اندیشکدهها
چین چگونه از تضعیف روسیه سود خواهد برد؟

چین چگونه از تضعیف روسیه سود خواهد برد؟
همچنان که جنگ در اوکراین ادامه دارد، واضح است که چین دارد خود را در موضعی قرار میدهد که هر طرف غالب شد، سود ببرد. جنگ فرسایشی طولانیمدت در اوکراین به این شکل به سود چین میشود که منجر به تضعیف بلندمدت روسیه خواهد شد و در نتیجه، تعادل قدرت بین چین و روسیه را به شکلی بنیادین و برای سالیان سال به نفع چین تغییر میدهد. چین همچنین از انرژی ارزان روسیه هم سود میبرد. این انرژی در حال حمایت از اقتصاد چین و بهبود موضع رقابتیاش در بازارهای جهانی است. علاوهبر انرژی، چین از تغییر اولویتهای روسیه در حوزه مدرنسازی نظامی سود میبرد. مهمترین موفقیت در چشمانداز پکن، مذاکره با مسکو برای دسترسی به فناوریهای پیشرفته نظامیاش است، بهخصوص سیستمهای پیشران زیردریایی که چین در آن بسیار از روسیه و غرب عقبافتاده است. این درباره چند سیستم تسلیحاتی دیگر روسیه هم صادق است، شامل فناوری موشکی فراصوت. در این حوزه در سه دهه گذشته، دسترسی روسیه به فناوری غربی به آن اجازه داده است سیستمهای دوران شوروی را ارتقا دهد.
بیشتر بحثها در غرب امروزه حول محور وضعیت پایانی در اوکراین است، اما حرف اندکی از وضعیتهای پایانی بالقوه در روسیه زده میشود. برای چین، این موضوع سوال اصلی است. خبط پوتین در حمله به اوکراین تقریباً تضمین کرده است که روسیه پس از این درگیری، در زمینه قدرت نسبیاش در اوراسیا و جهان، تضعیفشده و کمفروغ سر بر خواهد آورد. تاریخ نشان داده است جنگهای روسی که خارج از قلمرو ملیاش باشند، معمولا نیروهای گریز از مرکز قدرتمندی داخل کشور ایجاد میکنند و این منجر به آشوب داخلی میشود، همانطور که بعد از جنگ روسیه و ژاپن در سال ۱۹۰۴ و شکست ارتش تزاریست در سال ۱۹۱۷ چنین شد. پوتین یا جایگزینش، میتوانند در شرایط تقابل با چالش داخلی، برای جلب حمایت به سراغ پکن بروند. چین آن وقت در موقعیتی خواهد بود که شرط حمایتش را بیعت با پکن بگذارد.
گزینه دیگری هم هست که شانساش اندک است، اما صفر نیست. شکست در یک جنگ خارجی مهم، در شدیدترین شرایط ممکن است منجر به فروپاشی روسیه شود، چنانکه در جنگ شوروی در افغانستان، دو سال بعد از عقبنشینی سربازان شوروی، این کشور فروپاشید. اینجا هم پکن فرصت بهرهمندی دارد، اگر بخشهای مرکزی و شرقی روسیه هدف شکار چین برای برداشت منابع، تبدیل به زیردست برای چین یا حتی استعمار توسط چین قرار گیرند، هر چقدر هم که الان این گزینه آخر بعید به نظر برسد.
در بیستمین کنگره ملی حزب کمونیست چین که به شکلی بیسابقه، دوره سومی هم برای رهبری شی تضمین کرد، او هدفش را چنین بیان کرد: «ساختن چین و تبدیل آن به کشوری بزرگ، مدرن و سوسیالیست که از لحاظ قدرت ترکیبی ملی و نفوذ بینالمللی تا میانه قرن پیشگام شده باشد.» از لحاظ ژئوپلیتیک، تبدیل روسیه به دولتی زیردست و تحت کنترل گرفتن تایوان، پلههایی مهم در این راه هستند. چین میتواند به این شکل به این هدف برسد که روسیه را به زیردست خود تبدیل کند و همزمان اروپا را هم گرهخورده به بازارش نگه دارد، تا به این طریق ایالات متحده را منزوی کند و عملا از محدوده اوراسیا حذفش کند. حتی ممکن است پکن نیازی فوری به ارسال سربازان بیشتر به مرزهای شمالیاش و حتی شاید فراتر از آن احساس کند، از آنجا که اثر فوری قطعهقطعهشدن روسیه قطعا دسترسیاش را به انرژی و غذا تهدید خواهد کرد. اگر روسیه قطعهقطعه شود، این اتفاق تحول ژئواستراتژیک ایجاد خواهد کرد و واسطه تغییر چینش ساختاری در میان ابرقدرتها خواهد شد، در ابعادی که جهان مشابهش را حدوداً سه قرن است ندیده است. یک «امپراطوری میانه» واقعی چینی خواهد ساخت که جمع قدرتش، آنچه را ایالات متحده و متحدان
دموکراتیکش ممکن است پیش بیاورند، محو خواهد کرد.