| کد مطلب: ۳۲۰

چند گنجد؟

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

هستی همچنان نیروی عظیم خود را گسیل می‌‌دارد و رازآلودگی‌‌اش را به چشم می‌‌کشد

مهر را در چشم تنگ ذره نور دیگر است بحر را در تنگنای قطره شور دیگر است صائب

آدمی توانسته است بهتر بنگرد و بیشتر ببیند. این تمام چیزی است که اتفاق افتاده است. ساخت تلسکوپ‌‌ها، ماهواره‌‌ها و فضاپیماها برای مشاهده عمیق‌‌تر و گسترده‌‌تر از جهانی با میلیاردها سال نوری طول و عرض و عمق، یک واقعه مهم است. اما اهمیت آن صرفا تاجایی است که ذره‌‌بودنِ ذره را هویدا سازد. یونانیان کلیت درهم‌‌تنیده شگرف و عظیم کیهان را کاسموس می‌‌نامیدند: نظمِ زیبا. در مواجهه آدمی با این نظمِ زیبا و کلیت پرشکوه که بر عقل و اندیشه زور می‌‌آورد، چیزی زاده می‌‌شود که آن را حیرت نامیده‌‌اند، اگرچه این عنوان احساس پیچیده‌‌ای را که با عجز، هیجان، خیرگی و تسلیم همراه است به‌‌ کمال باز نمی‌‌نماید. آدمی بخشی از این کیهان است، آن هم بخش بسیار کوچکی که هیچ می‌‌نماید. ازاین‌‌رو، تنها مواجهه درست با کیهان به‌مثابه یک کلیت فراگیر می‌‌باید با درکی از نیروی عظیم و درک‌‌نشده هستی همراه باشد که از حدود انسانی فرامی‌‌رود. اما چیزی هست که شکوه‌‌مندی کیهان و عجزِ بشری را کوچک جلوه می‌‌دهد، آن‌‌هم درست زمانی که هویدایش می‌‌سازد: علم با نگاه سرد و خنثایی که سرخوش از قدرتِ مشاهده‌‌گری است. این را می‌‌توان در تبیین‌‌های سرسری و زودهنگام مدعیانی یافت که می‌‌پندارد با این مشاهده‌‌ها راز هستی را گشوده‌‌اند؛ علم سرد با تبختر می‌‌کوشد تبیین کند و تبیین‌‌گری‌‌اش را قدرت قلمداد می‌‌کند. شبیه به کودکی که حقارت خود در مقابل بزرگتر‌‌ها را با ادعاها و زورگفتن‌‌های زبانی جبران می‌‌کند. تبیین‌‌گری علم به‌‌راستی از سنخ زور است، اما تمامیّت آن تقلای موجود عاجزی است که در گستره پرشکوه کائنات نه می‌‌داند کیست و نه می‌‌داند چرا در این پهن‌‌دشتِ بیکران حضور به‌‌هم رسانده است. این خودِ ماییم که چنین فریفته می‌‌شویم، زیرا مواجهه با هستی را به دیدنِ چند عکس روی لپ‌تاپ یا گوشی هوشمند مختصر کرده‌‌ و پنداشته‌‌ایم: «همه‌‌اش همین است، حال توانسته‌‌ایم 14 میلیارد سال نوری را یک‌‌جا مشاهده کنیم. در هستی خبری نیست!» اما هستی همچنان نیروی عظیم خود را گسیل می‌‌دارد و رازآلودگی‌‌اش را به چشم می‌‌کشد. ما تنها دمی از بیکران دم‌‌هایی را دریافته‌‌ایم که ما را به ساحتِ آگاهی برکشیده است. علم سرد نه رازی را گشوده است و نه معمایی را حل کرده است، تنها توانسته است بهتر و بیشتر ببیند. اما باز این خودِ علم است که حیرت می‌‌آموزد، زیرا کنجکاوی‌‌اش را به کوشش و تقلا بدل می‌‌سازد و هیجان مشاهده را به اشتراک می‌‌گذارد. علم که با کوشش تکنیکی‌‌اش چنین وامی‌‌کاود، جلوه‌‌ای از هویت انسان است که عجز از درک هستی او را به اندیشه فرامی‌‌خواند تا مشاهده و دیدار امر عظیم را عظمت خویش قلمداد ‌‌کند. اما دریغ! «گر بریزی بحر را در کوزه‌‌ای، چند گنجد قسمت یک‌‌روزه‌‌ای؟» هستی همچنان رازآلود می‌‌ماند و علم را یارای رازگشایی از آن نیست. تنها کاری که علم می‌‌تواند انجام دهد، راززدایی یا نادیده‌‌انگاشتن رازآلودگی است. ما هنوز نمی‌‌دانیم در این پهن‌‌دشت چه می‌‌کنیم و دلخوش به آنیم که مشاهده چیزی که برما سلطه دارد را نیرومندی خود به‌‌شمار آوریم.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی