| کد مطلب: ۴۳۵۶

دری که باز می‏‌شود

دری که باز می‏‌شود

درباره عکسی از آزادی الناز محمدی

درباره عکسی از آزادی الناز محمدی

در دنیای موازی صبح یک روز برفی باید به زور و ضرب خودمان را از زیر پتوی گرم و نرم بیرون می‌کشیدم. شولایی روی دوش‌مان می‌انداختیم و دمپایی روفرشی‌ به پا می‌کردیم. آبی به دست و رویمان می‌زدیم و لخ‌لخ‌کنان به سمت آشپزخانه می‌رفتیم. دو پیمانه قهوه در قهوه جوش می‌ریختم. هم‌زمان شیر گرمکن را روی گاز می‌گذاشتیم و شیر داغ را با قهوه به هم می‌آمیختیم و توی ماگ مخصوص‌مان می‌ریختیم و کنار پنجره به تماشای دانه‌های برف می‌نشستیم. اما در دنیای ما روزنامه‌نگاران که عزیزانی در بند داریم از این خبر‌ها نیست. دیروز قرار بود الناز محمدی دبیر گروه اجتماعی روزنامه به قید وثیقه از زندان آزاد شود. از هفت صبح فارغ از همه زیبایی‌های برف زمستانی و اداهای سانتی‌مانتال، تلفن به دست پیگیر اوضاع همکارمان بودیم. یک گروه جلوی اوین رفتند و منتظر نشستند تا پدر شریف و عزیز الناز را همراهی کنند که داخل دادسرا برود. بعد که قرار وثیقه مشخص شد، گروه دیگری همراه پدر به دفترخانه‌ای در سوی دیگر شهر رفتند تا سند را مهر و امضا کنند و دوباره به اوین برگردند. ساعت 12:58 گروه، در معیت احمد آقای محمدی به اوین رسیدند. ماشین را زیر پل اوین پارک کردند و احمدآقا با پای خسته اما قوی، وثیقه به دست گِل و شُل سربالایی اوین را بالا نمی‌رود، پرواز می‌کند. نیم ساعت بعد از دادسرا بیرون می‌آید. چشمش دنبال در کوچکی است که گفته‌اند دخترش از آنجا بیرون می‌آید. هیئت همراه در سرمای جانسوز در موقعیت‌های مختلفی که دید مناسبی دارد، جاگیر و به در خیره می‌شوند. در دنیای موازی باید یواش‌یواش دوش می‌گرفتیم و خودمان را برای ناهار آماده می‌کردیم. اما در دنیای ما روزنامه‌نگاران که عزیزی دربند داریم، به دری خیره می‌شویم که بالاخره ساعت پنج عصر روز بیست‌وسوم بهمن‌ماه 1401 برای ما باز می‌شود. انشاءلله که خیلی زود این در برای الهه محمدی و همه همکاران در بندمان هم باز شود.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی