کار آفتابگردون انتظاره... انتظاره...
درباره عکسی از مزرعه آفتابگردان در دونتسک

درباره عکسی از مزرعه آفتابگردان در دونتسک
عکس را در بلاگ گاردین دیدم. رفتم به جوانی. به روزگاری که یواشیواش موسیقی پاپ وطنی داشت سر و شکلی پیدا میکرد. وقتی که جوانهای دهه شصتی آرام و بیهیاهو بیخیال «این شبی که میگم شب نیست اگه شبه مثل امشب نیست» میشدند. خودآگاه یا ناخودآگاه تلاش میکردند تا از سایه سنگین موسیقی لسآنجلسی بیرون بیایند. رفتم به زمانی که چشمها داشت عادت میکرد به دختران و پسران همشکل و همتیپ خودمان که روی سن میرفتند و گیتار و ویولون میزدند و آواز میخواندند. رفتم به روزهای عبور از «بهار آمد و شمشادها جوان شدهاند.» عکس را دیدم و یاد «گل آفتابگردون» گروه آریان افتادم. زیر لب ترانه را زمزمه کردم.
عکس در دونتسک اوکراین گرفته شده است. ظاهرا سایه جنگ آنقدر سنگین بوده که رهگذری هم به ذهنش نرسیده که به وقت رسیدن آفتابگردان میشود گلی را پیچاند تا کنده شود و بنشیند گوشه باغی و تخمه بشکند. به عکس نگاه میکنم و میبینم فضای عکس چقدر با ترانه جور است.
گلِ آفتابگردون؛ هر روز به انتظارِ دیدنِ یاره
امّا خورشید پوشونده؛ ابری که تاریکه و تاره
چشمای آفتابگردون؛ باز نگران از ابرا
داد میزنن این تنها؛ طاقتِ دوری نداره
تا بشه وقتی خورشید از دلِ ابرا پیدا
باز کارِ آفتابگردون؛ انتظاره… انتظاره…