعه»، از تجربه زیسته خودش بهعنوان مهاجر افغانستانی در ایران پردهبرداری کرد و میثم مهدیپور، معاون نماینده ویژه ایران در افغانستان، از سیاستهای جمهوری اسلامی ایران در قبال افغانها گفت. آرش نصراصفهانی که پژوهشگر و دبیر نشست بود، مدعی بود که ایران هیچگاه مهاجر افغانستانی را از خود ندانست و محمدحسین عمادی، پژوهشگر توسعه هم مسئله حضور افغانستانیها را معادلهای دومجهولی دانست.
«در خانه برادر»، عنوان کتاب آرش نصراصفهانی، جامعهشناس است. کتابی که به عقیده بسیاری نمایشدهنده شکلی از برادری در ایرانیان و افغانستانیهاست اما به گفته خودش عنوان این کتاب برگرفته از گفتوگوی معاون سیاسی وزیر کشور در سال ۱۳۶۰ با روزنامه کیهان است. گفتوگویی که به عقیده او ریشه رفتارهای امروز حاکمیت با افغانستانیها در آن مشخص میشود. نصراصفهانی در ابتدای صحبتهای خود، در این نشست بخشی از این مصاحبه را بازخوانی کرد: «سیاست کلی ما این است که افغانستانیها، خواهران و برادران ما هستند، گرچه ما این موضوع را قبول داریم اما نباید فراموش کنیم که برادران و خواهران ما نباید فراموش کنند که روزی باید به خانه خود بازگردند.» این جامعهشناس معتقد است که این نقلقول به نوعی در کل کشور و در تمام این ۴۲سال بهعنوان یک اصل اساسی، تسری پیدا کرده است: «من تصور میکنم که باتوجه به تغییرات این چهار دهه باید در سیاستها یا دستکم در این اصل بنیادین تجدیدنظر کنیم.»
نصراصفهانی معتقد است که بعد از مهاجرت اولین گروه افغانستانیها در ایران اکنون فرزندان آنها هم در کشور زندگی میکنند اما سیاستهای کلی ایران همواره نگهداری آنها در وضعیت اضطراری بوده است، سیاستی که به عقیده او برای مهاجران قدیمی و مهاجرانی که همین دیروز وارد کشور شدند، وجود داشته است. این جامعهشناس در ادامه تاکید میکند تا وقتی از دیدگاه ایرانیها به جامعه افغانستان نگاه کنیم، تصوری از وضعیت زندگی آنها در ذهنمان شکل نمیگیرد: «در این صورت شاید مسئله چندان هم برایمان تعجببرانگیز نیست و تصور میکنیم که آنها از امنیت برخوردارند و روزی به کشور خود برمیگردند. درحالیکه بسیاری از جوانان افغانستانی شاهد نوعی تبعیض در جامعه ایران بودند.» او معتقد است دعواهایی که این مدت از زاویه دیدهای مختلف شکل گرفته است هم شاید ریشه در این داشته باشد که ما موضوع حضور افغانها در ایران را از زاویه دید خود افغانها نگاه نمیکنیم. این جامعهشناس میگوید از دیدگاه بشردوستانه و سازمانمللی چند سیاست را میتوان در قبال مهاجران اتخاذ کرد: «بازگشت امن به کشور، اسکان در کشور سوم یا ادغام در جامعه میزبان.» رویکرد ایران اما به گفته این جامعهشناس، نگهداری این افراد در وضعیت اضطرار و دیگری ماندن افغانها بوده است.
سازمان ملی مهاجرت چاره کار است؟
میثم مهدی پور، معاون نماینده ویژه ایران در امور افغانستان است. او ایدهآل خودش در کشورهای مهاجرپذیر را کانادا معرفی میکند و میگوید: «شاید ایدهآل نسخه برای خود من در شمای کلی، بدون در نظر داشتن وضعیت فعلی مانند خیلی از کشورهای توسعهیافته باشد. اینکه ما به مسئله مهاجرت بهمثابه یک موضوع علمی نگاه کنیم، ایدهآلترین کشور برای پذیرش مهاجران هم کاناداست. کشوری که میداند کجا، در چه تاریخی، چه تعداد مهاجر را و با چه سابقهای بپذیرد. اما سرایت این نسخه برای کشوری که بیش از چهار دهه با همسایهای با درگیریها و بحرانهای عدیده روبهرو است، ممکن نیست.» مهدیپور ایران را اثرپذیرترین کشور در قبال مسائل افغانستان میداند: «چین کشوری است که در تصمیمگیریها و تصمیمسازیها در افغانستان مهم است اما براثر سیاستها و مشکلات افغانستان هیچ مشکلی برایش رخ نمیدهد.» به گفته او ایران چنین وضعیتی ندارد و همواره از اتفاقات درون افغانستان تاثیر میگرفته و اکنون اولین کشور مقصد مهاجران افغانستانی است.
او در ادامه بار دیگر تاکید میکند که ایران در شرایط مشابه، کشوری مانند کانادا نیست. مهدیپور میگوید ایران زمانی از شرایط بحرانی خارج میشود که امنیت و اقتصادی پویا در افغانستان شکل بگیرد: «وقتی این اتفاق صورت نمیگیرد، کشور در شرایط بحرانی است و تصمیمات هم متناسب با شرایط بحرانی اتخاذ میشود. ما نگاهمان موقتی نیست و نگاهمان بسته به شرایط بحرانی و نیاز خودمان بوده است.» مهدیپور در ادامه از نگاه فرصت و تهدیدی به افغانستانیها در ایران انتقاد میکند و آن را نگاهی ناقص میداند: «افغانستانیها میتوانند هم فرصت باشند، هم تهدید. همین امروز در جامعه ایران بزرگترین سرمایهگذار خارجی ما در ایران افغانستانیها هستند، اکنون بخش عمدهای از اقتصاد جامعه متوسط ما با همکاری افغانستانیها رونق گرفته است و از همین بابت هم باید افغانستانیها را تهدید بدانیم، هم فرصت.» مهدیپور در ادامه سوالی کلیدی مطرح میکند، او میپرسد موضوع نگرانکننده این است که آیا از ابتدا اصل پذیرش درست بوده است؟ او میگوید: «مشاغلی که این روزها اتباع افغانستانی آن را پذیرفتهاند، مشاغلی نیست که ایرانیها آن را اشغال کنند. بحث جرم و جنایت که این روزها مطرح میشود، بسیار ناچیزتر از چیزی است که ما در جوامع دیگر شاهد آن هستیم. درواقع موضوعاتی که بازنمایی میشوند، موضوعاتی نیستند که واقعاً وجود داشته باشند.» معاون نماینده ویژه ایران در امور افغانستان، در بخشی از صحبتهایش از کلیدواژه ۴ دهه که در میان سخنرانان استفاده میشد، انتقاد کرد و ریشه رفتارهای تبعیضآمیز در قبال افغانستانیها را فرهنگی و از زمان پهلوی دانست. معاون نماینده ویژه ایران در موضوع افغانستان ریشه حل مشکل را ساختاری نظاممند میداند که بتواند با استناد به آن یک نظام پذیرشی صورت بگیرد. او سازمان ملی مهاجرین را ناجی مهاجران و حلال مسئله مهاجرت در ایران میداند.
یک معادله و دو مجهول
محمدحسین عمادی، پژوهشگر توسعه و مشاور سازمان ملل در بازسازی افغانستان ، سخنران بعدی نشست مشترک موسسه رحمان و انجمن جامعهشناسی است. او میگوید بحث درباره افغانستان، هزارلایه و پیچیده است. او میگوید همانطور که افغانستان در جغرافیا کشوری هزاردره خوانده میشود، مسائلش هم هزارلایه و پیچیده است: «این کشور درگیر جنگهای متعددی بوده است، تاریخ معاصر آن یکبار درگیرجنگ با کمونیستهای شوروی بوده و یکبار درگیر جنگ با انگلیس و آمریکا و اکنون هم که طالبان در آن مستقر شده است، همه این موضوعات نوعی پیچیدگیها برای مواجهه با مسائل افغانستان و مسائل مرتبط با مهاجران افغانستانی پدید آورده است.» این پژوهشگر توسعه حضور مهاجران در ایران را یک مسئله، یک معادله با دو مجهول میداند و معتقد است مادامی که این دو مجهول حل نشود، نمیتوانیم بهعنوان یک ایرانی تصویری واضح و شفاف از ماجرا داشته باشیم و بهعنوان یک شهروند هم سهم خودمان را در ارتباط با موضوع روشن کنیم: «باید موضوع را مانند یک مسئله پزشکی در نظر بگیریم، پزشکان سه اصل اساسی را از ازل رعایت میکردند، اولین اصل معاینه، بعد تشخیص و درنهایت درمان است؛ مادامی که این سهمرحله پشت هم طی نشوند، نمیتوانیم این مقوله را منطقی بررسی کنیم.» او اولین مجهول در معادله مهاجران افغانستانی را کمبود اطلاعات و دیتا میداند: «اولین مشکلی که درباره جامعه مهاجرین از روز اول داشتیم، کمبود اطلاعات دقیق و دیتا درباره این جامعه است، این نقطه ضعف جمهوری اسلامی است. ما حتی نمیدانیم چند نفر افغانستانی در ایران داریم، یک وزیر میگوید ۴میلیون نفر، یک مسئول میگوید ۵میلیون نفر، یک روزنامه مینویسد ۶میلیون نفر و یک جای دیگر از حضور ۷میلیون مهاجر افغانستانی در ایران صحبت میکند.»
او میگوید غیر از اینکه نمیدانیم چه تعداد افغانستانی در ایران وجود دارد، حتی مشخص نیست که این افراد چه سن و سالی دارند، در کجای ایران زندگی میکنند، کارفرمای آنها چه کسی است، جنسیت او چیست. مسئلهای که به عقیده او دنیایی از اطلاعات است و میتواند تصویر روشن و واضحی از افغانستانیها در ایران به ما بدهد. او دومین مجهول این موضوع را که به عقیدهاش معادله است را سیاستگذاری میداند: «ما تعریف دقیقی از منافع ملی نداریم، بگذارید یک مثالی بزنم، فرض کنید به یک کشتیبان میگویید باید کشتی را از نقطه آ به نقطه ب برسانی، اگر کشتیبان نداند که این کشتی در چه نقطهای است، در چه عمقی قرار دارد و این نقطه ب دقیقاً در کدام مختصات است، طبیعتاً نمیتواند آن را به حرکت وادار کند. جمهوری اسلامی هم باید تکلیف خودش را با خودش مشخص کند، آیا ما میخواهیم ملتدولتی تصمیمگیری کنیم و حکومت را در قالب یک مرز مشخصی تعریف کنیم یا هدفمان امت اسلامی است و همهچیز را فراملی میبینیم؟»
این پژوهشگر توسعه در ادامه تاکید میکند که سیاست کشور در مواجهه با مهاجران افغانستانی روشن نیست: «اگر نحوه مواجهه ما در قالب نیشن استیت است مانند سیستمی که در همه کشورهای دنیا وجود دارد و روشی مدرن هم هست، به نوعی روی افراد قیمتگذاری میشود، افراد درخواست مهاجرت میدهند و بهازای نفعی که برای سیستم دارند روی آنها هزینه میشود و میتوانند در کشور مقصد بمانند یا نمانند.» او میگوید کشورهای جهانوطنی و امت اسلامی براین اساس رفتار نمیکنند و همه چارچوبها به نوعی عوض میشود در این کشورها که به عقیده او مبنا ایدئولوژی است و میتوان مثالی از آن را در شوروی کمونیستی هم دید، اسکیلها بزرگتر میشود و مرز دیگر معنایی ندارد. این پژوهشگر توسعه معتقد است مادامی که سیاستها بهدرستی و شفاف بیان نمیشود، باعث میشود که جامعه کمدرآمد و قشر فقیر جامعه، مهاجر افغانستانی را رقیب خودش در صف نانوایی و گرفتن خانه اجارهای و بازار کار بداند: «چون قدرت تحلیل ندارد و حاکمیت هم مشخص نیست که میخواهد با این معادله چه رفتاری داشته باشد.» او میگوید در وهله اول باید بدانیم که چه تعداد افغانستانی و با چه ترکیبی در ایران وجود دارد و در وهله دوم حاکمیت باید روش و سیاست خود را در قبال افغانستانیها روشن کند. گفتههای او البته با نقطهنظرات آرش نصراصفهانی همراه نیست. نصر اصفهانی که مدیریت نشست را هم برعهده دارد، در عین همدلبودن با اینکه ۴میلیون افغانستانی اکنون در جامعه ما مدرک شناسایی دریافت کردهاند اما ترکیب جمعیتی آنها روشن نیست، تاکید میکند: «سیاست ما در چارچوب تصویری از ایرانی بودن و دولت-ملت شکل گرفته است که نتوانسته افغانها را بهعنوان بخشی از جامعه بپذیرد و ایدهای هم برای پذیرش آن برای ملت نداریم.»
محدودیتهای نمادین
حسن نوری، کارگردان سینما ، سخنران بعدی نشست است؛ او افغانستانی است، سالها در ایران زندگی کرده و حتی در ایران فیلم هم ساخته است. نوری ابتدای این نشست از اینکه لهجه افغانستانی ندارد، از دوستانش که در نشست حاضر بودند، عذرخواهی کرد: «من همیشه میگویم ایران غرب افغانستان است و من هم غربی شدم و دیگر لهجه ندارم.» نوری میگوید تجربه حضور این نشستها برایش تازه است زیرا در تمام سالهایی که در ایران بوده، تجربه صحبت درباره وضعیت خودش را نداشته است: «تجربه زیست من متفاوتتر از بسیاری از افغانستانیها در ایران است، مشهد حجم متفاوتی از مهاجران را دارد.» نوری میگوید به این دلیل که میزان مهاجرانی که وارد کشور میشوند؛ چه آواره، چه جنگزده و چه پناهنده، زیاد بوده. همچنین روالهای عادی برای پذیرش مهاجران طی نشده است. او هم مانند نصراصفهانی معتقد است که سیاست ادغامنشدن در قبال مهاجران افغانستانی اتخاذ شده و همین موجب شده است که میان ایرانیها با افغانستانیها دوستی و همکاری شکل نگرفته و دیگری چون به لحاظ اجتماعی پایینتر بوده باعث شده تا انسان ایرانی عارش بیاید که با او همراه باشد: «براساس تجربه زیسته ما روندها برنامهریزی شده است، اکنون لیستی بیرون میآید از مشاغل مجاز برای افغانستانیها؛ کارهایی که فرومرتبه هستند و همزمان همین مشاغل الصاق میشوند به انسان مهاجر افغانستانی و در رسانهها از آن استفاده میشود.»
این مشاغل به گفته نوری، کارگردان سینما، درآمد محدودی را برای انسان مهاجر ایجاد میکند و انسان مهاجر به همین دلیل مجبور است بهواسطه شغل و میزان درآمد محدودش در حاشیه شهر بماند: «بنابراین این شغل باعث میشود که این افراد در مناطقی از شهر محبوس شوند، برای اینکه از کارگر صرف به کارگر نیمهمتخصص هم ارتقاء پیدا نکنند، تحصیلشان در فنیحرفهایها با مشکل روبهرو میشود، سیاستهای پولی آموزش هم که یگانه راه برای تغییر طبقه این افراد است هم کار را سخت کرده و به نوعی راه دانشگاه هم بسته شده است. این موضوعی است که بیش از چهار دهه توسط دولتها پیگیری میشود و همین که مهاجران افغانستانی در جایجای شهر دارند کلونی زندگی میکنند، بخشی به خاطر این است که انزوای فضایی به وجود آمده که لزوماً هم این آدمها به لحاظ اجتماعی طرد میشوند در این ساختار نابرابر جامعه.» او به نوعی حضور افغانها در حاشیه شهرها را به دیوار نامرئی تشبیه میکند: «این اتفاق باعث میشود تا چند میلیون افغانستانی با چنان تحقیری در جامعه دست و پا بزنند که حالشان از اینکه افغانستانیاند بههم بخورد.» این فیلمساز در ادامه برخی از این محدودیتها را نمادین میداند: «من میپذیرم که اکنون در قانون نمیگذارند افغانستانیها خانه به نامشان باشد اما یکسری از محدودیتها نمادین است، مثلاً اینکه سیمکارت ایرانسل به نام افغانستانی نشود نمادین است و ۴۰سال است این کار شده و باز هم میشود.» او معتقد است که اکنون سیاستها یک گروه انسان را فاقد هرگونه حق و اعتراض میداند.
او در ادامه مثالهایی از تبعیض میان جامعه ایرانی و افغانستانی میزند: «وقتی فردی جرمی علیه افغانستانیها انجام بدهد، میداند که تبعاتی برایش ندارد. این خاطرجمع بودن، یک پیشینه تاریخی دارد. من متوجه هستم که ما در خاورمیانه به لحاظ تاریخی با محدودیت منابع روبهرو هستیم و هیچ چیزی با نظم پیش نمیرود، چیزی که متوجه آن نمیشوم این است که با چه استدلالی کرامت انسانی چندمیلیون انسان از بین رفته است.» او در ادامه به نگاههای حاکم بر جامعه مهاجران در دنیا اشاره میکند: «همه جای دنیا گروههای دستراستی وجود دارند که ضدمهاجران هستند اما به همان میزان هم گروههایی وجود دارند که از مهاجرین دفاع میکنند و آنها را رها نمیکنند، من در تجربه مهاجرتی خودمان حتی شاهد این گروههایی که با این نگاه مخالفت کند، نبودم. اگر این مدت به بد بودن این تجربه اذعان میکنیم، چرا در این مدت ۴دهه صدای یکنفر در نیامده بود؟»