| کد مطلب: ۲۹۷۳

نفس‌به‌نفس، عذاب‌به‌عذاب

نفس‌به‌نفس، عذاب‌به‌عذاب

درباره عکسی از اعدام

درباره عکسی از اعدام

در روزنامه نشسته‌ام و به عکس‌های اعدام که قبل‌تر از این روزها گرفته شده است نگاه می‌کنم. عکس‌ها برایم تکراری است. خیلی‌هایشان بارها و بارها به صفحات روزنامه رفته و به زیور طبع آراسته‌ و زیر چاپ رفته و در شمارگان چند هزارتایی چاپ شده است. این چند روز که فریاد اعدام نکنید از عالم و آدم بلند شده است، به این فکر می‌کنم چرا از آن عکس‌ها راحت گذشتیم. چرا یک نفر پیدا نشد تا مثل هوگو یا کامو درباره اعدام بنویسد. بنویسد تا بفهمیم چه در ذهن و ضمیر کسی که قرار است پای چوبه دار برود می‌گذرد. بنویسد تا بفهمیم پشت نگاه سرد و بی‌روح محکومان چه توفان و چه جدل حزن‌انگیزی برپاست. بنویسد تا متوجه شویم که این روزها و ساعت‌هایی که برای من و شمای بیرون از ماجرا می‌گذرد برای کسی که زیر حکم است روزبه‌روز و ساعت‌به‌ساعت‌ و عذاب‌به‌عذاب و نفس‌به‌نفسش دور از تصور است. بنویسد و طوری بنویسد تا طعم تلخ و گسش را بچشیم. بنویسد تا در ذهن‌مان زبری طناب، سرمای دست‌بند، تلخی کام، خشکی لب، پریدن رنگ از رخسار، آخرین تپش‌های قلب، لخ‌لخ دمپایی، شل شدن پاها ‌را مرور کنیم. بنویسد تا شاید با خواندنش دل ولیِ دمی نرم شود. بنویسد که شاید قاضی را وادار به کمی مکث کند.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی