| کد مطلب: ۴۹۸۵

شهر غریب‌نواز

شهر غریب‌نواز

درباره عکس‌هایی از طلاییه

درباره عکس‌هایی از طلاییه

در روزهای نزدیک به نوروز، اردوهای دانشجویی به سمت جنوب ایران سرازیر می‌شوند. خبرگزاری‌ها از این فرصت استفاده می‌کنند و تا اواسط فروردین از راهیان نور گزارش تصویری منتشر می‌کنند. اولین بار چند سال پیش با یکی دو نفر از رفقای عکاسم در نوروز راهی راهیان نور شدم. هر چه اطرافم را نگاه می‌کردم دلیل این همه عظمت را نمی‌فهمیدم. حقیقت این بود که تعدادی تانک و ضدهوایی و پرچم در بیابان برهوتی به امان خدا رها شده بودند و اگر قرار بود با چشم عقل به اطراف نگاه کنی، چیزی بیش از خرابی نمی‌دیدی. یکی دو ساعت اول به حیرانی گذشت. دوربین را بالا می‌آوردم و سعی می‌کردم قاب مینیمالی را به تصویر بکشم. شما که غریبه نیستید، هرگز تصور نمی‌کردم پا به سرزمینی چنین مقدس گذاشته‌ باشم.
اندک‌اند سرزمین‌هایی كه وقتی از دروازه‌شان می‌گذری، حس كنی كسی در آنها منتظر توست. گام‌های آغازین‌ات، هشداری آمیخته با اشتیاق‌اند و شوقی ریخته در جام خشنودی. این شهر این‌گونه به استقبال من آمد؛ و من یكی از صدها تنی بودم كه كاروان با خود می‌برد. اما از میان این همه آدم؛ گویی شهر غریب‌نواز، تنها به من درود می‌فرستاد.
پاراگراف بالا را در کتاب «گاه ناچیزی مرگ»، نوشته محمدحسن علوان خوانده بودم و با هر قدم در طلاییه سطر سطرش برایم تداعی می‌شد. نمی‌دانم چه شد اما کم‌کم با حضور آدم‌ها و زائرین این حریم ارتباط برقرار می‌کردم و مقدس بودن فضا در دلم بلکه ذهنم می‌نشست. امروز که دیدم خبرگزاری‌ها عکس‌هایی از راهیان نور منتشر کردند، یاد عکس‌هایم افتادم. اگر روزی گذرتان به جنوب ایران افتاد، از دیدن این سرزمین غافل نشوید.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی