تا نیست غیبتی نَبُوَد لذّتِ حضور
درباره یلدا

درباره یلدا
در روزنامه بچهها انار و نارنگی خریدهاند. میخواستیم تلخی این سه ماه را با ملسی انار و نارنگی بشوییم.که نشد... سر ساعت 6 وسط تحریریه دور هم جمع شدیم و آرزو کردیم و فال حافظ گرفتیم. محمدجواد روح خواند...
از دستِ غیبتِ تو شکایت نمیکنم/ تا نیست غیبتی نَبُوَد لذّتِ حضور
گر دیگران به عیش و طَرَب خُرَّمَند و شاد/ ما را غمِ نگار بُوَد مایه سُرور
دو روز پیش دور هم جمع شدیم و الهه از زندان زنگ زد. سلام که کرد کل تحریریه بغض کرد. بیست نفر را تصور کنید که نمیتوانند سلامی را علیک گویند. چند ثانیهای سکوت حکمفرما شد و یکی از بچهها بانی شد و قربان صدقهاش رفت... باقی فرصتی پیدا کردند تا به خود بیایند و علیک گویند. ثانیهها مثل باد میگذشت و گوشی بین دستها دست به دست میشد. به خودمان آمدیم دیدیم چقدر طفلی شدهایم که تنها با شنیدن صدایش خوشحالیم. خدا خدا میکردیم تا شب یلدا آزاد شود. اگر آزاد میشد میتوانستیم به جای نارنگی تلخی ایام را با شیرینی بشوییم. نمیخواهم یلدایتان را تلخ کنم. روزنامهنگارها اصولا شب را عزیز میشمرند. یلدا این فرصت را میدهد تا این معاشقه شبانه طولانیتر شود. اما یلدای امسال برای اهالی هممیهن حسی جز هجران ندارد. آخر غزل حافظ گفته بود تا نیست غیبتی نَبُوَد لذّتِ حضور. میخواهم به عزت این شب عزیز از جانب اهالی هممیهن از خدا بخواهم این هجران را تمام کند. امید که دعایم مستجاب شود و الهه به آغوش خانوادهاش برگردد. انشاءالله.