| کد مطلب: ۱۷۸۴

از گلوی من دستاتو بردار*

از گلوی من دستاتو بردار*

درباره عکسی از اولین باران پائیزی

درباره عکسی از اولین باران پائیزی

تحریریه شلوغ است، توی گوشم، گوشی گذاشته‌ام و همایون دارد «آهای خبردار» می‌خواند. اینجا وبلاگ شخصی‌ام نیست. همین امروز را بر من ببخشید. می‌دانم حال شمای خواننده هم تعریفی ندارد. سوته‌دلانیم که در گوشه سمت چپ صفحه 3 روزنامه هم‌میهن گرد هم آمده‌ایم. همایون می‌خواند پائیز آمده، پی نامردی و یک نسیم رفته پی ولگردی، تو شب سیاه، تو شب تاریک... ابرها دور هم جمع شده‌اند و می‌خواهند دلی از عزا دربیاورند. این را موقع آمدن به روزنامه دیده‌ام. باد از پشت سر به گردنم، بلکه گوشم می‌خورد. بوی خاک باران‌خورده به مشامم می‌رسد. سرم را برنمی‌گردانم. رفیقم می‌آید و حلقه به گوشم می‌زند. هندزفری را بر می‌دارد و می‌گوید باران می‌بارد. این‌بار بر‌می‌گردم. اشک در گوشه چشمم حلقه می‌شود. بغضم را می‌خورم. باران را به فال نیک می‌گیرم. دوربین را برمی‌دارم و از تصویری که می‌بینم عکس می‌گیرم. حالا زیر لب می‌خوانم.

آهای غمی که مثل یه بختک/ رو سینه‌ی من شده‌ای آوار

از گلوی من دستاتو بردار/ دستاتو بردار از گلوی من

*لطفا موقع خواندن این یادداشت «آهای خبردار» همایون شجریان پلی شود.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی