دلم خوش است که خبرنگارم
درباره عکسی از تجمعات اخیر

درباره عکسی از تجمعات اخیر
در خانه بوی دود میآید. صدای داد و شعار و آژیر آمبولانس گوشم را پر کرده است. از پنجره بیرون را نگاه میکنم. سطل زباله وسط خیابان افتاده و آتش گرفته است. توی فضای مجازی اخبار را دنبال میکنم. عکسها و ویدیوهای زیادی وایرال شده است. خیر سرم خبرنگارم. دبیر عکس یکی از روزنامههای کشورم. دارم بابت این شغل حقوق میگیرم. خانهام آتش گرفته است و من بیخبرم. اخبار خبرگزاریها را بالا و پایین میکنم. هیچ خبرگزاریای عکس و فیلم منتشر نکرده است. خبرگزاری فارس یکی دو خبر با برچسب اغتشاشگر و قانونشکن را نه در سرویس عکس که در حاشیه اخباری کار کرده است. دوباره سر را در گوشیام میکنم و اخبار را از روی پلتفرمها دنبال میکنم. خبر میآید که یلدا معیری در تجمعات دستگیر شده است. انجمن صنفی عکاسان مطبوعات بیانیهای منتشر کرده است و ضمن تسلیت به خانواده داغدار مهسا امینی و مردم ایران، دستگیری عکاسان مطبوعاتی را در حین انجام فعالیت حرفهای خود محکوم کرده و فعالیت آزادانه در فضای شفاف رسانهای را حق طبیعی و بدیهی عکاسان مطبوعاتی دانسته است. بوی دود خانهام را گرفته است. اینترنت گوشیام دچار اختلال شده است. بیخبری دارد دیوانهام میکند، از عمق ماجرا بیخبرم. قاعدهاش این است که ما خبرنگاران اخبار را منتشر کنیم. از خانه بیرون میزنم. در یکی از پیجهای اینستاگرام یاد گرفتهام آتش را چطور با نوشابه خاموش کنیم. نوشابهای را تکان میدهم و سمت آتش میگیرم و خاموشش میکنم. توی کوچه میایستم و به دود سطل زباله خیره میشوم و قوطی خالی نوشابه را سر میکشم. دلم خوش است که خبرنگارم.