| کد مطلب: ۱۲۹۵

داغونم رئیس

داغونم رئیس

درباره عکسی از مراسم تشییع پیکر آرش عاشوری‌نیا

درباره عکسی از مراسم تشییع پیکر آرش عاشوری‌نیا

دوربین با خودم نمی‌برم. پیش آرش رفتن و دوربین بردن حکم زیره به کرمان بردن است. دلم گرفته است. حال خوشی ندارم. می‌خواهم گوشه‌ای گیرش بیاورم و بگویم گور بابای عکاسی، داغونم رئیس. بیا گوشه چمنی پیدا کنیم و گل بگیم و گل بشنفیم. آدرسی که روی گوشی دارم آشناست اما باورم نمی‌شود که نشانی آرش باشد. به سرازیری حافظ که می‌رسم مثل استر چشم‌بسته پل کالج را رد می‌کنم و بعد چهارراه شاپور و نازی‌آباد و باقرآباد و... این که آدرس مامان جان و بابا رضا و آقا و خانم و... بود. آرش چرا آنجا قرار گذاشته؟ قطعه۸۸ چنان پر از جمعیت است که بعید می‌دانم نوبت به من برسد. قیامتی برپاست. عکس آرش را روی بنر زده‌اند و بچه‌ها یکی‌یکی پشت تریبون می‌روند و پشت سرش حرف می‌زنند... حیرانی. تابوت را روی چمن می‌گذارند و همه به نماز می‌ایستند. گوشه‌ای ایستاده‌ام، حیرانم. به عزت و شرف لااله‌الا‌الله، بلند بگو لااله‌الا‌الله. باید بروم روزنامه. الهه زودتر از باقی بچه‌ها می‌آید. خدا‌خدا می‌کنم توی خیابان جلویم را بگیرد و بلند صدایم کند و بگوید چرا اینقدر دمقی؟ ظهر جمعه اما خیابان میرزا خلوت‌تر از آن است که صورتی آشنا از چشمم دور بماند. پله‌ها را دو تا یکی بالا می‌روم و گوشم را تیز می‌کنم تا صدای خنده‌اش را بشنوم. وارد تحریریه می‌شوم. باید یکی را پیدا کنم و بگویم داغونم. صندلی الهه اما خالی است. حیرانم.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی