دامن عکاس از دست برفت
درباره عکاسی از محمدرضا شجریان

درباره عکاسی از محمدرضا شجریان
سال 90 در سرویس عکس روزنامه شرق بهعنوان عکاس مشغول کار بودم. بین روسای روزنامه اختلاف افتاد. روزنامه دوپاره شد. در همین اوضاع، روزنامه روزگار منتشر شد. نیمی از بچههای تحریریه به روزگار رفتند و نیمی دیگر در شرق ماندگار شدند. روزنامه روزگار اما بعد از شش ماه توقیف شد. باری، به عنوان دبیر عکس به روزنامه روزگار رفتم. بچههای تحریریه در تلاش بودند که روزنامه تازهنفس را به هر زور و ضربی سر زبانها بیندازند. بچههای گروه فرهنگ با محمدرضا شجریان قرار گفتوگو گذاشته بودند. برگه آفیش را که به سرویس عکس آوردند، یکی از بچههای عکاس که عاشق استاد بود، خواهش و تمنا که برای مصاحبه برود. سردبیر روزنامه صدایم کرد و گفت، شجریان عکس یک است یا خودت برو یا یکی را بفرست که عکس درست و درمانی بگیرد. آمدم به اتاق عکس و قبل از برنامه رفیق عکاسم را برای برنامه بریف کردم. چند ساعت بعد بچهها از مصاحبه برگشتند. عکسها را خالی کرد، دیدم یکسری عکس یادگاری است که خود عکاس هم در عکسها حضور دارد. گفتم پس عکسها کو؟ گفت بوی گلم چنان مرا مست کرد که دامنم از دست برفت. بعد از آن روز هر جا که قرار بود عکسی از شجریان منتشر کنم دست به دامان آرش عاشورینیا میشدم. آرش جزو آن دسته از عکاسانی بود که هیچ رقم در عکس خست به خرج نمیداد. عکس یک امروز روزنامه و همین عکسنوشت هم دستپخت آرش است. یادش گرامی. احتمالا امشب تولد استاد را عکاسی میکند.