| کد مطلب: ۴۳۸۶

انقلابی که کارتـر را زمیـن زد

انقلابی که کارتـر را زمیـن زد

بازخوانی داستان قطع رابطه آمریکا با ایران پس از انقلاب

بازخوانی داستان قطع رابطه آمریکا با ایران پس از انقلاب

روح‌انگیز رها

گزارشگر هم‌میهن

سی‌ونهمین رئیس‌جمهور ایالات‌متحده تصویر عجیبی در تاریخ سیاست ایران دارد. انقلابیون ۵۷ از جیمز ارل کارتر، البته همانند بقیه مقامات وقت و بلکه بعد ایالات‌متحده، به‌عنوان سیاستمداری دشمن ایران و حامی حکومت محمدرضا پهلوی یاد می‌کنند که فقط به‌دلیل ناکامی نتوانست مانع از کناررفتن سلطنت پهلوی دوم در ایران شود. از طرف دیگر، حامیان وقت حکومت پهلوی معتقد بودند و هستند که تعلل و خودداری کارتر در حمایت از شاه بود که از عوامل یا حتی عامل اصلی سقوط حکومت پهلوی دوم و پیروزی انقلاب بود. نفرت حامیان و بازماندگان سلطنت پهلوی از کارتر همچنان ادامه دارد؛ اما از سمت دیگر، حکومت شکل‌گرفته پس از انقلاب در نهایت دشمنی خود با کارتر را تا آخر پیش برد و کمتر از یک سال بعد پروژه‌ای را کلید زد که در نهایت، به ناکامی جیمی کارتر در انتخابات ۱۹۸۰ انجامید درحالی‌که کارتر در سال آخر دوران ریاست‌جمهوری‌اش، فرمان قطع روابط سیاسی ایران و آمریکا را نیز صادر کرده بود تا تنها دوره ریاست‌جمهوری او، دوران تغییر بنیادینی سریع در روابط ایران و آمریکا باشد و او شاهد تبدیل ایران از یک متحد به مسئله اصلی ایالات‌متحده در خاورمیانه در دهه‌های آینده باشد؛ مسئله‌ای که حالا بیش از چهار دهه ادامه پیدا کرده است و در مقاطعی، از سوی برخی مقامات ایالات‌متحده به‌عنوان خطر اصلی برای ایالات‌متحده توصیف شده است. ماجرای کوتاه ماه‌های بین تغییر حکومت در ایران و قطع کامل روابط تهران و واشنگتن البته به‌کرات از نظرگاه ایران بررسی شده است و خواهد شد اما خالی از لطف نیست اگر اتفاقات آن زمان را آن‌طور که در واشنگتن پیش رفت مرور کنیم. داستان کارتر با ایران چه بود؟

واشنگتن، آماده انقلاب ایران

مقدمه داستان، چیزی است که ایالات‌متحده کمتر از یک دهه پیش با خارج‌کردن برخی اسناد از طبقه‌بندی محرمانه مطرح کرده است و البته از سوی جمهوری اسلامی ایران تکذیب محکمی دریافت کرده است. داستانی که اسناد مربوط به سال‌های پیش از انقلاب ترسیم می‌کنند، ماجرای تماس‌هایی است که به گفته واشنگتن، انقلابیون ایران با مقامات ایالات‌متحده داشته‌اند. پیام آنها به جان اف کندی در سال ۱۹۶۳ میلادی، یعنی در اوایل شروع حرکت انقلاب علیه محمدرضا پهلوی، البته به‌جایی نرسید، چون کندی چند روز بعد از ارسال این پیام ترور شد و مشخص نیست، اساساً عمر او به دیدن این پیام کفاف داده است یا نه؛ اما در ژانویه ۱۹۷۹، چندهفته‌ای مانده به پایان دوران پهلوی، تماس‌ها بین همراهان رهبر انقلاب و کاخ سفید به شکل جدی‌تر برقرار شد و در نهایت به پیامی اول‌شخص خطاب به کارتر رسید.
کارتر، البته پیش از شروع این تماس در اواخر ۱۹۷۸ پیشنهاد‌هایی درباره تعامل عبور از شاه و تعامل با انقلابیون از نزدیکانش دریافت کرده بود. ویلیام سالیوان، سفیر وقت ایالات‌متحده در ایران، در ۹ نوامبر آن سال، در یادداشتی که به واشنگتن ارسال کرده بود به کاخ سفید هشدار داده بود کار شاه ایران تمام است و واشنگتن باید او و فرماندهان ارشدش را از ایران خارج کند و بین فرماندهان درجه پایین‌تر ارتش و رهبر انقلاب توافقی شکل دهد. این پیشنهاد البته در ابتدا با واکنش منفی کارتر مواجه شد؛ اما در اوایل ژانویه، یعنی حدود دو ماه بعد، کارتر نیز کم‌کم به این نتیجه رسید که دیگر نمی‌توان روی شاه حساب باز کرد و به‌این‌ترتیب، وارن زیمرمن، مأمور تعامل با انقلابیون ایران شد. زیمرمن، از مشاوران سیاسی سفارت ایالات‌متحده در فرانسه بود و به‌سبب حضور آیت‌الله (امام) خمینی و هیئت همراهش در این کشور، او به‌عنوان واسطه انتخاب شد. او چند دیدار با ابراهیم یزدی داشت که به‌عنوان پزشکی سابقاً ساکن تگزاس آمریکا، زبان‌دانی خود را در نوفل‌لوشاتو، محل اقامت آیت‌الله خمینی به کار گرفته بود.
در رفت‌وآمدهای زیمرمن و ابراهیم یزدی، وعده‌ها و روشن‌گیری‌ها درباره مواضع دو طرف نسبت به چشم‌انداز روابط در صورت تغییر حکومت مطرح شد و در نهایت، به نظر دولت کارتر آمد که واشنگتن توانسته است، توافقی به نتیجه برساند که دغدغه‌هایش را رفع کرده است. توافقی شامل وضعیت احتمالی ارتش وقت ایران پس از انقلاب، سرنوشت آمریکایی‌های ساکن ایران، ممانعت از شکل‌گیری جنگ داخلی در ایران که تنش گسترده در منطقه را کلید می‌زد، برنامه حکومتِ آینده ایران درباره همسایگانش که متحدان ایالات‌متحده بودند، برنامه حکومت آینده ایران درباره فروش نفت و تجارت با ایالات‌متحده و نزدیک‌شدن حکومت جدید ایران به اتحاد جماهیر شوروی، رقیب اصلی ایالات‌متحده در صحنه بین‌المللی. در این میان می‌توان گمانه‌زنی کرد کارتر درباره تنش در منطقه، نگران پروژه دیگر خود نیز بوده است که همانا تلاش برای برقراری صلح بین اعراب و اسرائیل بود و نگران بود، بر سر کار آمدن حکومتی اسلام‌گرا در ایران که مایل به حمایت از دیگر گروه‌های مسلمان در منطقه است، می‌تواند برنامه‌های کارتر را به هم بریزد. طرف ایرانی نیز البته با این مکالمات سعی کرده بود خیال خود را راحت کند که آمریکا در دقیقه نود با ورود جدی‌تر به ماجرا و با حمایت و تشویق نظامیان ارتش شاه به اقدام ضدانقلابی، در فرآیندی شبیه آنچه در ۱۹۵۳ بر سر دولت مصدق آمده بود، شاه را به ایران و به قدرت بازنگرداند. در نهایت البته ماجرا برخلاف پیش‌بینی دولت کارتر پیش رفت. یا به عبارت دقیق‌تر، همه آنچه به تصور کارتر در این گفت‌وگوها از روی میز برداشته شده بود، رخ داد.

خروج شاه از تهران، ورود شاه به واشنگتن

جدل بین حامیان شاه در واشنگتن و طرفداران تعامل با انقلابیون و پذیرش ایران جدید، همچنان در ایالات‌متحده و در تیم کارتر ادامه داشت و البته به نظر می‌رسید، آنها که کار را تمام شده می‌دانستند، کارتر را هم‌نظر خود یافته بودند. بخش‌هایی از ارتش به این نتیجه رسیدند که راه را برای انقلابیون باز بگذارند و بلکه به آنها بپیوندند و آنهایی هم که مایل به ادامه تلاش برای مقابله با انقلاب بودند، در فقدان فرماندهی و در نتیجه تشتت آرا نتوانستند پروژه‌ای ضدانقلابی شکل دهند. شاه که البته در آن مقطع بیمار هم بود، اواسط ژانویه تهران را ترک کرد و روز اول ماه فوریه، آیت‌الله خمینی، در شرایطی که شاپور بختیار، نخست‌وزیر وقت و آخرین نخست‌وزیر شاه، از تصمیمش برای ممانعت از ورود او عقب نشسته بود، به تهران بازگشت.
اواسط همان ماه، آنچه قطعی بود، رسمی شد و انقلابیون پیروز، پایان سلطنت پهلوی و آغاز حکومت جدید در ایران را اعلام کردند. هرچند اعلام رسمی شکل این حکومت، تا چند‌ماه بعد رخ نمی‌داد، به‌فرمان آیت‌الله خمینی، مهدی بازرگان به‌عنوان نخست‌وزیر دولت موقت را به دست گرفت. کسانی مثل دکتر یزدی که در تعامل بین انقلابیون و ایالات‌متحده نقش‌آفرینی کرده بودند، همچنان در دولت حضور داشتند و به نظر می‌رسید بازرگان نیز نگاهی پراگماتیک در مسئله رابطه با آمریکا داشته باشد؛ اما اتفاقات بعدی، خیلی سریع‌تر از آنچه تصور می‌شد، برخلاف تصور واشنگتن پیش رفت.
شاه که در زمان حکومت خود، متحد و دوست، کم نداشت، پس از خروج از ایران، مدتی از این کشور به آن کشور رفت، تا جایی برای سکونت پیدا کند. او مدتی در مصر بود، سپس به مراکش، از آنجا به باهاماس و بعد به مکزیک، همسایه ایالات‌متحده رفت؛ اما آنچه در رابطه بین ایران و آمریکا تأثیرگذار شد، سفر او به نیویورک برای درمان بود. حکومت جدید ایران که در نتیجه سابقه‌های دخالت خارجی در امور کشور و خاطره آنچه بر سر مصدق آمد، بسیار نسبت به اقدامات احتمالی آمریکا برای برگرداندن دوباره ورق بدبین بود، میزبانی آمریکا از شاه را، به‌عنوان تهدیدی بالقوه و در واقع تأییدی بر تصوراتش مبنی بر قصد آمریکا برای به‌زمین‌زدن انقلاب در گام‌های اول دید و این از جمله عواملی شد که اتفاقات بعدی را بین دو طرف رقم زد. جان قزوینیان، تحلیلگر مسائل بین‌الملل که به‌خصوص درباره رابطه ایران و آمریکا بسیار نوشته است، پذیرفتن شاه در آمریکا را به‌عنوان یک اشتباه از سوی واشنگتن می‌بیند که در آنچه پس از آن رخ داد، تأثیر بسزایی داشت. او رفتن شاه در اکتبر سال ۱۹۷۹ به ایالات‌متحده را از جمله عوامل مهم دامن‌زدن به بدبینی‌ها در تهران می‌داند. به تعبیری می‌توان گفت این اتفاق باعث شد آنهایی که طرفدار تقابل با ایالات‌متحده بودند، دست بالاتری نسبت به حامیان تعامل و رویکرد عمل‌گرایانه در این زمینه را پیدا کنند. به هر ترتیب، گرچه شاه در آمریکا ماندگار نشد و بدون اینکه درمانش در نیویورک به نتیجه رسیده باشد برای روزهای پایانی عمرش به مصر و به نزد انور سادات بازگشت، رابطه ایران و آمریکا، مسیر خود به سمت پایان را ادامه داد.

دانشجویان تکلیف را روشن کردند

بالاخره، معروف‌ترین بخش داستان ایران و آمریکای بعد از انقلاب رخ داد. نوامبر سال ۱۹۷۹، جمعی از دانشجویانی که با عنوان «خط امامی» معروف بودند، به سراغ سفارت آمریکا رفتند و این‌بار به تجمع و شعار اکتفا نکردند. وارد سفارت شدند و کارکنان سفارت را گرفتند؛ اقدامی که به تعبیر طرف ایرانی، دستگیری و به تعبیر طرف آمریکایی گروگان‌گیری بود. داستان ماجرا در تهران البته آشناست. اما در واشنگتن، این کارتر بود که در دوره ریاست‌جمهوری خود، به‌رغم همه تلاش‌ها برای پیش‌بینی روند اتفاقات در ایران، با بدترین سناریوی ممکن مواجه شده بود و حالا یک دولت انقلابی ۵۰ نفر از نیروهایش را در اختیار داشت. او از طرفی با برخی درخواست‌ها و انتظارات برای انجام هر اقدامی که برای نجات کارکنان سفارت لازم بود مواجه بود و از طرف دیگر از سمت تهران هم هیچ خبر خوبی مبنی بر پایان‌یافتن ماجرا نمی‌شنید.
ماجرا به‌سرعت در صدر اخبار عرصه رسانه‌ای آمریکا قرار گرفت و با همان سرعت، تصویر داستان در رسانه‌های آمریکا وجهی شخصی هم پیدا کرد: «تقابلی بین آیت‌الله تازه‌ قدرت‌گرفته در تهران با رئیس‌جمهور ساکن در واشنگتن.» مجله تایم که تا همین امروز هم آن جلد معروفش در معرض توجه است، با درج تصویر این‌دو نفر روی جلد، ماجرا را جدال اراده‌ها خواند. چنین تصویری البته باب مزاج انقلابیون ایرانی بود که از پیش‌تر نیز کارتر را به‌عنوان نماد اصلی «دخالت خارجی» و توطئه، اول علیه انقلاب و بعد علیه جمهوری اسلامی می‌دیدند.
کارتر البته حاضر نشد ماجرا را به «جنگ» بکشاند. او تنها یک عملیات نظامی ویژه را کلید زد که آن‌هم در بیابان‌های مرکزی ایران ناکام ماند. ماجرای هلی‌کوپترهایی که در میان زمین و آسمان و بدون اینکه هنوز طرف ایرانی از حضورشان خبر داشته باشد، دچار بحران شدند و سقوط کردند، از نگاه طرف ایرانی معجزه‌ای قلمداد شد که از طریق آن، خداوند شیطان را در مقابل ایران شکست داده بود اما در طرف آمریکایی، این ناکامی به فهرست گرفتاری‌های کارتر در این فرایند اضافه شد. روزالین کارتر، همسر او، دهه‌ها بعد در مصاحبه‌ای با سی‌ان‌بی‌سی گفت: «به او می‌گفتم: یک کاری بکن. هر کاری! و او می‌گفت که بعد آنها گروگان‌ها را یکی‌یکی بیاورند و جلوی چشم دنیا اعدام‌شان کنند؟ او محکم بود، اما وضعیت سخت بود.» روزالین البته تنها کسی نبود که از کارتر می‌خواست «هر کاری» لازم است، شامل حمله نظامی به ایران، بکند؛ اما کارتر این درخواست‌ها را نپذیرفت. کارتر البته در آوریل ۱۹۸۰، دستور قطع کامل رابطه سیاسی با ایران را در واکنش به این ماجرا صادر کرد، اما این تصمیم برای کسانی که منتظر بودند رئیس‌جمهور برای نجات آمریکایی‌های گرفتار در تهران دست‌به‌مهره شود کافی نبود. بنابراین سرنوشت ریاست‌جمهوری کارتر در همین ماجرا رقم خورد.

باخت، هم به تهران هم به ریگان

ماجرای سفارت که با عدد معروف ۴۴۴ روز شناخته می‌شود، تا پایان ریاست‌جمهوری کارتر ادامه پیدا کرد و در نهایت به تعبیر بسیاری، همین داستان بود که او را در فهرست رؤسای جمهور یک‌دوره‌ای آمریکا قرار داد. شخص او نیز از جمله کسانی بود که همین تصور را درباره نتیجه انتخابات داشت. کارتر در مصاحبه با سی‌ان‌بی‌سی در اکتبر ۲۰۱۴ در این باره گفت: «فکر می‌کنم اگر می‌توانستم گروگان‌ها را از دست ایرانی‌ها نجات دهم، به‌سادگی دوباره انتخاب می‌شدم... وقتی [آن عملیات نجات] شکست خورد، فکر می‌کنم این عامل اصلی بود که شکست من در انتخابات را به همراه داشت.» او درباره مقاومت در برابر درخواست‌ها از جمله درخواست همسرش دراین‌باره و در پاسخ به این سؤال که آیا نپذیرفتن این توصیه‌ها سخت بود، جواب داد: «بله. خب می‌توانستم دوباره انتخاب شوم اگر علیه ایران اقدام نظامی می‌کردم و نشان می‌دادم که «قوی و محکم و مردانه» و از این حرف‌ها هستم. فکر می‌کنم می‌توانستیم با سلاح‌هایی که داشتیم، ایران را از روی نقشه محو کنیم؛ اما در این فرایند خیلی آدم‌های بی‌گناه کشته می‌شدند، احتمالاً گروگان‌ها هم کشته می‌شدند. برای همین من در مقابل همه آن توصیه‌ها ایستادم... در نگاه به عقب فکر می‌کنم تصمیم درستی گرفتم اما آن زمان، اتخاذ این تصمیم آسان نبود.»
او همچنین درباره قضاوت امروز مردم نسبت به این تصمیم گفت: «فکر می‌کنم وقتی به آن زمان‌ها نگاه می‌کنند، به شکل فزاینده‌ای به این نتیجه رسیده‌اند [که آن تصمیم درست بود]؛ اما هنوز تمایلی قوی در کشور ما برای اقدام نظامی هست.» او اضافه کرد که اگر دوباره انتخاب شده بود، مذاکرات برای صلح بین اسرائیل و همسایگانش را با جدیت پیش می‌گرفت و پیاده می‌کرد: «اما جانشینان من خیلی علاقه‌مند به فرایند صلح خاورمیانه نبودند، نه به آن جدیتی که من بودم.» روزالین نیز درباره سرنوشت انتخابات چنین نظری دارد: «می‌دانستیم که احتمالاً دوباره انتخاب نخواهد شد اما او کوتاه نیامد. من به او افتخار می‌کردم اما صلح خیلی سخت است. جنگ در کشور ما محبوب است.» باخت کارتر با پایان بحران سفارت آمریکا در تهران هم‌زمان شد. در واقع، کارکنان سفارت آمریکا دقایقی بعد از سخنرانی رونالد ریگان، رقیب پیروز کارتر، در مراسم سوگند ریاست‌جمهوری آزاد شدند و باز دهه‌ها بعد، برخی گزارش‌ها در آمریکا حاکی از این بودند که ستاد ریگان با طرف ایرانی درباره این تعویق آزادسازی توافق‌هایی هم کرده بود تا مطمئن شود، پیروزی در دقیقه نود، کارزار کارتر را نجات نمی‌دهد.

میراث قطع رابطه در تهران و واشنگتن

ریگان، البته در ماجرای معروف مک‌فارلین یا به تعبیر آمریکایی‌ها، ایران-کنترا، تلاشی البته عجیب برای تعامل دوباره با طرف ایرانی کرد که به شکل فاجعه‌باری پایان یافت؛ اما رابطه بین ایران و آمریکا و نیز تحریم‌ها و ضبط اموال ایران که در واکنش به این اتفاقات رقم خورد، در همان وضعیت باقی ماند. دهه‌ها بعد، باراک اوباما و همتای ایرانی‌اش حسن روحانی، گام‌های کوچکی به سمت حل‌کردن بحران چنددهه‌ای روابط برداشتند، اما در نهایت این مخالفان حل‌وفصل اختلافات در دو کشور بودند که دست بالا را یافتند و پروژه معروف برجام را پس از مدتی کوتاه زمین‌گیر کردند.
برای این ماجرا اما یک پیامد جالب دیگر هم می‌توان تصویر کرد. ریگان، از جمله چهره‌هایی بود که در زمره پدران حزب جمهوری‌خواه در شکل فعلی‌اش تصور می‌شود. حزبی که ویژگی‌هایش نظیر مخالفت با ساختارهای رفاهی، تمایل بیشتر به رویکردهای جنگ‌طلبانه، پرهیز از مصالحه و تعامل با حزب رقیب و نقش‌دادن بیشتر مذهب در سیاست، به اعتقاد بسیاری با ریگان شروع شد. با این نگاه و با توجه به باور برخی و اطمینان شخص کارتر به تأثیرگذاری مستقیم ماجرای ایران در سرنوشت ریاست‌جمهوری‌اش، می‌توان چنین نتیجه گرفت که انقلابیون ایران که کارتر را به‌عنوان نماد آمریکا هدف گرفته و زمین زدند، نقطه عطف مهمی در تاریخ آمریکا رقم زدند که در نهایت به جورج دبلیو بوش و جنگ‌هایش، دونالد ترامپ و ماجراهایش و حتی امثال نیوت گینگریج و میچ مک‌کانل منجر شد و هنوز هم در همان مسیر پیش می‌رود. آنچه در آن سال‌ها گذشت برای تمام سال‌های پس از آن نه‌تنها سرنوشت رابطه تهران و واشنگتن بلکه سرنوشت خود تهران و خود واشنگتن را نیز تغییر داد. گاهی تصمیمات تاریخی، مثل خود تاریخ، دکمه بازگشت ندارند.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی