| کد مطلب: ۸۸۷۴

دست‌‏افشان و پاکوبان

درباره عکسی از سیل در لیبی

درباره عکسی از سیل در لیبی

فروردین 98 که سیل بخش بزرگی از ایران را فراگرفت برای پوشش اخبار سیل به خرم‌آباد رفتم. ماموریتم «معمولان» یکی از شهرهای استان لرستان بود. تا به مقصد بلکه مقصودم برسم از جاده‌هایی گذشتم که چیزی از جاده‌بودن‌شان نمانده بود. باغ‌ها و خانه‌ها و مدرسه‌ها و مغازه‌ها و پل‌ها و... دیدم که به معنای واقعی کلمه کن‌فیکون شده بودند. در میانه راه متوجه شدم که عروس و دامادی شب عروسی‌شان گرفتار سیل شده‌اند و دار و ندارشان بر آب رفته بود. از طرف دیگر عده‌ای خیّر دوباره جهیزیه خریده بودند و برای آن دو نوگل نوشکفته خانه‌ای اجاره کردند و بساط عروسی به پا کردند. قضیه را که متوجه شدم خودم را به عروسی دعوت کردم تا با عکس‌هایم به عروس و داماد امید دوباره بدهم. حتی خاطرم هست به عروس و داماد پیشنهاد دادم قبل از شروع مراسم از آنها عکس مادلینگ بگیرم. سرتان را درد نیاورم در لرستان خصوصاً در شهرهای کوچک عروسی دونفر یعنی عروسی یک شهر است. روی تپه‌ای که همه شهر معمولان زیر پایمان بود بساط عروسی چیده شد. عده‌ای از مردم که تعدادشان کم هم نبود هنوز داشتند با بیل و فرغون و بیل مکانیکی خانه‌هایشان را از آب و گل بیرون می‌آوردند. کم‌کم مردم شهر خودشان را به بالای تپه رساندند. موزیک عروسی نواخته شده بود. مردم با چشم‌هایشان به یکدیگر نگاه می‌کردند و در سکوت عمیقی ایستاده بودند و منتظر آمدن عروس و داماد بودند. من بالای ساختمانی ایستاده بودم و در مقام دیده‌بان عمل می‌کردم. ماشین که از پایین تپه پیچید به برادر داماد که پنج سالش بود گفتم داداشت داره میاد، بگو آماده باشند. این را گفتم و سر دوربین را چرخاندم به طرف جمعیت. از توی ویزور دیدم که پسربچه پنج‌ساله یک دستمال را روی هوا چرخاند و به دل جماعت زد. طولی نکشید که همه حاضران دست‌افشان و پاکوبان به عکس‌ام راه پیدا کردند. حرکت پسر پنج‌ساله از نگاه منی که از بالا مراسم را دنبال می‌کردم حکم کسی را داشت که چراغ اول را روشن کرد. حالا عکس پسربچه لیبیایی هم برایم همان خاطره را تداعی می‌کند؛ پسربچه‌ای که فارغ از همه عالم شادی را برای جماعت گرفتار در بلا به ارمغان آورد.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

آخرین اخبار