مهدی رجبی
پژوهشگر فلسفه علوم اجتماعی
عماد افروغ متفکری چند ساحتی است که نمیتوان دغدغههای نظریاش را به قلمرو خاصی محدود دانست؛ او همانقدر که جامعهشناس بود، فلسفه میورزید؛ پای در فلسفه علم و فلسفه علوم اجتماعی داشت و به نهجالبلاغهپژوهی میپرداخت؛ به بالندگی انقلاب اسلامی میاندیشید و دل در گرو آرمانهای آن داشت و مبانی بازتولید آن را میجست اما به نقد درونگفتمانی آن نیز مبادرت میکرد. از این میان شاید بتوان بارزترین بخش از فعالیتهای نظری استاد افروغ را به حوزه فلسفه علوم اجتماعی با وجه پررنگی از معرفی مکتب فلسفی رئالیسم انتقادی مربوط دانست. در این نوشتار تلاش میشود نتیجه تلاشهای نظری استاد در این حوزه به اجمال معرفی شود.
نقطه عزیمت ایشان در فلسفه علوم اجتماعی، نقد پوزیتیویسم و نشان دادن ناتوانی مفروضات اساسی آن است بیآنکه در دام هرمنوتیک محض گرفتار آمده و با تفسیرگرایی افراطی، امکان هرگونه تبیین از علوم اجتماعی سلب شود و مآلاً به نسبیگرایی رادیکال بینجامد. جهتگری کلی دکتر افروغ در این مسیر جستوجوی راهی فراسوی رئالیسم خام و تفسیرگرایی محض است. این جهتگیری را ابتدا میتوان به نحو خاص در دو اثر «فرهنگشناسی و حقوق فرهنگی» (1380) و «رنسانسی دیگر» (1381) سراغ گرفت.
رئالیسم انتقادی با محوریت «رم روی بسکار»، زنجیروار مراحلی از توسعه تا فلسفه فراواقعیت را طی کرده است. این مراحل بهترتیب رئالیسم استعلایی، طبیعتگرایی انتقادی، نظریه نقد تبیینی ، رئالیسم انتقادی دیالکتیکی، رئالیسم انتقادی دیالکتیکی استعلایی و فلسفه فراواقعیت نامیده میشود. هر مرحله از مراحل فوق، بسط مبانی، مولفهها، دلالتها، استلزامات و مباحث محتوایی مرتبط با هستیمحوری رئالیسم انتقادی محسوب میشود.
افروغ در طول حیات خود چه در قالب ارائه شفاهی درس فلسفه علوم اجتماعی، چه در قالب انتشار آثار مکتوب در این حوزه به معرفی این مراحل پرداخت. دو مرحله اول از مراحل پنجگانه فوق در دو اثر بسکار با عناوین «نظریه رئالیستی علم» و «امکان طبیعتگرایی» نمود یافته است. در نظریه رئالیستی علم استدلال میشود که رسالت علم نه مشاهده و بازگویی روابط بیرونی و منتظم تقارنی و تعاقبی امور، بلکه کشف سازوکارهای درونی اشیاء و مکانیسمهای علی پایدار و ضروری طبیعت ازطریق پسکاوی است. امکان طبیعتگرایی، بازتاب مضامین رئالیسم انتقادی در حوزه مطالعات اجتماعی است و در آن از نوعی کاربست رویکرد تبیینی در علوم اجتماعی دفاع میشود که فاصله خود را با رئالیسم تجربی و تفسیرگرایی محض یا ایدئالیسم استعلایی حفظ کرده باشد.
محتوای این دو کتاب بسکار بیشتر در قالب تدریس فلسفه علوم اجتماعی در چند دانشگاه و برخی مقالات و بهصورت خاص با هدایت دو رساله علمی در دانشگاه صنعتی شریف ارائه شده است. این دو رساله بعدها بهصورت کتابی با عنوان «رئالیسم انتقادی: هستیشناسی اجتماعی و امکان وارسی تجربی در علوم اجتماعی»، نوشته مرضیه فروزنده و زینب توحیدینسب با مقدمه دکتر افروغ منتشر شد که به تعبیر دکتر افروغ خلأ ترجمه دو اثر بسکار را پر میکند. میتوان ترجمه کتاب «روش در علوم اجتماعی: رویکردی رئالیستی»، اثر اندرو سایر را تکمیل طرح دو مرحله اول از مراحل رئالیسم انتقادی و معرفی مرحله سوم یعنی نظریه نقد تبیین تلقی کرد. سایر در این کتاب امکان ارائه نوعی تبیین در علوم اجتماعی را دنبال میکند که همزمان خصلتی انتقادی دارد و رهایی بخش است.
بازخوانی مضامین اصلی رئالیسم انتقادی بر محور دیالکتیک یا افزودن مفهوم دیالکتیک به مفاهیم اولیه آن، مراحل بعدی توسعه رئالیسم انتقادی است که در کتاب «دیالکتیک؛ نبض آزادی» بسکار منعکس شده است. دکتر افروغ معرفی این مرحله را با ترجمه «دیالکتیک و تفاوت» آلن نُری انجام داده است. استاد افروغ ترجمه آثاری از آخرین مرحله رئالیسم انتقادی نظیر فلسفه فراواقعیت (2002) و از شرق تا غرب، سلوک یک نفس (2000) را در سر داشت، اما متأسفانه فرصت آن را نیافت.
ایشان علاوه بر طرح مراحل مختلف مکتب رئالیسم انتقادی به تعامل خلاق و گفتوگو میان دو میراث فلسفی غربی و اسلامی معتقد بود و بخش مهمی از تلاشهای فکری او به گفتوگوی میان دو دیدگاه رئالیسم انتقادی و فلسفه اسلامی اختصاص داشت. کتاب «رابطه نظر و عمل از حکمای باستان تا رئالیسم انتقادی» گویای این بخش از فعالیتهای فکری اوست. در این اثر پس از بررسی رابطه نظریه و عمل در میان حکمای باستان، این نسبت را در میان فیلسوفان مسلمان نظیر فارابی، ابنسینا، ملاصدرا و علامه طباطبایی مورد بحث قرار گرفته و در ادامه با نقد دوگانگی نظر و عمل در پوزیتیویسم به تحلیل دیدگاه دیلتای، گادامر، مکتب فرانکفورت و سرانجام رئالیسم انتقادی پرداخته شده است. حضور مستمر در محافل علمی قم و ارتباط پیوسته با اساتیدی همچون دکتر حمید پارسانیا در این راستا ارزیابی میشود. رابطه نظر و عمل از دیدگاه آیات قرآن، تفاسیر و روایات آخرین پروژه فکری دکتر افروغ بهشمار میرفت که بیماری و رحلت زودهنگام استاد، مجالی برای اتمام آن نگذاشت؛ شاید این راهی است که باید شاگردان ایشان طی کنند.
نظرهای من