| کد مطلب: ۲۰۷۴

کروکودیل‏ها در مرداب

درباره عکسی که تمثال این روزهای ما است

درباره عکسی که تمثال این روزهای ما است

هفته پیش گاردین مجموعه عکسی از جایزه مانگرو منتشر کرد. لحظه‌ای که عکس را دیدم نکته‌ای به ذهنم رسید. عکس را سیو کردم تا یک روز برایتان بنویسم. حرفی که امروز می‌خواهم بزنم نه آنکه سر مگو باشد که اگر باشد هم بعد از این همه روز همراهی، با هم از این حرف‌ها نداریم، شما هم قول بدهید بعد از خواندن این نوشته به رویم نیاورید. چند روز پیش میهمان جمعی از رفقای قدیمی بودم؛ رفقایی که روزگاری با هم همدل و همراه بودیم. اگر کسی قصد می‌کرد بین‌مان تفرقه بیاندازد حتما یکی پیدا می‌شد و وسط ماجرا را می‌گرفت و شب به خوشی می‌گذشت. اما در آن میهمانی کذایی هیچ‌کدام از ما آدم‌های سابق نبودیم. نه دلمان خوش بود نه کسی بود که وسط ماجرا را بگیرد و دل‌ها را به هم نزدیک کند. هر کدام از ما خودمان را در قامت کروکودیل همین‌ عکس می‌دیدیم. سر به زیر آب کرده بودیم و چشم‌هایمان را بیرون آب باز گذاشته‌ بودیم و انتظار می‌کشیدیم که کسی صحبتی کند. به محض اظهارنظری چشم‌ها گرد می‌شد و آرواره‌ها از زیر مرداب سر بیرون می‌آورد و همدیگر را پاره‌پاره می‌کردیم. مطلقا هیچ‌کدام حرف دیگری را نمی‌شنیدیم. یک کلمه از جمله‌ای را می‌گرفتیم و ان‌قلتی رویش سوار می‌کردیم و حرف خودمان را می‌زدیم و نفر بعد دوباره همین کار را ادامه می‌داد. جمع میهمانی ما شاید به ده نفر هم نمی‌رسید. اما به شهر و اخبار و روزگار که نگاه می‌کنم، می‌بینم آن میهمانی مشتی بود نمونه خروار.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی