| کد مطلب: ۵۴۱

تابستان داغ ایران و طالبان

تابستان داغ ایران و طالبان

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

از قوم وحشی و سنگدل تا جنبش اصیل منطقه

تابستان همیشه برای طالبان خوش‌‌یمن بوده، از تابستان 1373 که نطفه گروه «تحریک اسلامی طلبای کرام» در قندهار بسته شد و توانست ظرف مدت کوتاهی چهارمین ولایت مهم افغانستان را تسخیر کند تا تابستان 1375 که توانستند کابل را به کنترل خود دربیاورند و محمد نجیب‌‌الله احمدزی مشهور به داکتر نجیب رئیس‌‌جمهور پیشین افغانستان را که ماه‌‌ها بود در دفتر سازمان ملل متحد در کابل پناهنده شده بود مثله کرده و بر جنازه‌‌اش پایکوبی کنند. اما سال‌‌ها بعد طالبان تغییر کرده بود وقتی 24 مرداد 1400 بار دیگر توانست کابل را اشغال کند حامد کرزی رئیس‌‌جمهور پیشین بخت بیشتری از داکتر نجیب داشت و مانند او مثله نشد و هنوز در کابل زندگی می‌‌کند و هر چند تحت مراقبت است و اجازه خروج از کشور ندارد اما آنقدر آزادی دارد که علیه طالبان بیانیه بدهد و آن‌‌ها را نصیحت کند. اما مرداد سال 1377 تابستان داغی میان ایران و افغانستان بود؛ تابستانی به رنگ خون و گرمای آتش توپخانه! طالبان در ادامه خوش‌‌یمنی‌‌های تابستانی‌‌اش توانست مزارشریف مرکز ولایت بلخ و مهمترین شهر تحت کنترل ائتلاف شمال را تسخیر کند و به قتل عام هزاره‌‌های شیعه دست بزند و در این میان دیپلمات‌‌های کنسولگری ایران در مزارشریف نیز شهید شدند؛ شهادت این دیپلمات‌‌ها یک ماه داغ میان ایران و افغانستان را رقم زد.

وقتی در سال 1375 گروه طالبان برای نخستین بار توانست کنترل کابل را در اختیار بگیرد امارت اسلامی افغانستان را به رهبری ملامحمد عمر تاسیس کرد اما ایران با حمایت سیاسی و نظامی از دولت قانونی حکومت اسلامی افغانستان به رهبری برهان‌‌الدین ربانی دشمن طالبان تلقی می‌‌شد. دولت طالبان مورد حمایت پاکستان و عربستان و امارات متحده عربی بود و تنها از سوی این سه کشور به رسمیت شناخته می‌‌شد. امروز اما هیچ کشوری طالبان را به رسمیت نمی‌‌شناسد و در عین حال خبری از وقایع شدید دهه هفتاد نیست؛ همه چیز در ابعاد کوچک و ضعیف تکرار می‌‌شود، کشتارهای طالبان کوچکتر است، جبهه مخالف هم ضعیف‌‌تر، مشکلات مرزی ایران و افغانستان هم داغ است، اما نه چون تابستان سوزان 1377.

در مزارشریف چه گذشت؟

فشار طالبان برای تصرف مزارشریف در سال 1376 با مقاومت تاجیک‌‌ها و ازبک‌‌ها و به ویژه هزاره‌‌های مزارشریف با شکست مواجه شد و وقتی 17 مرداد 1377 این نیروها با کمک پشتون‌‌های ولایت بلخ که از اتحاد با نیروهای ائتلاف شمال خارج شده و تحت امر طالبان درآمده بودند، توانستند شهر را تصرف کنند. جست‌وجوی خانه به خانه و قتل عام نیز آغاز شد. ملا عبدالمنان نیازی والی طالبان در ولایت بلخ پس از کنترل شهر، خطبه‌‌هایی در «روضه شریف» ایراد کرد و تهدید خود علیه هزاره‌‌ها به انتقام کشتار زندانیان طالب در ۱۹۹۷ را آشکار کرد و به آنها اخطار داد که باید به مذهب حنفی روی آورند یا شهر را ترک کنند. او در این سخنرانی خود اظهار داشت: «هزاره‌‌ها مسلمان نیستند و ما باید آن‌‌ها را بکشیم. یا مسلمان شوید، یا افغانستان را ترک کنید! هر جا که شما بروید، شما را دست‌‌گیر می‌‌کنیم. اگر به زیر زمین بروید پنهان شوید، از موهای شما کَش می‌‌کنیم و اگر به آسمان بروید از پاهای‌‌تان. شیعه‌‌های مزار! شما سه انتخاب دارید؛ سنی شوید؛ ایران بروید؛ یا بمیرید». به گزارش خبرگزاری صدای افغان (آوا) شاهدان عینی مدعی هستند که کشتار به حدی وسیع بود که در خیابان‌‌ها، جنازه روی جنازه افتاده بود و تا چند روز، گاری‌‌ها، جنازه‌‌ها را به مناطق نامعلوم انتقال می‌‌دادند. این کشتار از ناحیه گزارشگران حقوق بشر و سازمان عفو بین‌الملل با عناوین کشتار دیوانه‌وار و نسل‌کشی تمام‌عیار و تصفیه‌ قومی شناخته شد. حدود دو هزار نیروی نظامی هزاره هم که از بامیان برای کمک آمده بودند به دلیل ناآشنایی با منطقه و کشته شدن فرمانده‌‌هایشان شکست خورده و توسط طالبان کشته شدند. گزارش‌‌های شاهدان عینی نشانگر یک نسل‌کشی قومی است. یکی از این شاهدان به کابل‌پرس گفته است: «در روز سوم، طالبان سرک‌‌ها را محاصره کرده و همه خانه‌‌ها را به جست‌وجوی هزاره تلاش می‌کردند. آنها می‌پرسیدند: خانه‌های هزاره کجاست؟ فقط یک خانه هزاره نزدیک ما بود. چهار مرد جوان هزاره در خانه بودند به شمول یک رفیق که برای دید و بازدید آمده بود و یک مرد جوان که در خانه کار می‌کرد. تاجیک‌ها، ازبک‌ها، هزاره‌‌ها (مردان بزرگسال) در مناطق همجوار نیز دستگیر شده بودند. ما همگی به موتِرهای باربری انداخته شدیم، اما دستان چهار مرد هزاره خیلی محکم بسته شده و به جای دیگری برده شدند. دو بچه هزاره دیگر در موتِر ما بودند. وقتی که نزدیک ساحِه بازار رسیدیم، موتِر متوقف شده و دو بچه هزاره پایین آورده شده و به آنها گفته شد که به چهارراهی پشت ساحه بازار بروند. یک عسکر طالب آنها را تیله کرده و بعد هر دو را به سرهایشان فیر کرد. بعداً به من گفته شد که چهار هزاره دیگر به تکیه‌خانه مهدیه برده شده و در آنجا به قتل رسیدند. همه آنها کارگر بودند و نظامی و جنگجو نبودند. آنها همگی بین 19 تا 20 سال داشتند.»

واکنش ایران به کشتار مزارشریف

ایران حامی اصلی ائتلاف شمال و شیعیان حاضر در این ائتلاف بود، اما علاوه بر نگرانی نسبت به مردم مزارشریف و شیعیان هزاره، نسبت به امنیت کنسولگری خود در مزارشریف نیز نگران بود. با توجه به رفتار طالبان هنگام تصرف کابل و احترام به مصونیت دیپلماتیک سفارتخانه‌‌ها ایران تصور می‌‌کرد اعضای کنسولگری در مزارشریف امنیت خواهند داشت. با این وجود «مسئولیت تضمین گرفتن از طالبان نسبت به امنیت سرکنسولگری و اعضای آن را به عهده دولت پاکستان» گذاشت. تا حدود بیست روز پس از حادثه خبر دقیقی از سرنوشت دیپلمات‌‌ها در دست نبود و تنها پس از آنکه الله‌‌مدد شاهسون بازمانده اعضای کنسولگری توانست خود را پس از سفری پرماجرا به ایران برساند متوجه قتل عام آنان شد. الله‌مدد شاهسون نماینده ارتش در کنسولگری مزارشریف در گفت‌وگو با ایسنا می‌‌گوید: «از رادیو شنیدم که ایران دائما در حال هشدار به طالبان در خصوص امنیت دیپلمات‌‌های ایرانی بود، رادیو BBC نیز با عبدالمنان نیازی، فرمانده نیروی طالبان در خطه شمال افغانستان در حال گفت‌‌وگو بود و این فرد هم ادعا می‌‌کرد که در سفارت ایران کسی نبوده و احتمالا دیپلمات‌‌ها با نیروهای حزب وحدت به کوه رفتند و اگر هم کشته شوند در مواجهه با ما خواهد بود، اینجا حس کردم که مسئولیتم بیشتر شده است. در حقیقت گفت‌‌وگوی این مسئول طالبان باعث شد که تلاش کنم زنده بمانم و خودم را به ایران برسانم.» دهم شهریور گزارشگر ایرنا در دُبی گزارش داد که «ملاحسن قلجه‌‌ای» از نزدیکان «ملامحمد عمر» رهبر طالبان به ایرنا گفته است محمود صارمی و یازده دیپلمات ربوده‌شده ایرانی در سلامت کامل هستند و توسط طالبان به حومه قندهار منتقل شده‌‌اند و به دستور رهبر طالبان، یکی از فرماندهان ارشد این گروه، به نام «ملا راکتی» حفاظت از دیپلمات‌‌های ایرانی را برعهده دارد. اما علاوه بر دیپلمات‌‌ها، صدها نفر از رانندگان و اتباع ایرانی نیز توسط طالبان به گروگان گرفته شده بودند و این موضوع بر شدت خصومت بین دو طرف افزوده بود. 25مرداد 1377 حسن روحانی دبیر شورای عالی امنیت ملی به طالبان و حامیان خارجی آنها اخطار جدی داد، مهم‌‌ترین حامی خارجی طالبان، پاکستان و سرویس امنیتی این کشور بود. سوم شهریور 1377 کمال خرازی عملکرد پاکستان در این زمینه را غیرقابل توجیه دانست. خرازی در دیدار با وزیر مشاور در امورخارجه پاکستان گفت: «ما پیش از حمله طالبان به مزارشریف با توجه به رابطه پاکستان با این گروه، مسئولیت تضمین گرفتن از طالبان نسبت به امنیت سرکنسولگری و اعضای آن را به عهده دولت پاکستان گذاشتیم، از این رو باید به این سوال پاسخ داده شود که چرا طالبان برخلاف تعهد خود به پاکستان به زور کنسولگری را اشغال و کارکنان آن را که دارای مصونیت سیاسی هستند، ربوده است؟» خرازی با اشاره به تماس تلفنی اعضای دفتر نمایندگی ایران در مزارشریف و نوار ضبط‌شده تاکید کرد که در زمان اشغال سرکنسولگری این افراد در نمایندگی بوده‌اند و هر ادعای خلاف آن توسط طالبان کذب محض است. اشاره خرازی به سخنان عبدالمنان نیازی والی طالبان در ولایت بلخ بود که شب واقعه به رادیو بی‌بی‌سی گفت: «ما وارد سفارت ایران شدیم و هیچ‌کسی آنجا نبود و احتمالا ایرانی‌‌ها با حزب وحدت فرار کرده‌اند.» این در حالی است که براساس مشاهدات الله‌مدد شاهسون نیم ساعت پس از واقعه، اعضای طالبان اجساد شهیدان ایرانی را در کنسولگری جابه‌جا کرده و در همان نزدیکی دفن کرده بودند، بنابراین نیازی آشکارا به بی‌بی‌سی دروغ گفته بود. «الله‌مدد شاهسون» براساس نوع رفتار مهاجمان معتقد است آن افراد از اعضای آی‌اس‌آی یا سپاه صحابه پاکستان بوده‌‌اند و با تلفن از یک کشور خارجی یا سفارتخانه خارجی دستور می‌‌گرفتند و کاملاً آموزش‌دیده و منضبط عمل می‌‌کردند، اما به گفته محسن امین‌زاده معاون آسیا و اقیانوسیه وزارت امور خارجه، خود طالبان هرگز افغان بودن مهاجمان را رد نکردند و آنها را اعضای خودسر طالبان دانستند و در عین حال از معرفی و مجازات آنها سرباز زدند؛ به نوشته وحید مژده، معاون وزیر خارجه پاکستان، طالبان پیشنهاد فرستاده نخست‌وزیر پاکستان برای دستگیری و مجازات عوامل جنایت مزارشریف را رد می‌کند و می‌‌گوید: ما هرگز برادران‌مان را اعدام نمی‌‌کنیم. عبدالمنان نیازی والی ولایت بلخ و فرمانده کشتار مزارشریف دشمنی آشکاری با شیعیان و ایران داشت و حتی گفته شده بعدها با افتخار از اینکه خون دیپلمات‌‌های ایرانی را ریخته سخن گفته است. او بعدها در گفت‌وگوهای رسانه‌‌ای مسئولیت کشتار مردم مزارشریف را برعهده گرفت. به گفته محسن امین‌زاده، معاون وقت آسیا و اقیانوسیه وزارت امورخارجه، در فاصله بین 21 تا 28 مرداد 1377 شورای عالی امنیت ملی برای حمله به افغانستان و کمک به جبهه متحد برای تصرف هرات و ادامه جنگ با طالبان به جمع بندی می‌‌رسد. امین‌زاده در گفت‌وگو با هفته‌نامه صدا می‌‌گوید: «27 مردادماه: احمدشاه مسعود در مذاکره با سپاه و سایر نظامیان، خواهان تصرف هرات با پشتیبانی سلاح‌‌های سنگین سپاه می‌‌شود. پیشنهاد با حمایت فعال آقایان رحیم صفوی، لاریجانی، بروجردی، فیروزآبادی و شمخانی در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی تصویب و پردازش آن توسط آقای ربیعی برای مقام رهبری ارسال می‌‌شود. ربیعی در گزارش جداگانه‌‌ای برای رهبری، فضای بحث‌ها و مخالفت شدید سرلشکر شهبازی، رئیس ستاد ارتش و سردار باقری معاون اطلاعات و عملیات ستاد کل را نیز گزارش می‌‌کند. نگرانی اصلی آنان گرفتار شدن نظامیان در باتلاق افغانستان و خطرات آن است. ۲۸ مرداد است و پاسخ رهبری سحرگاه واصل می‌‌شود. ایشان در پاسخ با عبارت «ما وارد این باتلاق نخواهیم شد»، تصریح می‌کنند که «ورود نیروهای مسلح ایران به باتلاق افغانستان مجاز نیست؛ ولی تدابیر دیگر انجام شود.» ششم شهریور شورای امنیت سازمان ملل با رأی موافق همه اعضا، تصرف کنسولگری ایران و بازداشت کارمندان آن و سایر ایرانیان در مزارشریف را محکوم کرد و خواستار آزادی همه آنها شد. این قطعنامه همچنین بدون نام بردن از پاکستان خواستار قطع فوری هرگونه مداخله خارجی در امور داخلی افغانستان شد و از همه کشورها خواست تا اقدامات قاطعی به عمل آورند تا پرسنل نظامی آنها از طراحی و مشارکت در عملیات نظامی در افغانستان منع شوند. همزمان با تشکیل ستاد بحران افغانستان در وزارت امور خارجه و سفر محسن امین‌زاده به پاکستان، ارتش و سپاه مامور شدند رزمایش گسترده‌‌ای در مرز ایران و افغانستان ترتیب دهند. 200 هزار نیروی ارتش در قالب رزمایش ذوالفقار 2 و 70 هزار نفر نیروی سپاه در رزمایش عاشورای 3 بزرگترین تحرک‌‌ نظامی ایران پس از دوران دفاع مقدس را ترتیب دادند و نهم تا بیست‌ودوم شهریور 1377 آتش سنگین توپخانه در تایباد و خواف و تربت جام به صدا درآمد. بیست‌وسوم شهریور مقام معظم رهبری در پی قطعیت خبر شهادت دیپلمات‌‌های ایرانی در پیام تسلیت خود طالبان را «قشون ظالم و سنگدل» و «قوم متعصب، وحشی و بیگانه از تعالیم نورانی اسلام و بی‌‌خبر از قوانین عمومی جهان» خطاب کردند و گفتند: «خبرهای تلخ و تکان‌دهنده‌‌‌‌ای که پیاپی از افغانستان خونین و مظلوم می‌رسد، دل هر مسلمان غیور، بلکه هر انسان آزاده‌‌‌‌ای را از غم جانکاه لبریز می‌‌کند و تکلیفی بزرگ بر دوش او می‌گذارد. جنایاتی که اندکی پیش از این در شهر مزارشریف به دست قشون ظالم و سنگدل طالبان اتفاق افتاده، یعنی کشتار وسیع مردم غیر‌‌نظامی و به شهادت رسانیدن جوانان پاک و مؤمن ایرانی که در مشاغل سیاسی و خبری به انجام وظیفه مشغول بودند، در نوع خود فاجعه‌‌‌‌ای بی‌‌نظیر بود که باید دولت‌ها و ملت‌های مسلمان را به حرکتی جدی در برابر این قوم متعصب و وحشی و بیگانه از تعالیم نورانی اسلام و بی‌‌خبر از قوانین عمومی جهان، برمی‌‌انگیخت. اکنون آنچه در مرکز افغانستان و در مناطق هزاره‌‌نشین استان بامیان شروع شده، بنا به خبرهایی که می‌رسد، به‌مراتب و‌‌حشتناک‌‌تر از جنایت‌های گذشته است».

سرنوشت عبدالمنان نیازی چه شد؟

ملا عبدالمنان نیازی از طایفه اچکزی قندهاری بود اما در هرات به دنیا آمده بود و به همین دلیل از معدود رهبران طالبان بود که در کنار زبان پشتو به زبان فارسی هم تکلم می‌‌کرد. به همین دلیل، در اوایل تشکیل گروه طالبان به عنوان سخنگوی این گروه با رسانه‌‌ها در تماس بود. در زمان حکومت ملامحمدعمر استاندار هرات و بلخ شد و پس از افشای مرگ ملامحمدعمر، بنیان‌‌گذار گروه طالبان، در شهریور ۱۳۹۴ در گفت‌وگو با رسانه‌‌ها خود را سخنگوی شورای کویته و سخنگوی «امارت اسلامی» معرفی ‌‌کرد. وقتی ملااختر محمدمنصور رهبری گروه طالبان را برعهده گرفت، ملا عبدالمنان نیازی در کنار ملا عبدالقیوم ذاکر، ملاحسن رحمانی، ملامحمد رسول و ملاعبدالرازق از اعضای شورای رهبری گروه طالبان با انتصاب ملااختر محمد منصور مخالفت کرد و از تشکیل شورای جدید رهبری برای طالبان خبر داد و اعلام کرد که قرار است دفتر سیاسی جدیدی برای این گروه در امارات متحده عربی تشکیل شود. او حتی ملااختر منصور را به قتل ملاعمر متهم کرد. در آبان ۱۳۹۴ ملامحمد رسول در یک گردهمایی بزرگ در هرات رسماً اعلام کرد از سوی فرماندهان نظامی این گروه به عنوان رهبر طالبان برگزیده شده و ضمن «برادر» خطاب کردن گروه داعش و شبکه القاعده ملاعبدالمنان نیازی را معاون شاخه انشعابی معرفی کرد. ملامحمد رسول، فروردین 1395 در سفر به پاکستان ناپدید شد و هرگز پیدا نشد و از آن زمان نیازی، مدعی رهبری این شاخه انشعابی شد. عبدالمنان نیازی از شاخص‌‌ترین فرماندهان طالبان در دوران حکومت ملامحمدعمر بود که به نقض گسترده حقوق بشر و کشتار غیرنظامیان متهم بود اما به همکاری با دولت اشرف غنی و نیروهای آمریکایی علیه گروه اصلی طالبان رو آورد و سال 1398 در مصاحبه با روزنامه صبح کابل خود را دشمن ایران، پاکستان و روسیه خواند و اظهار داشت با آمریکا و دولت افغانستان مشکلی ندارد. او در ادامه‌‌ی مصاحبه مدعی حمله به خودروهای ایرانی در شهرستان‌‌های سبزوار و قلات‌‌نظر شده بود. او مدعی بود که هر روز هزاره‌‌ها را به شیوه‌‌ای می‌‌کشد که خود آن‌‌ها هرگز نمی‌‌فهمند. او طالبان را به ارتباط مالی و نظامی با سپاه پاسداران انقلاب اسلامی متهم می‌‌کرد و در جریان مذاکرات صلح طالبان و آمریکا در قطر، براین باور بود که طالبان مستقل نیست و کشورهای حامی طالبان در این روند مداخله می‌‌کنند تا نتیجه را به نفع خود برگردانند. چنانچه نیازی در همین راستا اعلام کرده بود «وعده‌هایی که گروه هبت‌الله به ایالات متحده می‌‌دهد دروغ است زیرا این گروه نمی‌‌خواهد صلح کند». «این گروه توانایی تصمیم‌گیری ندارد زیرا قدرت تصمیم‌گیری آن به طور صددرصدی توسط ایران و روسیه کنترل می‌‌شود.» گروهِ اصلی طالبان، به رهبری ملاهبت‌الله آخوندزاده، نیازی را به همکاری با امنیت ملی افغانستان و آمریکایی‌‌ها متهم می‌‌کردند و نیازی نیز آنان را «غلامان پاکستان» معرفی می‌‌کرد. اصلی‌‌ترین فعالیت نیازی پس از انشعاب قتل و کشتارِ گاه‌به‌گاه هزاره‌‌ها بود و او در جاده‌‌ها و روستاهای ولایت زابل و هرات، هزاره‌‌ها را به گروکان می‌‌گرفت و می‌‌کشت و در موضع‌گیری‌‌های سیاسی نیز کشته‌شدگان را که در میان‌شان کودکان و زنان نیز بودند اعضای لشکر فاطمیون معرفی می‌‌کرد: «این‌‌ها [هزاره‌‌ها] را با همان مذهب [شیعه] دروغینی که دارند، فریب می‌‌دهند و در مقابل پول بسیار اندکی به کشورهای مختلف روان می‌‌کنند. من به آن‌‌ها اعلام می‌‌کنم که افراد و بچه‌‌های خود را به کشور برگردانند. اگر من آن‌‌ها را این‌‌جا [هرات] بگیرم، در داخل آتش می‌‌سوزانم و کسی دیگر نه استخوان آ‌‌ن‌‌ها را می‌‌بیند و نه گوشت‌‌شان را.» یکی از دردناک‌‌ترین این حوادث سر بریدن 7 هزاره در ولایت زابل بود که «شکریه تبسم» کودک 9 ساله هزاره نیز در میان آنها بود و منجر به جنبش مردمی تبسم شد و ده‌‌ها هزار عزادار تابوت این قربانیان را با پای پیاده از زابل به کاخ ریاست‌جمهوری در کابل حمل کردند و اعتراض خود را نسبت به عدم امنیت و کشتار اقلیت هزاره اعلام کردند. این رویداد در ابتدا به داعش نسبت داده شد، اما امروز می‌‌دانیم که عبدالمنان نیازی پشت این کشتار بوده است. تابستان 1400 فیلم و خبری با عنوان «تهدید طالبان به اقدامات تروریستی در تهران و مشهد» در شبکه‌‌های اجتماعی ایران منتشر شد که عبدالمنان نیازی را در حال تهدید ایران نشان می‌‌داد، در حالی که او 22 اردیبهشت در هرات کشته شده بود. نیازی در این ویدیو گفت: «اطمینان می‌‌دهم که عملیات‌مان را از داخل ایران و پاکستان با توفیق خدا و همت شما مجاهدین آغاز می‌‌کنیم. همه جور امکانات را برای شما آماده می‌‌کنیم تا عملیات‌مان را در داخل مشهد، تهران و تایباد و در تمام مناطق شروع کنیم. امروز باید بیدار شوید و هرجا هستید خودتان را برسانید و در سیستان و بلوچستان و تمام مناطق ایران آماده باشید. ایرانی‌‌ها را بزنید.» نیازی در سال 2021 در پاسخ به خبرنگاری که از او درباره هویت قاتلین دیپلمات‌‌های ایرانی پرسید به صراحت گفت: «دیپلمات‌‌های ایران را سیاست ناکامِ ایران کشت! من با حدود ده هزار نفر وارد مزار شدم و اولین جنگی که مقابل ما شد ایرانی‌‌ها شروع کردند و نماینده وزارت خارجه ایران آمد و من مین‌‌های زمینی و میخ‌هایی که جلوی ماشین‌‌های ما می‌‌انداختند و فشنگ‌‌ها را به او نشان دادم. اینجا ایران است یا افغانستان است؟ به او گفتم من به شما پیغام می‌‌دهم به ایران هم بگو ما شما را زدیم و دیپلمات‌هایتان را زدیم و حتی به جای یک دیپلمات‌شان یک هزاره داده به آنها و بردند تشییع کردند و چند روز بعد پس آوردند (می‌خندد) به آنها گفتم هر چه کردید آن را دیدید. هرچه کاشتید همان را درو کردید! این سیاست ناکام ایرانی بود و آن دیپلمات‌‌ها را، همه مردم افغانستان، آنها را کشت، حالا آنها می‌‌گفتند عبدالمنان نیازی آنها را کشت، بله سیاست من آنها را کشت، اهداف مقدس من آنها را کشت. بله نیروهای من آنها را کشت وقتی ما رسیدیم مجاهدین ما آنها را کشته بودند.» ملا عبدالمنان نیازی آخرین رهبر شناخته‌شده مخالف گروه اصلی طالبان، 22 اردیبهشت 1400 در نزدیکی شهر هرات مورد حمله عده‌‌ای ناشناس قرار گرفت و 25 اردیبهشت در بیمارستانی در کابل کشته شد. هیچ گروهی رسماً مسئولیت ترور نیازی را برعهده نگرفت، اما اخبار غیررسمی این ترور را به گروه ناشناس «مدافعین انقلاب اسلامی» نسبت داد؛ نیازی تروریستی بی‌رحم و سیاستمداری بی‌ثبات بود و دشمنان زیادی داشت؛ از طالبان و شیعیان افغانستان تا جمهوری اسلامی ایران. تنها سه ماه پس از مرگ او، طالبان دوباره بر افغانستان حاکم شد؛ طالبانی که نسبت به گذشته تغییر کرده بود و نه‌تنها با تلویزیون و رادیو و سایر مظاهر تکنولوژی مخالفت نمی‌‌کرد بلکه اعضای مختلف آن تمایل زیادی به گفت‌وگو با رسانه‌‌ها و حضور در شبکه‌‌های اجتماعی دارند و برخلاف گذشته که به کشتار مخالفان خود تفاخر می‌‌کردند، هرگونه کشتار و قتل و شکنجه را تکذیب می‌‌کنند.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی