| کد مطلب: ۶۲۲۵

ساختار تناقض‏‌آفرین

درباره نحوه حضور بازیگری در «کن» که همزمان فیلمی از حوزه هنری دارد

درباره نحوه حضور بازیگری در «کن» که همزمان فیلمی از حوزه هنری دارد

فیلم «دسته دختران» را در جشنواره فجر سال 1400 در برج میلاد یا همان کاخ جشنواره وقت دیدم. فیلمی پر ایراد و البته بسیار پرخرج که در همان ایده مانده و فراتر نرفته است. همان‌وقت نقدی بر فیلم نوشتم و قصد تکرار ندارم. بهانه نوشتن این یادداشت حواشی یکی از بازیگران فیلم است که حضورش در جشنواره کن و انتخاب نوع پوشش‌اش، بحث‌های زیادی در پی داشت. بخشی از این بحث‌ها به تناقض عکس بازیگر روی بیلبوردهای تبلیغی فیلم «دسته دختران» در سطح شهر و عکسی که از او در مراسم فتوکال «آیه‌های زمینی» منتشر شده، بازمی‌گردد. این حواشی من را یاد اتفاقی دیگر هم انداخت؛ روز اکران این فیلم در جشنواره فجر، یکی از اصلی‌ترین عوامل را دیدم که در غرفه یک خبرگزاری خاص نشسته و مصاحبه می‌کند و پوشش بسیار متفاوتی نسبت به کنفرانس خبری و حضورش در غرفه دیگر رسانه‌ها انتخاب کرده است.
برای من رفتار آن خانم قابل درک است و اینکه بازیگر هم چه پوششی داشته است، ابدا مسئله نیست. مسئله اصلی این پرسش است که «خود نبودن» و ریاکاری، گویی در وضعیت سیاسی-اجتماعی ما یک امر عادی شده است. انگار طی یک قرارداد نانوشته همه پذیرفته‌ایم که در موقعیت‌های متفاوت بسته به منافعی که در گرو است، نقش‌های متفاوتی بازی کنیم و همه با علم اینکه می‌دانیم در حال بازی‌کردن نقش هستیم، هیچ مشکلی نداریم. اوج این زیست دورو و حتی چندین‌رو، بازیگری بود که بلافاصله پس از پایان فیلمبرداری امنیتی‌ترین سریال شبکه نمایش‌خانگی به خارج از کشور رفت و مواضعی گرفت که 180درجه مخالف شعارها و رویکرد اثری بود که بابت‌اش دستمزد خیلی خوبی گرفته بود.
مهم‌ترین دلیل این بیشمار رفتارهای ازاین‌دست که با درجات مختلفی شاهد بودیم، وضعیتی است که به آدم‌ها اجازه نمی‌دهد خودشان باشند بی‌آنکه منافع‌شان در خطر بیفتد. متفکری می‌گفت: «وضعیت در بعضی از کشورها چنان است که شما برای سپری‌کردن زندگی روزمره‌ات نیاز به هیچ بی‌اخلاقی‌ای نداشته باشی، مگر آنکه خودت اصرار بورزی و در کشور ما چنان شده که برای زیست فضیلت‌مندانه باید که قدیس اخلاقی باشی و هزینه‌های زیادی بابت آن بپردازی».
درواقع یک آدم معمولی که می‌خواهد زندگی عادی داشته باشد؛ نه الگوی اخلاقی باشد، نه همواره بخواهد که دست به فعل غیراخلاقی مثل دروغ و ریا بزند، در چنین جامعه‌ای قابل تصور نیست. یا باید انتخاب کند که از بسیاری مواهب زندگی اجتماعی که حق بنیادین‌اش است، دست بکشد و بر بسیاری از منافع خود چشم بپوشد تا بتواند بر اصول اخلاقی کاملاً پایبند باشد یا اینکه برای حصول به‌ حق و منافع، دست به رذیلت‌های کوچک و بزرگ بزند.
بسیاری از ما مردم هرروز با این تناقض و این جنگ مدام با خود و وجدان‌معذب درگیر هستیم.
مثلاً کسی که می‌خواهد در جایی استخدام شود، از او درباره عقیده‌اش پرسش می‌کنند، هم پرسش‌کننده و هم متقاضی می‌دانند که معمولاً حقیقت چیزی نیست که در میان دیالوگ‌های آنان ردوبدل می‌شود. یا اخیرا آنان که ناچار می‌شوند برای استفاده خدمات عمومی، موقتا پوششی غیر از آنچه انتخاب‌شان است، داشته باشند. این اجبارموقت قطعا برای آن شهروند، دائمی نمی‌شود و اولین فرصتی که بتواند باز به انتخاب اصلی خود باز می‌گردد و این اجبارهای‌موقت حتماً به عادی‌شدن دورویی و رسوب آن به عمق فرهنگ جامعه کمک خواهد کرد.
دراین‌میان آنان که مشهورترند، بیشتر دیده می‌شوند و تناقض‌های‌شان بیشتر نمایان می‌شود. با همه اینها نمی‌توان به‌ کل مسئولیت فردی خود را به‌عنوان یک سوژه آگاه نادیده گرفت و یکسره همه تقصیرها را گردن ساختار بیاندازیم و بگوییم که مطلقاً ناچاریم. فعلا بخت ما چنان است که ناچاریم یک جنگ دائم و هرروزه داشته باشیم تا هم بتوانیم بقای‌مان را حفظ کنیم، هم از زندگی انسانی دور نشویم.
در آخر جدی‌ترین نقد به سازمان‌هایی چون حوزه هنری وارد است که مازاد این‌همه سرمایه‌گذاری‌های کلان‌شان در حوزه فرهنگ نه‌فقط منتج به اثرگذاری در جامعه نشد که حتی کوچکترین اثری حتی بر کارگزاران خودش، کارگزارانی که از آن سازمان هم منفعت مالی زیادی کسب کردند، نگذاشته‌اند. شاید وقتش رسیده که از خلاف‌آمد عادت کام ‌طلب کنند.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی