| کد مطلب: ۶۱۹۸

در جست‌وجوی ریشه‌‏های طردشدگی

محسن گودرزی پژوهشگر افکار عمومی شخصیت سیاسی افروغ تا حدی بر شخصیت علمی او سایه افکنده است، به‌نحوی‌که دیدگاه‌های سیاسی او بیشتر از دیدگاه‌ها و آثار علمی‌اش مو

محسن گودرزی

پژوهشگر افکار عمومی

شخصیت سیاسی افروغ تا حدی بر شخصیت علمی او سایه افکنده است، به‌نحوی‌که دیدگاه‌های سیاسی او بیشتر از دیدگاه‌ها و آثار علمی‌اش مورد توجه قرار گرفته‌اند. مدت‌هاست برخی از آثار علمی او در بازار کتاب نایاب شده‌اند، ولی ناشران برای تجدیدچاپ آنها اقدام نکرده‌اند. برش‌های کوتاهی که از سخنرانی‌ها و نوشته‌های او در شبکه‌های اجتماعی بازنشر می‌شوند، بیشتر مواضع و دیدگاه‌های سیاسی او را بیان می‌کنند. کم‌و‌بیش چنین حالتی برای دیگر شخصیت‌های علمی هم مصداق دارد و سخنان انتقادی‌شان از وضعیت موجود یا انتقادشان به شخصیت‌های سیاسی، تصمیمات و اقدامات دولتی بیشتر جلب‌توجه می‌کند و برای عموم جذابیت بیشتری دارد. بنا به قاعده عرضه و تقاضا، می‌توان تصور کرد که رواج و جذابیت این نوع مطالب انعکاسی از وجود یک تقاضای عمومی بالا برای آنهاست.

این درحالی‌است که خود افروغ در نوشته‌ها، سخنرانی‌ها و گفت‌وگوهای رسانه‌ای‌اش اصرار داشت که موضع‌گیری‌اش درباره موضوعات روز بر بنیان‌های نظری خاصی استوار است و سخن‌اش بیشتر از آنکه جنبه سیاسی و تعلق‌خاطر به جناح‌های سیاسی داشته باشد، نتیجه تحلیل‌های علمی اوست. او هنگامی که مشاهده کرد توقعات و انتظاراتش با واقعیت دنیای سیاست فاصله دارد، کناره گرفت و روی نظریه‌پردازی و روشنفکری متمرکز شد. او در توضیح کناره‌جویی از عمل سیاسی به «خلأ نظریه‌پردازی» اشاره می‌کند و در «دیالکتیک خرد و جامعه» و در مصاحبه با سجاد نوروزی می‌گوید: «احساس می‌کنم در عرصه مدنی ـ حداقل به لحاظ نظریه‌پردازی و آگاهی‌بخشی ـ بهتر می‌توانم عمل کنم...» ازاین‌رو، افروغ را باید چنانکه خود تاکید و تمایل داشت، بر مبنای نظریه‌اش فهمید و داوری کرد.

اگر بخواهیم نظریه افروغ را به‌صورت خیلی مختصر بیان کنیم ـ و البته خطر ساده‌سازی را در این نوع مختصرگویی بپذیریم ـ می‌توان گفت از دید افروغ، جامعه ایران دو خصوصیت مهم ساختاری دارد. یکی اینکه قدرت سیاسی سرچشمه ثروت است و هر کس در کانون قدرت یا نزدیک‌ به آن است، مقرب‌تر، ثروتمندتر و برخوردارتر است. دوم آنکه جامعه ایران یک جامعه طیفی و متکثر است و تحمیل یکپارچگی و دو‌قطبی، انکار این خصوصیت جامعه است و به واکنش و مقاومت می‌انجامد. او سپس از این دو خصوصیت گزاره سومی را نتیجه می‌گیرد؛ این وضعیت طردشدگی اجتماعی ریشه‌دار ـ یا به‌تعبیر او عقبه‌دار ـ دائماً مقاومت‌هایی را به‌شکل شورش، سرپیچی و مانند آنها ایجاد می‌کند. افروغ در اغلب آثارش رابطه بین این سه گزاره را شرح و بسط داده است و از نخستین آثارش از دهه70 تا آخرین مصاحبه‌ها و سخنرانی‌هایش در زمستان سال 1401 این نظریه را برای تحلیل وضعیت اجتماعی سیاسی ایران به‌کار می‌گیرد. می‌توان ادعا کرد که افروغ از همان سال‌های اولیه به این دیدگاه نظری خود رسیده بود و در طول سالیان بعد تنها آن را تدقیق کرده و بسط داده است.

یکی از مهم‌ترین آثار افروغ که در اواسط دهه70 خورشیدی منتشر شده، کتاب «فضا و نابرابری اجتماعی: ارائه الگویی برای جدایی‌گزینی فضایی و پیامدهای آن» است که نتیجه تحقیقی تجربی بر مبنای این دیدگاه نظری است. در این کتاب، او با ذکر مصادیقی از ساخت فضایی این پرسش را مطرح می‌کند که نابرابری فضایی در ایران را چگونه می‌توان توضیح داد. مثلاً علل رشد و گسترش پدیده‌هایی مثل حاشیه‌نشینی، زاغه‌ها و گتوها و محلات فقیرنشین را که تبلور نابرابری فضایی هستند، چگونه می‌توان تبیین کرد. نابرابری فضای جلوه‌های متعددی دارد؛ مثلاً تهران به‌عنوان مهم‌ترین کلانشهر کشور به بالا و پایین یا جنوب و شمال تقسیم ‌شده و تاسیسات شهری و فرصت‌های اجتماعی و اقتصادی در آن نیز متناسب با این تقسیم‌بندی‌ها نابرابر توزیع شده‌اند. شکل دیگری از نابرابری فضایی، تمرکزگرایی است، به این معنا که امکانات و فرصت‌های اقتصادی ـ اجتماعی در تهران و چند شهر اصلی متمرکز هستند و باقی شهرها در حاشیه قرار گرفته‌اند. این نمونه‌ها تبلور و تجسم روابط نابرابر است که از دید افروغ خود محصول روابط نابرابر قدرت در جامعه است. به همین دلیل، او اشکال فضایی را «ساخت هندسی روابط نابرابر قدرت در جامعه» می‌نامد.

رابطه قدرت ـ ثروت

از نظر افروغ در جامعه ایران، به‌عللی تاریخی ـ اجتماعی، رابطه «قدرت ـ ثروت» در کار است و نه برعکس آن، یعنی رابطه «ثروت ـ قدرت». منظور او این است که این دسترسی به قدرت است که موجب ثروت می‌شود و نه بر عکس. هر فرد و گروهی که به کانون قدرت نزدیک‌تر باشد، از مواهب ثروت و دیگر منابع ارزشمند بیشتر برخوردار می‌شود. همچنین شهرهای مرکزی و شهرهای نزدیک به کانون قدرت هم مواهب بیشتری نصیب‌شان می‌شوند. مثال‌های زیاد و ملموسی را می‌توانیم برای این وضعیت در نظر بیاوریم. نظام‌های سهمیه‌ای یکی از سازوکارهای رایج «ثروت‌رسانی» یا توزیع فرصت‌ها براساس قدرت است که در آن حلقه‌های نزدیک‌تر به قدرت سهم افزون‌تری می‌برند. نمونه‌ دیگر داشتن پارتی در نظام اداری است که از آن طریق آن افراد و گروه‌هایی که به دستگاه دولت نزدیک‌ترند، در واگذاری منابع و سرمایه‌های دولت، سهم بهتر و بیشتری می‌برند، شغل‌های بهتری پیدا می‌کنند و از امتیازاتی مثل بورس‌ تحصیلی‌ یا امتیازهای مشابه دیگر بهره‌مندترند. همین مکانیسم برای وام‌های ارزان‌قیمت یا مجوزهایی که دستیابی به آنها سخت و ناممکن است، عمل می‌کند. «در این شرایط، قدرت منشاء ثروت و دسترسی به کالاها، تسهیلات و منابع کمیاب و مطلوب شهری می‌شود. در چنین شرایطی، دستگاه دولت به‌طور فزاینده رو به رشد بوده، تمرکز‌یافته‌تر می‌شود؛ دستگاهی که با حجم روزافزون دیوان‌سالاری خود مانع تمایزیافتگی و شکل‌گیری گروه‌های انجمنی و طبقات اجتماعی می‌شود.» در چنین مناسباتی اگر کسی ‌بخواهد در چشم‌ به‌هم‌زدنی به ثروت‌های اقتصادی، سیاسی و حتی فرهنگی برسد، باید سعی کند تا به‌‌نحوی به قدرت دولتی وارد شود یا پلی به آن سمت بزند. افروغ در جایی دیگر در کتاب «درآمدی بر رابطه‌ اخلاق و سیاست: نقدی بر ماکیاولیسم»، می‌نویسد: «...علاوه بر رابطه قدرت ـ ثروت پیش از انقلاب که با اقتصاد نفتی همراه با تمرکزگرایی تشدید شد، امروزه شاهد اضافه‌شدن رابطه قدرت ـ منزلت هم هستیم؛ یعنی قدرت هم منشأ و مجرای رسیدن به ثروت، هم به‌دلیل بافت ایدئولوژیک جمهوری اسلامی منشأ دستیابی به منزلت شده است...» نمونه این را می‌توان در میان مدیرانی مشاهده کرد که به‌واسطه کسب موقعیت مدیریت، خود را در نقش نظریه‌پردازان و متفکران اقتصادی، اجتماعی می‌بینند. این نکته را باید در نظر داشت که چنین خصوصیت ساختاری یعنی رابطه قدرت ـ ثروت وقتی عمل می‌کند که اصل تقسیم جامعه به خودی ـ غیرخودی حاکم باشد. از دید افروغ، یکی از پیامدهای مهم این وضعیت، طرد اجتماعی ریشه‌دار و مستمر است.

طردشدگی ریشه‌دار

نابرابری یکی از مضامین پرتکرار در مباحث افروغ است. برای او نابرابری در جامعه امروز ایران دو نحوه بروز اصلی دارد. در حوزه اقتصادی، یکی از جلوه‌های آشکار نابرابری، فقر است و جلوه دیگر آن، نابرابری در حوزه سیاست است که به شکل نادیده‌گرفتن تکثر، انکار هویت‌های متکثر و تحمیل یکپارچگی بروز پیدا کرده است. افروغ از مفهوم طرد اجتماعی برای اشاره به این دو جنبه استفاده می‌کند؛ رانت‌خواری، ویژه‌خواری و تبعیض نسبت به افراد و گروه‌هایی که هویتی متفاوت از هویت رسمی دارند، موجب کنار گذاشتن و طرد آنها می‌شود. او در مصاحبه‌ای در دی‌ماه 1401 با خبرآنلاین می‌گوید که نظام گزینش یکی از سازوکارهایی است که سیاست طرد اجتماعی را پیش می‌برد. برای نمونه از متقاضیان مشاغل سوالاتی می‌پرسند که ربطی به کار تخصصی آنها ندارد و فقط به‌واسطه کنجکاوی گزینشگران درباره هویت و نگرش‌های سیاسی و فرهنگی افراد پرسیده می‌شوند، نه برای تشخیص صلاحیت‌های تخصصی و حرفه‌ای آنها. او می‌گوید این نوع سوالات که هیچ ربطی به کار تخصصی ندارند، باعث ترویج نفاق و دورویی می‌شوند. از دید افروغ، جامعه ایران به لحاظ فرهنگی متکثر است و دیگر در شرایط ایدئولوژیک بعد از انقلاب قرار نداریم که به‌اعتبار آن این تکثر را بشود نادیده گرفت. ما باید واقعا مفهوم وحدت در عین کثرت را بپذیریم.

جامعه ایران، طیفی و متکثر است

جنبه سومی که در تحلیل‌های افروغ رفته‌رفته جایگاه مهمی یافته، تاکید او بر تکثر است. از دید او، جامعه ایران، جامعه‌ای متکثر است، خصلتی طیفی دارد و هر نوع سیاستی که یکپارچگی و یکدستی یا دوقطبی را بر جامعه ایران تحمیل کند، انکار و نادیده گرفتن این خصلت بنیادین جامعه ایران است. افروغ در «دیالکتیک خرد و جامعه» می‌گوید: «معتقدم نباید یکپارچگی را به جامعه تحمیل کرد». از دید او جامعه متکثر چنین تحمیلی را تاب نمی‌آورد و در برابر آن مقاومت می‌کند. برای مثال، او معتقد است که دوقطبی اصول‌گرا و اصلاح‌طلب در جامعه ایران، کاذب است و دربرگیرنده طیف هویت‌های متنوع فرهنگی، قومی و... جامعه نیست. براساس این اصل می‌توان نتیجه گرفت که هرنوع دوقطبی که جامعه ایران را به مخالف و موافق تقسیم کند و روابط اجتماعی، سیاسی را ساده‌سازی کند، بخش وسیعی از گروه‌های اجتماعی را حذف می‌کند و چون با خصلت متکثر جامعه ایران سازگار نیست، پس زده خواهد شد. به باور او، جامعه در شرایط جنگ نیاز به وحدت ایدئولوژیک دارد و تکثر می‌تواند نادیده گرفته شود و اغلب هم چنین می‌شود، ولی این وضعیت، استثنایی و موقت است و با عادی‌شدن شرایط باید واقعیت اجتماعی ایران یعنی تکثر را پذیرفت و به آن تن داد. اما برخی می‌خواهند با قطبی‌کردن سیاست و اقتصاد، رانت‌ها را در اختیار داشته باشند.

ریشه‌های شورش‌های شهری

او که از دهه70 درباره شورش‌های شهری تحقیق کرده است، طردشدگی فوق‌الذکر را اصلی‌ترین عامل شورش‌ها و اعتراضات می‌داند. اعتراضات تابستان سال 1401 را هم از این منظر تحلیل می‌کند. در یک سخنرانی در آبان‌ماه 1401 در تحلیل اعتراضات چنین می‌گوید: «این اتفاق یک خشم شهری و عقبه طردشدگی دارد ولی یک جنبش نیست.... این خشم شهری عقبه دارد که باید به آن دقت شود.» این شیوه مواجهه به او امکان می‌داد که در فضای عمومی نقش روشنفکرانه خود را ایفا کند. او با طرح تئوری خود هم وضعیت موجود را تبیین می‌کند، هم خطوط کلی تغییرات لازم را بیان می‌کند و هم نشان می‌دهد کدام کنشگر جمعی باید چنین تحولاتی را آغاز کند: «... ما وارث تمرکزگرایی و اقتصاد نفتی هستیم. بنابراین مسئله‌ای ساختاری وجود دارد و باید یک اصلاح ساختاری از درون رخ دهد. هرچه کشور از تمرکزگرایی به سمت تمرکززدایی برود، زمینه تکثر فراهم‌تر می‌شود. اکنون شبکه شهری زنجیره‌ای داریم که در این شبکه، تهران و چند شهر اصلی دیگر محور اصلی‌اند و بقیه شهرها قربانی این تمرکزگرایی می‌شوند. در چنین شبکه شهری‌ای بروز و ظهور تکثرها دیده نمی‌شود. اگر تمرکزگرایی و اقتصاد نفتی تعدیل شوند قدرتِ رخ‌نمایی تکثر بیشتر می‌شود. در این شرایط بهترین راه ایجاد تحولات ساختاری ازسوی خود قدرت دولتی است تا مبادا روزی شاهد انفجار نباشیم [باشیم(؟)] و اگر روزی انفجار رخ دهد، نتیجه‌اش معلوم نیست. اگر انفجاری به‌وجود آید، آنارشیسم نتیجه طبیعی آن خواهد بود؛ زیرا نه رهبری مشخصی وجود دارد، نه خواسته مشخصی و تمام شعارها سلبی است. پس بهتر است حکومت دست به اصلاحاتی ساختاری بزند و بگذارد نخبگان به میدان بیایند.»

افروغ به‌عنوان جامعه‌شناس فعال در فضای عمومی، یک ویژگی مهم و نمایان داشت. او جامعه‌شناسی نظریه‌پرداز و روشنفکری آگاهی‌بخش بود و نقش روشنفکری خود را از موضعی جامعه‌شناختی ایفا می‌کرد، برای تحلیل جامعه ایران تئوری خود را داشت و بر مبنای این تئوری، صورت‌بندی خاص خود را از مسئله ارائه می‌کرد و براساس همین تئوری هم تحلیل می‌کرد. این تحلیل تئوریک به او امکان می‌داد که موضوعات روز را در یک قالب کلی‌تر نگاه کند و خود را از روزمرگی و جزئی‌نگری دور نگه دارد. علاوه بر آن، او می‌توانست با سیر تحولات و دگرگونی‌های پرشتاب، تئوری خود را به محک تجربه بگذارد و با پرسش‌های تازه‌ای که پیش می‌آید، مواجه شود. اگر روند تحولات فکری و سیاسی افروغ از خلال آثارش بررسی شود، می‌توان دید که او چگونه نظریه خود را تدقیق کرده است. برای مثال، خصوصیت طیفی و تکثر جامعه ایران از مباحثی بود که بعدها به نظریه او اضافه شد. بااین‌حال، به گمان من مهم‌ترین ویژگی تئوری افروغ در این است که هم ابزاری برای توصیف و تحلیل وضعیت جامعه ایران فراهم می‌کند، هم نتیجه منطقی تئوری او این است که تغییر بنیادین از تغییر رابطه قدرت ـ ثروت آغاز می‌شود. چنین تغییری در گرو پذیرش تکثر یا به‌تعبیر افروغ «وحدت در کثرت و کثرت در وحدت است».

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی