| کد مطلب: ۳۴۹۱

ما هم که ریه نداریم

ما هم که ریه نداریم

درباره عکسی از آلودگی هوا

درباره عکسی از آلودگی هوا

دیروز ویرم گرفت از خانه پیاده به روزنامه بیایم. مصداق حسنی به مکتب نمی‌رفت وقتی می‌رفت جمعه می‌رفت. در راه به چند نفری سلام کردم. سلامم را پاسخ نمی‌گیرم. چشمانم جز چند متری جلوتر را نمی‌توانند ببینند. نفسی در سینه نمانده که بیرون بیاید و ابری تاریک شود. هر چه به مقصدم که روزنامه باشد نزدیکتر می‌شوم شعر اخوان را زندگی می‌کنم. با این تفاوت که هوا بس ناجوانمردانه هم سرد و هم گند است. این دومین باری است که در ستون عکس‌نوشت درباره آلودگی هوا می‌نویسم. واقعیت این است که کارمان با آلودگی هوا دارد به جاهای باریک می‌کشد. از خیابان به تحریریه پناه می‌آورم. سلام می‌کنم و جواب می‌گیرم. خیالم این است که هر چه بدی و پلشتی در راه دیده‌ام را در آستانه در جا گذاشته‌ام. غافل از اینکه این نکبت به تحریریه هم نفوذ کرده است. یکی ساقی شیر شده است. یکی دیگر می‌گوید بگذارید گربه بیاید داخل تحریریه بلکه بتواند نفس بکشد. همان بچه‌هایی که تا چند وقت پیش سر سیگار کشیدن داخل تحریریه یقه همدیگر را پاره می‌کردند حالا رخصت داده‌اند که رفقایشان در فضای تحریریه نیکوتین‌شان را تامین کنند. خلاصه که روزگار غریبی است. نمی‌دانم قرار است چه بلایی سرمان بیاید. فعلا فقط داریم روزگار می‌گذرانیم. یک روز شاخص آلودگی قرمز است و فردایش نارنجی و دوباره قرمز... انگار که دور با عاشقان افتاده و جز تسلسل چاره‌ای پیش رویمان نیست. هر سال همین روزهای سال اوضاع اینطور می‌شود بعد جلسه اضطرار تشکیل می‌شود و بعد یکی دو روز مدرسه‌ها تعطیل و ادارات دورکار می‌شوند و... دوباره روز از نو، روزی از نو. ما روزنامه‌نگاران و پلیس‌ها و آتش‌نشان‌ها و کارگران شهرداری و کارمندان بانک و... هم که ریه نداریم.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی