آب رفته به جو بر نمیگردد
درباره آخرین عکس از یوسف نوری در مقام وزیر آموزش و پرورش

درباره آخرین عکس از یوسف نوری در مقام وزیر آموزش و پرورش
سالها پیش وقتی دوره راهنمایی را میگذراندم شبی به همراه خانواده کنار خیابان منتظر تاکسی ایستاده بودیم. پیکان قهوهایرنگ ترمز کرد و در نگاه اول آقای مهتدی ناظم مدرسهام را شناختم. سرم را در مانتوی مادرم پوشاندم. برادرم زودتر سوار شد و نوبتم بود که وارد ماشین شوم. هرچه تقلا کردم که مادرم زودتر بنشیند والدگری کرد و جگرگوشهاش را زودتر راهی کرد تا چشمهایم، هم راستای چشمهای خسته آقای مهتدی در آینه ماشین شود. ساعت از یک شب میگذشت و آقای مهتدی با پدرم همکلام شد و از سختی و تنگی روزگار و معیشت حرف زد، بدون هیچ اشارهای به فرهنگی بودنش، مثل یک کارشناس تمامعیار در میان کلاچ گرفتن و دنده عوض کردن از راهکارهای دولت برای رفاه فرهنگیان حرف زد. آقای مهتدی معلم بود و بین حرفهای دولت مو را از ماست بیرون کشیده بود و دل به حرفهایشان داده بود. خانواده ما هم فرهنگی بود. پدربزرگ و خاله و دایی و عمه و مادرم هم معلم بودند. مادرم حرف آقای مهتدی را روی هوا گرفت و گفت که فرهنگی است و بحث تا ایستگاه آخر به درازا کشید. آنشب یکی از دشوارترین شبهای زندگیام حساب میشود. خودم را به خواب زده بودم، تا از نگاه ناظم مدرسهمان دور بمانم. کار عار نیست سلمنا، روی ماشین کار کردن آقای مهتدی هم در نظرم عزیزترش کرد. اما هر بار که اخباری درباره آموزش و پرورش میخوانم یاد آنشب میافتم. اینکه یک عده از شریفترین مردمان این سرزمین جان و دل و عمرشان را به پای فرزندان ما میگذارند و خیلی اوقات به حرفهای رؤسا و وزرایی دل خوش میکنند و آیندهای را متصور میشوند که در بیشتر مواقع خلافش ثابت میشود. شب عید که رتبهبندی معلمان با چالش روبهرو شد و پرداخت حقوقشان به تعویق افتاد، چشمان خسته آقای مهتدی جلوی چشمم آمد. به این فکر کردم که احتمالا معلمان به حرفهای دولمتردانشان دلخوش کرده بودند و نوروزی را برای خانوادهشان تصور میکردند که باز هم خلافش ثابت شد. تصور اینکه معلمی شب عید شرمنده عهد و عیالش شود پشت هر ایرانی را میلرزاند. وجدان جامعه را جریحهدار میکند و سرخوردگی تزریق میکند. آب ریختهای که با یک استعفا و پذیرشش به جو بر نمیگردد.