| کد مطلب: ۹۹۰۵

ابرقدرت ناکارآمد

آیا آمریکای نامنسجم می‌تواند در مقابل چین و روسیه بایستد؟

ابرقدرت ناکارآمد

آیا آمریکای نامنسجم می‌تواند در مقابل چین و روسیه بایستد؟

robert gates

رابرت گیتس

وزیر دفاع اسبق آمریکا

ایالات متحده اکنون با تهدیدات امنیتی جدی‌تری نسبت به دهه‌های گذشته مواجه است. آمریکا پیش از این، هرگز با چهار دشمن متحد اعم از روسیه، ایران، چین و کره‌شمالی، به‌طور هم‌زمان مواجه نشده بود. این کشورها پتانسیل‌ها و زرادخانه‌های هسته‌ای دارند که سرجمع، ظرف چند سال می‌تواند تقریباً دو برابر شود. از زمان جنگ کره، کسی به یاد ندارد که دشمنی به اندازه چینِ امروز قدرت اقتصادی، علمی، فنی و نظامی داشته باشد اما مشکل این است که درست در لحظه‌ای که رویدادها پاسخی قوی و منسجم از ایالات متحده می‌طلبد، این کشور نمی‌تواند پاسخی ارائه دهد. رهبری سیاسی ازهم‌پاشیده آمریکا - جمهوری‌خواه و دموکرات، در کاخ سفید و کنگره - نتوانسته آمریکایی‌ها را به اندازه کافی متقاعد کند که تحولات چین و روسیه اهمیت دارند.

رهبران سیاسی آمریکا نتوانسته‌اند توضیح دهند که چگونه تهدیدات ناشی از چین و روسیه به یکدیگر مرتبط هستند. آنها نتوانسته‌اند یک استراتژی بلندمدت تدوین کنند تا اطمینان حاصل شود که ایالات متحده و ارزش‌های دموکراتیک به‌طور گسترده‌تر پیروز خواهند شد.

شی‌جین‌پینگ، رئیس‌جمهور چین و ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، اشتراکات زیادی دارند، اما این اشتراکات در دو عقیده به شکل ویژه‌ای برجسته است. اول اینکه هر دو متقاعد شده‌اند در سرنوشت‌شان نوشته شده که دوران شکوه امپراطوری کشورشان را بازمی‌گردانند. از نظر شی، اگر چین بخواهد چنین کاری کند، مجبور است بار دیگر تسلط چین به‌عنوان امپراطور آسیا را احیا کرده و در عین حال روند رو به جلو برای گسترش نفوذ جهانی را ادامه دهد. از نظر پوتین، این بازگرداندن دوران شکوه روسیه به معنای دنبال کردن ترکیبی از احیای امپراطوری روسیه و بازپس‌گیری احترامی است که زمانی اتحاد جماهیر شوروی از آن برخوردار بود. ویژگی دوم این است که هر دو رهبر متقاعد شده‌اند که دموکراسی‌های توسعه‌یافته - مهم‌تر از همه، ایالات متحده - دوران اوج خود را پشت سر گذاشته‌اند و وارد یک دوره افول غیرقابل برگشت شده‌اند. آنها معتقدند نشانه‌های این دوران افول، در انزواگرایی فزاینده، قطبی‌شدن سیاسی و آشفتگی داخلی این دموکراسی‌ها نمود یافته است. در مجموع، اعتقادات شی و پوتین دوره خطرناکی را برای ایالات متحده مهیا خواهد کرد. مشکل آمریکا، فقط قدرت نظامی و تهاجمی چین و روسیه نیست. مشکل این است که هر دو رهبر قبلاً اشتباهات محاسباتی بزرگی در داخل و خارج مرتکب شده‌اند و به نظر می‌رسد در آینده اشتباهات محاسباتی بزرگ‌تری نیز مرتکب خواهند شد. تصمیمات آنها می‌تواند به عواقب فاجعه‌باری برای خودشان و ایالات متحده منجر شود. بنابراین، واشنگتن باید محاسبات شی و پوتین را تغییر داده و احتمال وقوع فاجعه را کاهش دهد. این کاری است که دید استراتژیک و اقدام جسورانه می‌طلبد. ایالات متحده در جنگ سرد به لطف یک استراتژی ثابت که توسط هر دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه در توالی 9 رئیس‌جمهوری دنبال شد، به پیروزی رسید. امروز نیز نیاز به رویکرد دوحزبی مشابه دارد. چالش اصلی در آنجا نهفته است.

ایالات متحده خود را در موقعیتی منحصربه‌فرد و در معرض فریب می‌بیند: مواجهه با دشمنان متهاجمی که تمایل به محاسبه اشتباه دارند و در عین حال آمریکا قادر به اتحاد و تجمیع قدرت لازم برای خنثی کردن آنها نیست. بازدارندگی موفقیت‌آمیز در برابر رهبرانی مانند شی و پوتین به اطمینان از تعهدات و پایداری پاسخ بستگی دارد. در عوض، ناکارآمدی قدرت، آمریکا را نامنظم و غیرقابل اعتماد کرده و موجب شده در عمل شی و پوتین به خطر کردن وسوسه شوند؛ حتی اگر اثرات بالقوه این خطر کردن فاجعه‌بار باشد.

جاه‌طلبی‌های شی

فراخوان شی برای «رویش بزرگ ملت چین» رهیافتی است برای تبدیل شدن چین به قدرت برتر جهانی تا سال 2049 و صدمین سالگرد پیروزی کمونیست‌ها در جنگ داخلی چین. لازمه تحقق این هدف بازگرداندن تایوان تحت کنترل پکن است. به قول او «اتحاد کامل میهن باید محقق شود و محقق خواهد شد». به همین منظور، شی به ارتش چین دستور داده تا سال 2027 برای حمله موفقیت‌آمیز به تایوان آماده باشد و متعهد شده که ارتش چین را تا سال 2035 مدرن کرده و آن را به یک نیروی «کلاس جهانی» تبدیل کند. به نظر می‌رسد شی معتقد است که تنها با تصرف تایوان می‌تواند موقعیتی را برای خود تضمین کند که طی آن با مائوتسه‌تونگ به‌عنوان اسطوره حزب کمونیست چین قابل مقایسه باشد. آرزوها و احساسات شخصی شی‌جین‌پینگ، خطر بزرگ جنگ را به همراه دارد. همانطور که پوتین به‌طرز فاجعه‌باری در اوکراین اشتباه محاسباتی کرد، خطر قابل‌توجهی نیز وجود دارد که شی هم در تایوان چنین اشتباهی را مرتکب شود. او تا به اینجای کار حداقل سه بار اشتباه محاسباتی کرده است.

نخستین اشتباه این بود که شی‌جین‌پینگ شعار رهبر چین‌دنگ‌شیائوپینگ مبنی بر «قدرت خود را پنهان کن، وقت بخر» را کنار گذاشت. این اقدام شی دقیقاً همان واکنشی را برانگیخت که دنگ از آن می‌ترسید. امروز ایالات متحده قدرت اقتصادی خود را برای کند‌کردن رشد چین بسیج و شروع به تقویت و نوسازی ارتش خود کرده و اتحادها و مشارکت‌های نظامی خود را در آسیا تقویت کرده است. دومین اشتباه محاسباتی بزرگ شی، چرخش به چپ در سیاست‌های اقتصادی بود. این اقدام یک تغییر ایدئولوژیکی بود که در سال 2015 آغاز شد و در کنگره ملی حزب کمونیست چین در سال 2022 نیز تقویت شد. سیاست‌های او، از وارد کردن حزب به مدیریت شرکت‌ها گرفته تا اتکای فزاینده به شرکت‌های دولتی، به‌شدت به اقتصاد چین آسیب رسانده است. سومین اشتباه بزرگ، سیاست «کووید صفر» بود. همانطور که آدام پوسن، اقتصاددان نوشته است، این اقدام شی، «سایه قدرت خودسرانه حزب کمونیست چین را بر فعالیت‌های تجاری، از جمله فعالیت‌های کوچک‌ترین بازیگران، قابل مشاهده و ملموس کرد.»

عدم اطمینانی که با تغییر ناگهانی این سیاست تشدید شد، هزینه‌های مصرف‌کننده چین را کاهش داد و در نتیجه به کل اقتصاد این کشور آسیب بیشتری وارد کرد. اگر فرض کنیم حفظ قدرت در حزب، اولویت اول شی است، باید گفت که تصرف تایوان دومین اولویت اوست. اگر چین برای تحت فشار قرار دادن تایوان برای تسلیم شدن به اقداماتی کمتر از ورود به جنگ متکی شود، این تلاش احتمالاً شکست خواهد خورد. بنابراین شی می‌تواند با ایجاد یک محاصره دریایی تمام‌عیار و یا حتی انجام یک تهاجم همه‌جانبه برای فتح جزیره، خطر جنگ را ایجاد کند. او ممکن است فکر کند که تلاش می‌کند تا وظیفه‌ای که سرنوشت به او محول کرده را به انجام برساند اما چه در این جنگ پیروز شود و چه ببازد، هزینه‌های اقتصادی و نظامی ناشی از جنگ بر سر تایوان، نه‌تنها برای چین بلکه برای همه طرف‌های دیگر فاجعه‌بار خواهد بود. اگر شی این روند را دنبال کند مرتکب یک اشتباه بزرگ خواهد شد.

به‌رغم محاسبات اشتباه شی و مشکلات داخلی فراوان کشورش، چین همچنان چالش بزرگی برای ایالات متحده ایجاد خواهد کرد. ارتش چین قوی‌تر از همیشه است. چین اکنون تعداد کشتی‌های جنگی بیشتری نسبت به ایالات متحده دارد (اگرچه آنها از کیفیت پایین‌تری برخوردارند). این کشور هم قدرت نظامی متعارف و هم قدرت هسته‌ای خود را مدرن و بازسازی کرده است و سعی کرده قدرت هسته‌ای راهبردی خود را تقریباً دو برابر کند. چین سیستم فرماندهی و کنترل خود را ارتقا داده و در حال تقویت توانمندی‌های خود در عرصه فضا و فضای سایبری است.

چین علاوه بر تحرکات نظامی خود، استراتژی جامعی را با هدف افزایش قدرت و نفوذ خود در سطح جهانی دنبال کرده است. چین اکنون بزرگترین شریک تجاری برای بیش از 120 کشور از جمله تقریباً همه کشورهای آمریکای جنوبی است. بیش از 140 کشور به‌عنوان شرکت‌کننده در طرح «کمربند و جاده»، برنامه توسعه زیرساخت گسترده چین، ثبت‌نام کرده‌اند و چین اکنون مالک، مدیر و یا سرمایه‌گذار در بیش از 100 بندر در حدود 60 کشور جهان است.

تکمیل این روابط اقتصادی در حال گسترش، به معنای ایجاد یک شبکه تبلیغاتی و رسانه‌ای فراگیر برای چین است. هیچ کشوری بر روی زمین دور از دسترس حداقل یک ایستگاه رادیویی چینی، کانال تلویزیونی یا سایت خبری آنلاین چینی نیست. پکن از طریق این رسانه‌ها و سایر رسانه‌ها به اقدامات و انگیزه‌های آمریکا حمله می‌کند، ایمان به نهادهای بین‌المللی را که ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم ایجاد کرد، از بین می‌برد و برتری فرضی مدل توسعه و حکمرانی خود را تبلیغ می‌کند و همه این اقدام با این هدف انجام می‌شود که موضوع زوال غرب را در اذهان جا بیاندازد.

حداقل دو مفهوم توسط کسانی که فکر می‌کنند ایالات متحده و چین برای درگیری آماده می‌شود، مورد استناد قرار می‌گیرد. اولی «تله توسیدید» است. براساس این نظریه، جنگ زمانی اجتناب‌ناپذیر می‌شود که یک قدرت در حال ظهور با یک قدرت تثبیت‌شده رودررو شود؛ مانند زمانی که آتن در دوران باستان با اسپارت مقابله کرد یا زمانی که آلمان قبل از جنگ جهانی اول با انگلستان رودررو شد. دومین مفهوم، ظهور چین است. براساس این مفهوم، قدرت نظامی و اقتصادی چین در حال حاضر و یا در آینده زیاد می‌شود درحالی‌که طرح‌های آمریکا برای افزایش قدرت نظامی طول می‌کشد تا نتیجه دهد. در نتیجه، فرض این است که چین ممکن است قبل از اینکه نابرابری نظامی در آسیا، نقطه ضعف چین را تغییر دهد، به تایوان حمله خواهد کرد.

اما هیچ‌کدام از این دو نظریه قانع‌کننده نیستند. هیچ‌چیز اجتناب‌ناپذیری در مورد جنگ جهانی اول وجود نداشت. جنگ جهانی اول به دلیل حماقت و غرور بی‌جای رهبران اروپا رخ داد. علاوه بر این، ارتش چین هنوز آماده ورود به یک درگیری بزرگ نیست. بنابراین، حمله مستقیم چین به تایوان یا تهاجم به تایوان، اگر اتفاق بیفتد، در چند سال آینده رخ خواهد داد؛ مگر اینکه شی دوباره مرتکب یک اشتباه محاسباتی بزرگ شود.

قمار پوتین

زبیگنیو برژینسکی، استاد علوم سیاسی و مشاور امنیت ملی سابق ایالات متحده، زمانی گفته بود: «روسیه بدون اوکراین، دیگر امپراطوری نیست.» پوتین قطعاً با این دیدگاه موافق است. پوتین برای احیای امپراطوری ازدست‌رفته روسیه، در سال 2014 و بار دیگر در سال 2022 به اوکراین حمله کرد. این ماجراجویی دوم او به یک اشتباه محاسباتی فاجعه‌بار با پیامدهای ویرانگر بلندمدت برای کشورش تبدیل شد. اقدامات روسیه به جای ایجاد شکاف در ناتو و تضعیف این سازمان، هدف جدیدی را به این ائتلاف هدیه کرد و فنلاند و به‌زودی سوئد هم به این ائتلاف خواهند پیوست. از نقطه‌نظر استراتژیک، وضعیت روسیه در حال حاضر بسیار بدتر از وضعیت قبل از حمله به اوکراین است.

از نظر اقتصادی، فروش نفت به چین، هند و سایر کشورها بسیاری از تأثیرات منفی مالی تحریم‌ها بر روسیه را جبران کرده است و کالاهای مصرفی و فناوری از چین، ترکیه و سایر کشورهای آسیای مرکزی و خاورمیانه تا حدی جایگزین کالاهایی شده است که زمانی روسیه از غرب وارد می‌کرد. با این حال، روسیه تقریباً توسط همه دموکراسی‌های توسعه‌یافته تحت تحریم‌های فوق‌العاده قرار گرفته است. شرکت‌های غربی بی‌شماری سرمایه‌‌های خود در روسیه را بیرون کشیده و این کشور را ترک کرده‌اند؛ از جمله شرکت‌های بزرگ نفت و گاز که فناوری‌شان برای حفظ منبع درآمد اصلی روسیه ضروری است. هزاران متخصص و کارآفرین جوان فناوری از روسیه فرار کرده‌اند. پوتین با حمله به اوکراین، آینده کشورش را به حراج گذاشته است.

در مورد ارتش روسیه باید گفت که اگرچه جنگ به‌طور قابل‌توجهی نیروهای متعارف ارتش این کشور را تنزل داده است اما مسکو بزرگترین زرادخانه هسته‌ای جهان را حفظ کرده است. به لطف توافقنامه‌های کنترل تسلیحات، این زرادخانه فقط شامل چند سلاح هسته‌ای راهبردی مستقر شده، بیشتر از آنچه ایالات‌متحده در اختیار دارد، می‌شود. اما روسیه ده برابر تسلیحات هسته‌ای تاکتیکی دارد که به حدود هزار و 900 عدد می‌رسد.

با وجود این زرادخانه هسته‌ای بزرگ، چشم‌انداز پیش روی پوتین تاریک به نظر می‌رسد. با از بین رفتن امیدهای او برای فتح سریع اوکراین، به نظر می‌رسد او روی یک بن‌بست نظامی سخت حساب باز می‌کند تا اوکراینی‌ها را خسته کند. او بر روی این تصور قمار کرده که تا بهار یا تابستان آینده، مردم اروپا و ایالات متحده از حفظ وضع موجود خسته شوند. پوتین ممکن است مایل باشد به‌عنوان یک جایگزین موقت برای فتح اوکراین، به سمت فلج کردن اوکراین حرکت کند؛ اوکراین کشوری در حال خراب شدن است، صادراتش کاهش یافته و کمک‌های خارجی به اوکراین به‌طور چشمگیری کم شده است. پوتین می‌خواست اوکراین را به‌عنوان بخشی از امپراطوری روسیه تصرف کند. او همچنین از اوکراین دموکراتیک، مدرن و مرفه به‌عنوان الگوی جایگزین برای روس‌های همسایه می‌ترسید. او گزینه اولی را نخواهد داشت، اما ممکن است باور داشته باشد که می‌تواند از وقوع گزینه دوم جلوگیری کند.

تا زمانی که پوتین در قدرت است، روسیه دشمن ایالات متحده و ناتو باقی خواهد ماند. او از طریق فروش تسلیحات و کمک‌های امنیتی و فروش با تخفیف نفت و گاز، روابط جدیدی را در آفریقا، خاورمیانه و آسیا ایجاد می‌کند. او به استفاده از تمام ابزارهای موجود برای ایجاد تفرقه در ایالات متحده و اروپا و تضعیف نفوذ ایالات متحده در جنوب جهانی ادامه خواهد داد. او که به واسطه شراکتش با شی جسارت بیشتری یافته و مطمئن است که زرادخانه هسته‌ای مدرن‌شده‌اش مانع از اقدام نظامی علیه روسیه ‌شود، به ایجاد چالش‌های تهاجمی در قبال ایالات متحده ادامه خواهد داد. پوتین قبلاً یک اشتباه تاریخی انجام داده است. هیچ‌کس نمی‌تواند مطمئن باشد که بار دیگر اشتباهی مرتکب نخواهد شد.

آمریکای ضعیف و آسیب‌دیده

در حال حاضر، به نظر می‌رسد که ایالات متحده در برابر چین و روسیه در موقعیتی قدرتمند قرار دارد. مهمتر از همه، اقتصاد ایالات متحده در حال پیشرفت است. سرمایه‌گذاری تجاری در تأسیسات جدید تولیدی که بخشی از آن به واسطه برنامه‌های زیرساختی و فناوری جدید دولت حمایت می‌شود، در مسیر رونق است. سرمایه‌گذاری‌های جدید دولت و کسب‌وکار در زمینه هوش مصنوعی، محاسبات کوانتومی، روباتیک و مهندسی زیستی نویدبخش افزایش فاصله فناوری و اقتصادی بین ایالات متحده و هر کشور دیگری در سال‌های آینده است. از نظر دیپلماتیک، جنگ در اوکراین فرصت‌های جدیدی را در اختیار ایالات متحده قرار داده‌است. هشدار اولیه‌ای که واشنگتن به دوستان و متحدان خود در مورد قصد روسیه برای حمله به اوکراین داد، ایمان آنها را به توانایی‌های اطلاعاتی ایالات متحده احیا کرد. هراس جدید از روسیه، به ایالات متحده اجازه داده است که ناتو را تقویت کرده و گسترش دهد و کمک‌های نظامی که به اوکراین داده شد، شواهد روشنی را ارائه کرده است که نشان می‌دهد می‌توان به آمریکا برای انجام تعهداتش اعتماد کرد. در همین حال، هماورد‌طلبی اقتصادی و دیپلماتیک چین در آسیا و اروپا نتیجه معکوس داشته و ایالات متحده را قادر ساخته تا روابط خود را در هر دو منطقه تقویت کند.

ارتش ایالات متحده در سال‌های اخیر بودجه خوبی دریافت کرده است و برنامه‌های نوسازی در هر سه بخش هسته‌ای- موشک‌های بالستیک قاره‌پیما، بمب‌افکن‌ها و زیردریایی‌ها در حال انجام است. پنتاگون در حال خرید هواپیماهای جنگی جدید (اف-35، اف-15های مدرن و یک جنگنده جدید نسل ششم) به همراه ناوگان جدیدی از هواپیماهای سوخت‌رسان برای سوخت‌گیری در حین پرواز است. ارتش آمریکا در حال تهیه حدود دوجین پلتفرم و سلاح جدید است و نیروی دریایی در حال ساخت کشتی‌ها و زیردریایی‌های بیشتر است. ارتش آمریکا همچنان به توسعه انواع جدید تسلیحات مانند مهمات مافوق صوت و تقویت قابلیت‌های تهاجمی و دفاعی سایبری خود ادامه می‌دهد. در مجموع، ایالات متحده بیش از مجموع 10 کشور قبل از خود، از جمله روسیه و چین، برای دفاع هزینه می‌کند.

با این حال، متأسفانه، ناکارآمدی سیاسی و شکست‌های سیاستی آمریکا چشم‌انداز موفقیت‌اش را تضعیف می‌کند. اقتصاد ایالات متحده توسط مخارج بی‌رویه دولت فدرال تهدید می‌شود. سیاستمداران هر دو حزب در پرداختن به هزینه‌های پیچ در پیچ حقوقی مانند تامین اجتماعی و بیمه سلامت شکست خورده‌اند. مخالفت‌های همیشگی با افزایش سقف بدهی، اعتماد به اقتصاد را تضعیف کرده و باعث نگرانی سرمایه‌گذاران در این خصوص شده است که اگر واشنگتن واقعاً در پرداخت بدهی قصور کند، چه خواهد شد.

از نظر دیپلماتیک، تحقیر از متحدان ایالات متحده از دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور سابق، علاقه او به رهبران مستبد، تمایل او برای ایجاد تردید در مورد تعهد ایالات متحده به متحدان خود در ناتو و رفتار عموماً نامنظم او، اعتبار و احترام ایالات متحده را در سراسر جهان تضعیف کرد. اما تنها هفت ماه پس از ریاست‌جمهوری جو بایدن، خروج ناگهانی و فاجعه‌آمیز ایالات متحده از افغانستان بیشتر به اعتماد بقیه جهان به واشنگتن آسیب زد.

برای سال‌ها، دیپلماسی ایالات متحده بخش زیادی از جنوب جهانی را که جبهه مرکزی رقابت غیرنظامی با چین و روسیه محسوب می‌شود، نادیده گرفته است. صندلی سفرای ایالات متحده به‌طور نامتناسبی در این بخش از جهان خالی ماند‌ه است. از آغاز سال 2022، پس از سال‌ها غفلت، ایالات متحده برای احیای روابط خود با کشورهای جزیره‌ای اقیانوس آرام تلاش کرد اما این کار تنها پس از آن انجام شد که چین از غیبت واشنگتن برای امضای توافق‌نامه‌های امنیتی و اقتصادی با این کشورها استفاده کرد. رقابت با چین و حتی روسیه بر سر بازار و نفوذ جهانی است. ایالات متحده نمی‌تواند در هیچ کجا غایب باشد.

ارتش آمریکا نیز بهای ناکارآمدی سیاسی آمریکا، به‌ویژه در کنگره را می‌پردازد. از سال 2010، کنگره هر سال در تصویب لوایح تخصیصی برای ارتش قبل از شروع سال مالی آینده شکست خورده است. در عوض، قانون‌گذاران «قطعنامه‌ای مستمر» را تصویب کرده‌اند که به پنتاگون اجازه می‌دهد پول بیشتری نسبت به سال قبل خرج نکند و این سازمان را از شروع هر طرح جدید یا افزایش هزینه‌های برنامه‌های موجود، منع می‌کند. این قطعنامه‌های مستمر بر هزینه‌های دفاعی تا زمانی که لایحه اعتبارات جدید تصویب شود، حاکم است و از چند هفته تا یک سال مالی کامل ادامه داشته است. نتیجه این است که هر سال، برنامه‌ها و ابتکارات جدید برای یک دوره غیرقابل پیش‌بینی به جایی نمی‌رسند.

قانون کنترل بودجه در سال 2011 کاهش هزینه‌ها را به‌طور خودکار به اجرا گذاشت و بودجه فدرال را به میزان یک تریلیون و دویست میلیارد دلار، طی ده سال، کاهش داد. ارتش که در آن زمان تنها حدود 15‌درصد از هزینه‌های فدرال را جذب می‌کرد، مجبور شد نیمی از این کاهش، یعنی 600 میلیارد دلار را متحمل شود. با معافیت هزینه‌های پرسنل از کاهش‌ها، بخش عمده‌ای از کاهش‌ها باید از حساب‌های تعمیر و نگهداری تجهیزات، عملیات، آموزش و سرمایه‌‌گذاری پرداخت شود. عواقب این روند شدید و طولانی‌مدت بود. با این حال، از سپتامبر 2023، کنگره به سمت انجام ارتکاب همان اشتباه پیش می‌رود. نمونه دیگر از اینکه کنگره اجازه می‌دهد سیاست‌هایش، آسیب واقعی به ارتش وارد کند این است که به یک سناتور اجازه می‌دهد تا جلوی تایید صلاحیت صدها افسر ارشد را برای ماه‌ها بگیرد. این اقدام نه‌تنها آمادگی و رهبری را به‌طور جدی تحقیر می‌کند، بلکه با برجسته کردن ناکارآمدی دولت آمریکا در چنین منطقه حساسی، ایالات‌متحده را در بین دشمنان خود، دستمایه تمسخر می‌کند. نکته نهایی این است که ایالات متحده برای مقابله با تهدیداتی که با آن مواجه است، به قدرت نظامی بیشتری نیاز دارد، اما کنگره و قوه مجریه برای دستیابی به این هدف سنگ جلوی پای هم می‌گذارند.

زمان بازآرایی

رقابت حماسی بین ایالات متحده و متحدانش از یک طرف و رویارویی با چین، روسیه و متحدان‌شان از طرف دیگر کاملا در جریان است. برای اطمینان از اینکه واشنگتن در قوی‌ترین موقعیت ممکن برای بازداشتن دشمنانش از انجام محاسبات نادرست استراتژیک قرار دارد، رهبران ایالات متحده باید به شکست توافق دوحزبی در رابطه با نقش ایالات متحده در جهان که چند دهه‌ پابرجا بود توجه کرده و آن را رفع کنند. تعجب‌آور نیست که پس از 20 سال جنگ در افغانستان و عراق، بسیاری از آمریکایی‌ها می‌خواستند توجهات به سمت داخل برگردد. به‌ویژه اینکه مشکلات فراوانی در داخل ایالات متحده وجود داشت. اما وظیفه رهبران سیاسی آمریکا این است که با این احساسات مقابله کنند و توضیح دهند که چگونه سرنوشت کشور به‌طور جدایی‌ناپذیری با آنچه در نقاط دیگر جهان اتفاق می‌افتد، مرتبط است. فرانکلین روزولت زمانی گفت که «بزرگترین وظیفه یک دولتمرد، آگاهی دادن است.» اما رؤسای‌جمهور اخیر آمریکا، همراه با اکثر اعضای کنگره، در این مسئولیت اساسی شکست خورده‌اند.

آمریکایی‌ها باید بدانند که چرا رهبری جهانی ایالات متحده، به‌رغم هزینه‌هایش، برای حفظ صلح و رفاه آنها حیاتی است. آنها باید بدانند که چرا مقاومت موفق اوکراین در برابر تهاجم روسیه در بازدارندگی چین از حمله به تایوان بسیار مهم است. آنها باید بدانند چرا تسلط چین بر غرب اقیانوس آرام منافع ایالات متحده را به خطر می‌اندازد. آنها باید بدانند که چرا نفوذ چین و روسیه در جنوب جهانی برای منافع اقتصادی آمریکا مهم است. آنها باید بدانند که چرا اعتماد به ایالات متحده به‌عنوان یک متحد برای حفظ صلح بسیار مهم است. آنها باید بدانند چرا اتحاد چین و روسیه آمریکا را تهدید می‌کند. اینها انواع تصاویری هستند که رهبران سیاسی آمریکا باید هر روز بر روی کاغذ بیاورند. تنها یک سخنرانی در دفتر ریاست‌جمهوری و یا سخنرانی سالانه در ساختمان کنگره کفایت نمی‌کند. برای اینکه این پیام به خوبی دریافت شود، به تکرار بیشتر نیاز است. رئیس‌جمهور علاوه بر برقراری ارتباط مستقیم با مردم آمریکا، از طریق سخنگویانش، باید زمانی را صرف جلسات کوچک با اعضای کنگره و رسانه‌ها کند. سپس، با توجه به ماهیت پراکنده ارتباطات امروزی، اعضای کنگره باید پیام را به پایگاه‌های رای خود در سراسر کشور برسانند.

آن پیام چیست؟ این است که رهبری جهانی آمریکا 75 سال صلح قدرت‌های بزرگ را فراهم کرده است. هیچ چیز در زندگی یک ملت تهدید‌آمیزتر از جنگ نیست و هیچ چیزی بیشتر از جنگ تهدیدی برای امنیت و رفاه کشور محسوب نمی‌شود. هیچ چیز جز سر در خاک فرو بردن جنگ را محتمل‌تر نمی‌کند. این تجربه‌ای است که آمریکا قبلاً در جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم و 11 سپتامبر آن را به خوبی آموخته است.

قدرت نظامی که ایالات متحده دارد، اتحادهایی که ایجاد کرده است و نهادهای بین‌المللی که طراحی کرده است، همگی برای جلوگیری از تجاوز علیه این کشور و شرکای آن ضروری هستند. ساده‌لوحانه است که باور کنیم موفقیت روسیه در اوکراین منجر به تجاوز بیشتر روسیه به اروپا و احتمالاً جنگ بین ناتو و روسیه نخواهد شد و به همان اندازه ساده‌لوحانه است که باور کنیم موفقیت روسیه در اوکراین به‌طور قابل توجهی احتمال تهاجم چین به تایوان و در نتیجه جنگ بالقوه بین ایالات متحده و چین را افزایش نخواهد داد. جهانی بدون رهبری قابل اعتماد ایالات متحده، دنیای مطلوب شکارچیان اقتدارگرا خواهد بود و سایر کشورها هستند که طعمه این شکارچیان قرار خواهند گرفت. اگر آمریکا می‌خواهد از مردم، امنیت و آزادی خود محافظت کند، باید به نقش رهبری جهانی ادامه دهد. همانطور که وینستون چرچیل، نخست‌وزیر وقت بریتانیا در سال 1943 درباره ایالات متحده گفت: «بهای ابرقدرت بودن، مسئولیت ‌پذیرفتن است.» احیای حمایت عمومی از رهبری جهانی ایالات متحده بالاترین اولویت است، اما ایالات متحده باید گام‌های دیگری برای اجرای واقعی این نقش بردارد. اول، باید فراتر از چرخش به آسیا حرکت کند. تقویت روابط با استرالیا، ژاپن، فیلیپین، کره‌جنوبی و سایر کشورهای منطقه ضروری است اما کافی نیست. چین و روسیه با هم علیه منافع ایالات متحده در هر قاره‌ای همکاری می‌کنند. واشنگتن برای برخورد با کل جهان به یک استراتژی نیاز دارد، به‌ویژه در آفریقا، آمریکای لاتین و خاورمیانه؛ جایی که روس‌ها و چینی‌ها به سرعت در حال پیشی گرفتن از ایالات متحده در توسعه روابط امنیتی و اقتصادی هستند. این استراتژی نباید جهان را به دو دسته دموکراسی و اقتدارگرا تقسیم کند. ایالات متحده باید همیشه از دموکراسی و حقوق بشر در همه جا دفاع کند اما این تعهد نباید واشنگتن را نسبت به این واقعیت که منافع ملی ایالات متحده گاهی اوقات ایجاب می‌کند که با دولت‌های سرکوبگر و فاقد نمایندگی کار کند، غافل کند. دوم، استراتژی ایالات متحده باید همه ابزارهای قدرت ملی خود را در برگیرد. هم جمهوری‌خواهان و هم دموکرات‌ها نسبت به توافق‌نامه‌های تجاری خارجی خصومت ورزیده‌اند و احساسات حمایت‌گرایانه به نفع داخل، در کنگره قوی است. این روند، درها را برای چینی‌ها در جنوب جهانی باز گذاشته و بازارها و فرصت‌های سرمایه‌گذاری عظیمی را به آنها ارائه داده است. به‌‌رغم نقص‌های طرح «کمربند و جاده»، مانند بدهی‌های هنگفتی که بر دوش کشورهای مشارکت‌کننده آن انباشت می‌کند، پکن با موفقیت از این طرح برای القای نفوذ، مشارکت‌ها و فعال کردن شاخک‌های اقتصادی چین در بسیاری از کشورها استفاده کرده است. ایالات متحده و متحدانش باید دریابند که چگونه می‌توانند با ابتکار عمل، با توسل به شیوه‌هایی با این طرح رقابت کنند.

صحبت کمتر، عمل بیشتر

چین و روسیه فکر می‌کنند آینده متعلق به آنهاست. با وجود تمام لفاظی‌های سخت کنگره ایالات متحده و قوه مجریه در مورد این دشمنان، به‌طور شگفت‌انگیزی اقدامات کمی انجام شده است. خیلی اوقات، ابتکارات جدید اعلام می‌شود اما بودجه و اجرای واقعی به کندی پیش می‌رود یا به‌طور کلی محقق نمی‌شود. حرف زدن آسان است و به نظر می‌رسد هیچ‌کس در واشنگتن آماده ایجاد تغییرات فوری مورد نیاز نیست. در زمانه تحزب و دوقطبی شدن شدید واشنگتن، شی و پوتین موفق شده‌اند حمایت دوحزبی چشمگیر و البته شکننده‌ای را در میان سیاست‌گذاران برای پاسخ قوی ایالات متحده به تجاوزات خود ایجاد کنند. قوه مجریه و کنگره فرصت اندکی برای همکاری با یکدیگر برای حمایت از مواضع خود در مورد مقابله با چین و روسیه دارند. اگر این همکاری صورت گیرد، ایالات متحده به یک دشمن بسیار قدرتمندتر تبدیل می‌شود و ممکن است از جنگ جلوگیری شود. شی و پوتین، که توسط مردان بله‌قربان‌گو احاطه شده‌اند، قبلاً مرتکب اشتباهات جدی شده‌اند که هزینه‌های گزافی را برای کشورهایشان به همراه داشته است. آنها در درازمدت به کشورهای خود آسیب رسانده‌اند. با این حال، برای آینده قابل پیش‌بینی، آنها همچنان خطری هستند که ایالات متحده باید با آن مقابله کند. حتی در بهترین وضعیت جهان و شرایطی که در آن، دولت ایالات متحده، مردمی حامی، رهبران پرانرژی و استراتژی منسجمی داشته باشد، باز هم این دشمنان چالش بزرگی را به وجود خواهند آورد. اما صحنه داخلی امروز چندان منسجم نیست. کنگره درگیر مشاجره، بی‌ادبی و حاشیه‌پردازی شده است. رؤسای‌جمهور یکی پس از دیگری، یا غفلت کرده‌اند یا در توضیح نقش جهانی آمریکا ضعیف عمل کرده‌اند. برای مقابله با چنین دشمنان قدرتمند و خطرپذیری، ایالات متحده باید سطح بازی خود را در همه ابعاد ارتقا دهد. تنها در این صورت است که می‌تواند امیدوار باشد که شی و پوتین بیش از این دست به قمار نزنند؛ خطر جدی و واقعی است.

ترجمه: آریا صدیقی

دیدگاه

ویژه بین‌الملل