| کد مطلب: ۷۴۸

توقع زیادی بود که دستاورد دیپلماتیک داشته باشیم

توقع زیادی بود که دستاورد دیپلماتیک داشته باشیم

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

گفت‏وگو با عباس آریازند رایزن فرهنگی سابق ایران در بوسنی و هرزگوین

توقع زیادی بود که دستاورد دیپلماتیک داشته باشیم

تحولات بوسنی‌‌وهرزگوین در نیمه اول دهه هفتاد شمسی، یکی از مهمترین دغدغه‌‌های بین‌المللی جمهوری اسلامی ایران بود. ایران تلاش زیادی برای نقش‌آفرینی در تحولات بوسنی انجام داد، اما امروز خبری از دستاوردهای این تلاش نیست. در گفت‌وگو با عباس آریازند، رایزن فرهنگی اسبق جمهوری اسلامی ایران در بوسنی، به بازخوانی دستاوردهای حضور ایران در این کشور اروپایی پرداختیم.

سابقه تاریخی چندانی از ارتباط سیاسی ایران و بوسنی وجود ندارد و این کشور به لحاظ جغرافیایی و بستر فرهنگی و سیاسی بسیار از ما دور بوده است. با این شرایط، ایران با چه مقدمات و بستری وارد بوسنی شد؟

وقتی که در سال 1991 صرب‌‌ها جنگ خونینی را علیه مسلمان‌‌ها با هدف نسل‌‌کشی راه انداختند، تقریباً سکوت خبری در رسانه‌‌های جهان نسبت به این موضوع حاکم شد و این کار را در خفا انجام دادند و تا توانستند کشتند. اینکه می‌‌گویم تا توانستند، مبالغه نیست، در مناطق شرقی بوسنی همه را قتل‌‌عام کردند. کشورهای اسلامی معمولاً در این ماجرای بین‌‌المللی خواب بودند، نه‌‌ خبری داشتند و نه مداخله‌‌ای. اما اینکه ایران چگونه مداخله یا حضور پیدا کرد، علتش این بود که زودتر و بهتر از بقیه نسبت به اصل ماجرا باخبر شدیم. چون ما قبل از استقلال جمهوری بوسنی در یوگسلاوی ارتباط برقرار کرده بودیم. سفارت ما در مرکز یوگسلاوی ارتباطاتش با بوسنی زیاد بود. از رهبران ایران هم آن زمان، رهبر انقلاب خودشان به سارایوو رفته بودند. یعنی در دوره یوگسلاوی، ما ارتباط‌‌مان با مسلمانان بوسنی شروع شده بود. خود من حامل بخش زیادی از این ارتباطات بودم. از سال 1990 میلادی یعنی یک‌سال‌ونیم قبل از جنگ بوسنی تا اواسط سال 1993 که دیگر جنگ همگانی شده بود و همه دنیا باخبر شده بودند در آنجا بودم. طبیعتاً آن روزهای گرماگرم کشت‌‌وکشتار و جنایت، آنجا حضور داشتم و عمده وقتم در ارتباط با مسلمان‌‌ها بود و طبیعتاً بخش عمده‌‌ای از اطلاعات و استنباط‌‌های دولت ایران از قضایای بوسنی توسط من انجام می‌گرفت. یک نوبت دیگر هم حدود سه‌ونیم سال در سال‌های 2000 تا 2003 آنجا بودم که نتایج و آثار آن جنایات تثبیت شده بود و به خوبی می‌‌توانستم تحلیل بکنم و نتایج آن فجایع را می‌‌دیدم. ورود ایران در واقع یک جنبه انسانی داشت و جنبه سیاسی و رقابتی نداشت. به هر حال جمعی مسلمان به خواست و اراده خودشان، حکومتی را سامان داده بودند و دنیا هم به رسمیت شناخته بود، ما هم به رسمیت شناخته بودیم. به یک‌باره مورد هجوم و نسل‌کشی قرار گرفته بودند. طبیعتاً برای ایران، این انگیزه وجود داشت که از اینها دفاع کند تا بتوانند از موجودیت خودشان دفاع کنند. مضافاً به اینکه اینها خیلی به ایران علاقه‌‌ داشتند و علاقه‌‌شان را هم نشان می‌‌دادند. اما توجه داشته باشید آنجا نه عمق استراتژیکی برای ما داشت و نه منافع اقتصادی و نه پیش‌‌بینی اینکه در آینده هم اثر مهمی بر منافع سیاسی و بین‌‌المللی ما داشته باشد، بلکه صرفاً انگیزه‌‌های انسانی در اولویت بود.

بوسنیایی‌‌ها چه علاقه‌‌ای به ایران نشان می‌‌دادند؟ چه شناختی از ایران داشتند؟

نفوذ ایران به لحاظ فرهنگی در آنجا واقعیت تاریخی است. از نخستین راه‌‌های ورود اسلام به بوسنی، از طریق فرقه اسماعیلیه بوده، وقتی اسماعیلیه در ایران دچار مشکلات شدند و گریختند، قلعه‌هایی به نام اوجاق از آنها باقی مانده است. بعد عثمانی‌‌ها کل آنجا را تصرف می‌‌کنند و کشور بوسنی را در اختیار خودشان می‌‌گیرند و سارایوو را مرکز حکومت‌‌شان می‌‌کنند. در این دوره، آثار حضور ایرانی‌‌ها به چشم می‌‌خورد. زبان فارسی و فرهنگ ایرانی و به نوعی تشیع از نوع اسماعیلیه‌‌ حضور پررنگی داشته است. در دهه هشتاد میلادی که کمونیسم بین‌‌الملل دچار تزلزل شد، خصوصاً یوگسلاوی که راه دیگری غیر از مسکو را می‌‌رفت، نفوذ غربی‌‌ها هم طبیعتاً زیاد شده بود، در این شرایط آمریکایی‌‌ها برنامه‌‌ریزی کردند که از موقعیت چندقومیتی یوگسلاوی سوءاستفاده کنند. طبیعتاً متلاشی کردن موجودیت یوگسلاوی به عنوان دولت چهارم اروپا که دارای قدرت نظامی و اقتصادی بود، تجزیه آن به پنج کشور، ضربه بزرگی به بلوک شرق و به نفع غرب و همین‌ طور اروپایی‌‌ها، خصوصاً فرانسوی‌‌ها و انگلیسی‌‌ها به حساب می‌آمد. آلمانی‌‌ها هم که از قدیم با کروات‌‌ها روابط مناسبی گذاشتند و با مداخلات خارجی در سال 1991 انتخاباتی نسبتاً آزادتر در بوسنی و سایر جمهوری‌‌های پنج‌‌گانه یوگسلاوی انجام شد که موجب شد دولت‌‌های منطقه‌‌ای خودشان را تشکیل بدهند. در این انتخابات، آقای علی عزت‌بگوویچ با حزب «اقدام دموکراتیک» در یک انتخابات آزاد توسط مردم محلی انتخاب شد؛ برخلاف حکومت‌‌های محلی منطقه‌‌ای قبلی که تابع حزب کمونیسم بودند یا اسماً متعلق به مسلمان‌‌ها بودند و عملاً در اختیار کمونیست سراسری قرار داشتند. از همین زمان، زمزمه‌‌ این قتل‌‌عام‌‌ها و برخورد با این جمهوری مسلمان به گوش می‌‌خورد، یعنی معلوم بود که صرب‌‌ها و حتی کروات‌‌ها، چنین خیالی دارند. ما روند تحولات را دائماً رصد و برای تهران می‌‌فرستادیم، اما ایران از قبل برنامه‌‌ای برای دخالت در بوسنی نداشت، به خاطر این‌که از شهریور 70 ما مرتب تحلیل و گزارش خبری می‌‌فرستادیم و کاملاً آشکار بود که این مسلمانان در شرف قتل عام و فاجعه هستند. در مرکز هیچ‌کس نه توجه می‌‌کرد و نه گوش می‌‌کرد، به خاطر این می‌‌گویم قصد و برنامه‌‌ای وجود نداشت. ولی وقتی در سال 1991، کشتار و قتل‌‌عام‌‌ها به صورت گسترده شروع شد، خود من تعداد زیادی فیلم و عکس از این فجایع برای مراکز خبری و فرهنگی ایران فرستادم و طبیعتاً مقامات سیاسی هم آنها را دیدند. کم‌کم در ایران هم توجه‌‌ها جلب شد که بله یک فاجعه در حال وقوع است. تلقی اولیه این بود که یک جنگ داخلی است، اما یک‌دفعه متوجه شدند که یک قتل‌‌عام و نسل‌کشی در جریان است. طبیعتاً انگیزه‌‌های انقلابی هم در ایران وجود داشت و نگاه ایران این بود که باید به نحوی به اینها یاری برسانیم و هیچ تصوری هم از منافع این حضور و مداخله نداشتیم. وقتی اولین کمک‌‌های ایران به بوسنی رسید، حدود سه‌‌چهار ماه پس از شروع قتل‌‌عام‌‌ها بود، در حالی که می‌‌توانست همان روز اول باشد. ولی باز هم ما یک سال زودتر از بقیه کشورها حضور پیدا کردیم. کشورهای دیگر مثلاً کشورهای عربی، مدت‌‌ها خودشان را به بی‌‌خبری زده بودند، این شیخ‌نشین‌‌های عربی در ناآگاهی نسبت به منطقه آمدند و پول پخش می‌‌کردند و آن هم اکثراً دست جنایت‌‌کاران می‌‌افتاد.

کمک‌‌های ایران چه ابعادی داشت. تنها کمک‌‌های امدادی بود یا ابعاد بیشتری هم داشت؟

ما به بوسنی کمک تسلیحاتی می‌کردیم. علاوه بر تسلیحات، سازماندهی ارتش بوسنی طوری بود که افسران و نیروهای زبده‌‌ غیرمسلمان بودند و مسلمان‌‌ها، افسران و متخصصین کمتری داشتند. این استدلال پیش آمد که اینها نیاز به آموزش دارند. عمدتاً آن جنبه آموزشی باعث شد که از ایران نیروهای مستشاری به آنجا اعزام شود؛ و به‌قدری این قضیه مؤثر بود که موجب توقف این قتل‌‌عام‌‌ها شد. حضور ایران صرفاً به این دلیل که موجب توقف شدت قتل‌‌عام‌‌های اولیه شد، یک افتخار تاریخی برای کشور ما و نظام ما و انقلاب ماست و بعد از آن بود که مذاکرات تحت عنوان‌‌های مختلف در پرتغال و در کشورهای اروپایی انجام شد که نهایتاً به توافق‌‌نامه دیتون منجر شد.

اشاره‌‌ای کردید آمریکایی‌‌ها دنبال سوء‌‌استفاده و شیطنت بودند. آیا آنها از مسلمانان به عنوان ابزار استفاده کردند؟

اقدامات رسانه‌‌ای و همدردی‌‌های ظاهری آمریکایی‌‌ها و ناتو با مسلمان‌‌ها، صرفاً یک بازی تبلیغاتی دروغ بود و آمریکایی‌‌ها نه‌‌تنها کمکی برای مسلمان‌‌ها محسوب نمی‌‌شوند، بلکه تنها دنبال حذف حضور رقیب‌‌شان، روسیه بودند. در بوسنی مسلمان‌ها همان نفرتی که از روس‌‌ها داشتند، از فرانسوی‌‌ها و انگلیسی‌‌ها و آمریکایی‌‌ها هم داشتند. من حاضر بودم و همه را با چشم می‌‌دیدم. از غرب به طور کلی ناراضی و ناراحت بودند. مسلمان‌‌ها از هر کمکی برای حفظ موجودیت خودشان استقبال می‌‌کردند؛ حالا هر کسی می‌‌خواست کمک بکند فرقی نداشت. یک نوع کمک تبلیغاتی و ظاهری و سیاسی از طرف آمریکایی‌‌ها وجود داشت که در مقابل دفاع و کمک‌‌های ما از بوسنی، خیلی موضع‌‌گیری و اقدام خاصی نبود.

بعد از جنگ، چرا از بوسنی به عنوان یک کشور اسلامی خبری نیست؟ رابطه بوسنی با ما چگونه است؟

توافق دیتون یک نظم حکومتی ترتیب داد که ظاهراً هر سه قوم یک‌‌سوم قدرت را داشته باشند. شکل ظاهری‌‌ توافق دیتون، حفظ حکومت بوسنی به شکل فعلی بود، اما در باطن خیلی موجب زیان مسلمان‌‌ها شد. اکثریت 64درصدی مسلمان‌‌ها با اقلیت کروات‌‌ها و صرب‌‌ها یکی شمرده شدند. سرزمین و خاک بوسنی نصف شد و نصفش را صرب‌‌ها برداشتند. علاوه بر پاک‌‌سازی نژادی و قتل‌‌عامی که کرده بودند و توافق‌نامه دیتون این جنایت‌‌ها را تثبیت کرد. حکومت فعلی بوسنی حکومتی است که در بهترین شرایط یک‌‌سوم‌‌اش مسلمان‌‌اند، و کسانی را داخل حکومت بردند که علایق ملی و دینی کمتری داشته باشند تا بتوانند حزب و تشکیلات آقای علی عزت‌بگوویچ را آرام آرام حذف ‌‌کنند. آن چیزی که ایجاد شده، برای ما منفعت و نتیجه‌‌ای نداشت؛ جز خاطره‌ی‌‌ یک حمایت حماسی، چیز دیگری باقی نگذاشته است. در دل مسلمان‌‌های آنجا، همواره ایران به عنوان یک حامی در شرایط بسیار سخت و خطرناک حضور دارد و الان تبلیغات عجیب و غریبی در بوسنی علیه اسلام و ایران انجام می‌‌دهند. ما حتی روابط تجاری قابل‌توجه که سهل است، قابل ذکری هم نداریم، آنچه اتفاق افتاد از طرف ما کمک به آنها بود. آنچه از طرف آنها باشد، صرفاً ابراز ارادت و علاقه بوده و هست.

آیا این نتیجه ضعف دیپلماسی ایران نیست؟ ایران از طریق سازمان کنفراس اسلامی و روس‌‌ها و یک دیپلماسی فعال می‌‌توانست مؤثرتر عمل کند. آیا کمک‌‌های ما پیوست دیپلماتیک هم داشت تا بتوانیم در آنجا تأثیرگذار باشیم؟

این ادعا ظلمی به دیپلماسی ایرانی است که انتظار داشتند ایران فعالیت دیپلماتیک زیادی داشته باشد. ایران به اندازه دیگران و بلکه بیشتر، فعالیت داشت، اما صحنه اصلاً طوری نبود که بازیگرانی غیر از ناتو و قدرت‌‌های مسلط بتوانند کار دیپلماتیک خاصی بکنند. یعنی اصلاً توقع زیادی بود که ما بتوانیم دستاورد عمده‌‌ای داشته باشیم. مذاکرات دیتون که سرنوشت آنجا را تعیین کرد، اساساً از دنیای اسلام و دنیای غیراسلامی کسی را راه نمی‌‌دادند و حتی خود مسلمان‌‌ها را دخالت نمی‌‌دادند. تصمیم اتخاذشده را به مسلمان‌‌ها ابلاغ کردند. وقتی که آقای عزت‌‌بگوویچ زیربار این توافق نمی‌‌رفت یک فاجعه عجیب و کشتار عجیب و غریبی انجام دادند که ایشان ناچار شد برای جلوگیری از کشتار بیشتر مسلمان‌‌ها زیربار توافق‌نامه دیتون برود و بعد خود ایشان گفت این یکی از تلخ‌‌ترین ساعات زندگی من بود. علت عدم تحرک دیپلماتیک ایران نه ناتوانی ما، بلکه ناممکن بود. این ظلم را به دیپلماسی خودمان نکنیم. ما در بوسنی به عنوان حامی مسلمین جهان، یک بهره‌‌مندی تبلیغاتی داشتیم و بهره‌‌مندی سیاسی و اقتصادی نداشتیم، نه اینکه نخواستیم یا نتوانستیم، بلکه امکانش وجود نداشت. الان کشوری به نام بوسنی‌وهرز‌‌گوین، طبق مقررات بین‌‌المللی در صحنه بین‌‌المللی هست، صرفاً به عنوان یک رأی و یک جغرافیا، اما در نهایتش بسیاری در ابهام‌‌اند و ما دلخوش‌‌ هستیم که وجود این هویت مرهون فداکاری ایران در یک مقطع خاص تاریخی بوده؛ به‌‌رغم همه سختی‌‌‌‌ها و مشکلاتی که داشتیم.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی