ما را نبود به نیم جو بهره از آن
درباره جای خالی همکارمان الناز محمدی

درباره جای خالی همکارمان الناز محمدی
بنا داشتم شیوه نوشتن ستون را عوض کنم. میخواستم فارغ از دشواری این روزهای روزنامهنگاری ستون شنگولی بنویسم و دور هم صفا کنیم. چند روز قبل اتودش را هم زدم. شبها در تحریریه وقتی که از هیاهوی اخبار و بستن صفحات فارغ میشدیم، وقتی همگی منتظر تایید صفحات روزنامه بودیم، دور هم مینشستیم و شعر میخواندیم. گاهی وقتها یک نفر که کتاب جدیدی خوانده بود یا مقاله و متنی به نظرش ویژه میآمد با صدای بلند میخواند. بعد یکییکی درباره متن اظهارنظر میکردیم و حرف میزدیم. ساعتهای ایستادن تا تایید صفحه، برای روزنامهنگار جماعت حکم عذاب الهی دارد. اما این شبنشینی، لحظات ملالآور تایید را چنان با کیفیت میکرد که خیلی وقتها صفحه تایید میشد و ما همچنان سر جایمان نشسته بودیم. توی همین دورهمیها به پیشنهاد دبیر اجتماعی تصمیم گرفتم هر روز عکسی انتخاب کنم و دربارهاش حرف بزنیم و ماحصل گفتوگو را در ستون برایتان بنویسم. نمیدانم چه حکمتی است که هر چه دستوپا میزنیم به عنوان روزنامهنگار چراغ امید را در دلمان زنده نگه داریم، نمیشود، که نمیشود، که نمیشود. ما در چهار ماه گذشته روزهای تلخ و سختی را گذراندیم. نمیخواهم
مظلومنمایی کنم. ایام خوش هم داشتیم. اما عالما عامدا شمار هر لبخند که به صورتمان مینشست را داشتیم. میشمردیم تا بابت هر کدامشان جای الهه محمدی را خالی کنیم. الان که این یادداشت را مینویسم بچههای تحریریه در سکوت تلخی در انتظار تایید صفحات نشستهاند. خبر ساعت دو اخبار خوشی برای مردم خواند. اما یک ساعت قبلش الناز محمدی بازداشت شد. امشب خبری از شبنشینی نیست که اگر بود با صدای بلند میخواندم:
گر روی زمین تمام شادی گیرد/ ما را نبود به نیم جو بهره از آن