زوایای پنهان اعتراضات
درباره عکسی از موتورسواران پایتخت

درباره عکسی از موتورسواران پایتخت
دو سه روز پیش مرکز خرید جامجم در آتش سوخت. دفتر روزنامه خیابان میرزایشیرازی است. مرکز خرید، خیابان ولیعصر نرسیده به پارک وی. اهالی تهران خوب میدانند ساعت۴ بعدازظهر طی کردن این مسیر یعنی چه؟ چست و چابک مثل یک آتشنشان قبراق از لوله روزنامه خودم را به خیابان میرسانم. ترک اولین موتوری که میبینم، مینشینم. نیم ساعت بعد سر صحنه آتشسوزی میرسم. بچههای آتشنشان در حال لکهگیریاند و آتش مهار شده است. با فرمانده میدان حرف میزنم و وارد ساختمان میشوم. باید قبل از اینکه با گاز co مسموم شوم عکس بگیرم. 10دقیقهای عکاسی میکنم. تمام تنم بوی دود میگیرد. حالا برای برگشتن به روزنامه باید دوباره ترک موتوری بنشینم. دوربین هنوز روی دوشم است. موتورسوار با سر اشاره میکند سوار شوم. همین که جاگیر میشوم، خیابان را دور میزند و خط ویژه ولیعصر را پایین میآید. با صدای بلند میگوید: «داداش شما که خبرنگاری میدونی اوضاع مملکت کی درست میشه؟» میگویم والله که نمیدانم. میم نمیدانم را نگفتهام که داد میزند، «خدا کند تمام نشود.» با تعجب میپرسم چرا؟ میگوید: «نمیبینی کسی کار به کار ما ندارد. نه کلاه میخواهند؛ نه گواهینامه و بیمه. نه حتی کفی برای جمع کردن موتورها. الان هم که شدهایم پادشاه بلامنازع پیادهرو و خط ویژه.» خندهام میگیرد. ظاهرا، اعتراضات زوایای پنهانی دارد.