| کد مطلب: ۱۹۹۰

ملک و مال بی زوال

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

ملک و مال بی زوال

نیوشا طبیبی

نویسنده و مستندساز

در اثنای ساختن مجموعه مستند ترنج - گزارش گونه‌ای از تاریخ و فرهنگ خوراک و سفره‌ایرانی - بخت با من یار شد تا بتوانم آنچه درباره وطن عزیز خوانده و شنیده بودم، به عینه دریابم. من از مؤانست با ادبیات فاخر فارسی و اسطوره‌های ملّی و تاریخ پرشکوه ایران و از نیوشیدن قصه‌های ایلی مادربزرگ کرد تبار و عمّه گیلانی زاده‌ام عاشق سرزمینمان شده بودم. امّا در حین نوشتن و ساختن مجموعه ترنج - که کار پژوهش و نگارش و اجرایش را بر عهده داشتم - توانستم زیستن در آنچه خوانده و شنیده بودم را تجربه کنم. مهم‌ترین و ارزشمندترین گوهری که در سرزمینمان یافتم، همانا گوناگونی قومی در عین یکرنگی ملّی بود.تنوع قومی ایران، ثروت بی‌نظیر و گنجینه منحصربه‌فردی است که فرهنگ متعالی ما را تشخص بخشیده. فرهنگ ملّی ایران، دستاورد پرشکوه تمام اقوام ایرانی، در طول حیات مشترک چندهزارساله‌شان است. آنچه ما را به یکدیگر پیوند داده، همین زبان و فرهنگ مشترک است. در طول هزاران سال، اقوام ایرانی با یکدیگر وصلت‌ها کرده به هم عروس و داماد داده و از هم گرفته‌اند. به‌عنوان‌مثال، نسب مادربزرگ مادری من - خدایش رحمت کناد - به کردهای ایل مافی می‌رسد؛ ایلی که در زمان‌های دور، شاید در دوره شاه‌عباس کبیر یا مرحوم آقامحمد خان قاجار، از نواحی کردستان و کرمانشاهان به دشت و شهر قزوین مهاجرت کرده بودند. دایی‌ها و مادربزرگ من ضمن اینکه سخت به سنت‌های کردی‌شان پایبند بودند و در خانه و بین اقوام خودی، به زبان کردی سخن می‌گفتند، امّا وقتی فارسی حرف می‌زدند، آهنگ کلامشان مزین به لهجه قزوینی بود. آن دختر کرد قزوینی (مادربزرگ مادری من) به عقد ازدواج پسری گیلانی و متوطن در قزوین (پدربزرگ مادری من)، از اهالی ترک‌زبان بندر انزلی درآمده بود. مادربزرگ پدری‌ام، نسب به خانواده‌های بازرگان و قدیمی اصفهانی و تهرانی می‌برد و پدر پدرم، روستازاده‌ای گیلانی بود که برای تحصیل طب به تهران آمده بود. بیشتر ما ایرانیان به همین وجه با یکدیگر آمیختگی پیدا کرده‌ایم. «همه ایران سرای من است»، شعار نیست، شیوه زیست هزاران‌ساله ماست. سفر در ایران و نشست‌وبرخاست با مردم، در طول ساختن مستند، بزرگ‌ترین کامروایی زندگی من شد. در طول ترنج، توانستم خود را از متون و مستندات مکتوب و مضبوط صوتی و تصویری رها کنم و با آنچه که ایران را بزرگ و بی‌نظیر و بی‌بدیل ساخته، مواجه شوم. مردم و آن زیست ناپیدا و معنوی، آن وجه ناملموس و آن میراث درخشان فرهنگی‌مان را از نزدیک لمس و دوباره کشف کنم. مهربانی ذاتی مردم ایران، مسامحت و گذشت و نرم‌خویی‌شان، آنچه که در فرهنگ ما، در شاهنامه و گلستان و بوستان و تذکره‌الاولیا و قابوس‌نامه و کیمیای سعادت آمده را ببینم. ما می‌گوییم «گل بی‌عیب خداست». بر همین طریق، بی‌تردید، قوم ایرانی هم هزار بلیه و گرفتاری و مضیقه اخلاقی دارد. امّا اگر رذایل و فضایل اخلاقی‌اش را در دو کفه ترازو بنهیم، البته کفه مهر و محبت و انسان‌دوستی و خوی و خصال خوبش تعادل میزان را بر هم می‌زند و از سنگینی بر زمین می‌نشیند.

زیبایی‌شناسی و هنر ایرانی

سلیقه ایرانیان در امور مختلف، تکثر و درعین‌حال همسانی دل‌انگیزی دارد. به طور مثال عرض می‌کنم، آنچه پیشینیان ما در تزئین کردن خانه‌هایشان به کار می‌بردند، در کلیات و فرم، بسیار به یکدیگر شبیه هستند، امّا در جزئیات با یکدیگر تفاوت‌های زیادی دارند. فرش مثال خوبی است؛ چون محصول پاکیزه‌ای از ذوق ماست. یک ایرانی عادی که چشمش آشناست، از میان هزار قطعه فرش، می‌تواند فرش ایرانی را به‌آسانی تشخیص دهد. یعنی فرش ایرانی ویژگی‌های یکسانی در کلیات دارد که آن را از بافته‌های دیگران متمایز می‌کند، امّا در ظرایف و نازکی‌ها، در رنگ‌ها و گره‌ها هر شهر و ناحیه‌ای زیباپسندی و سلیقه مختص خودش را دارد. فرش هر ناحیه لهجه اقلیم فرهنگی و قومی خودش را گرفته، فرش اصفهانی به یک طریق و تبریزی و قمی و سنندجی به شیوه‌ای. به همین سیاق، در سفره‌ایرانی هم چنین تکثر و درعین‌حال وحدانیتی دیده می‌شود. در سراسر ایران امروز، خوراک‌هایی پخته می‌شوند که نامی یکسان دارند، امّا تحت‌تأثیر عوامل گوناگون طبیعی، تاریخی، فرهنگی و قومی، به صورتی درآمده‌اند که مذاق اهل آن شهر و آبادی خوش بنشینند. قورمه سبزی در همه ایران - کم‌وبیش - پخته می‌شود و خوراک محبوبی است، اما قورمه سبزی آذربایجانی با نسخه تهرانی و جنوبی‌اش تفاوت‌هایی دارد. در نان‌وآبگوشت و شوربا و حلیم و اشکنه این تفاوت‌ها را پررنگ‌تر و برجسته‌تر پیدا می‌کنید. در سراسر این سرزمین - و البته در سرزمین‌هایی که جزئی از ایران فرهنگی به‌حساب می‌آیند - اشکنه و آبگوشت پخته می‌شوند، خورش را بر سر پلو می‌ریزند و می‌خورند، امّا هر قومی به شیوه خودشان. بر سر سفره ترشی و ماست یا سبزی تازه و نارنج می‌گذارند، وفق سنت ایرانی در سراسر سرزمین، مادران با هر خوردنی ای که از اقلیمشان به دست آید، سفره‌شان را رنگین می‌کنند. رسم مهمانداری و بزرگ داشتن مقدم مهمان، از «پنت‌هاوس»های چند صد میلیاردی شمال تهران تا سیاه‌چادرهای عشایری برقرار است. گویی همه، کلام شیخ بزرگوارمان ابوالحسن خرقانی را به گوش جان شنیده‌اند که «نانش دهید و از نام و ایمانش نپرسید». بیگانگانی که به ایران سفرکرده‌اند، ما را مهمان‌پذیرترین و مهربان‌ترین میزبانان جهان خوانده‌اند. در اثنای سفر من، هزار بار به خانه‌ها دعوت می‌شدم و گاه در مقابل اصرار دوست تازه آشنا (که مدت هم‌صحبتی‌مان از چند دقیقه بیشتر نشده بود) تسلیم می‌شدم. در دورافتاده‌ترین نقاط، گاه در میانه بیابان بر سر سفره‌ای به اصرار خوانده می‌شدیم. میزبان گشاده دست، با آنکه دچار مضایق اقلیمی و تنگدستی بود، با گرده‌ای نان و کوزه‌ای آب و کاسه‌ای ماست پذیرایی شاهانه‌ای از ما می‌کرد. او کیفیت زیبایی‌شناسانه مهرآمیزی را با خوراکش در سفره می‌نهاد و تجربه‌ای بی‌نظیر و شکوهمند از سیری و انسانیت و صفا و مهربانی نصیب مهمانان ناخوانده رسیده از صحرا می‌کرد.

شادی‌های ما

باور کنیم یا نه سرزمین ما درذات‌خود فقیر است. معادن و نفت و ذخایر زیرزمینی مال‌التجاره و محصول نیستند، سرمایه‌هایی هستند که باید برای آبادانی به کار گرفته شوند. از آن زمان که افسانه ثروتمندی ما در ذهن ما جای گرفت، شیوه خردمندانه زندگی در سرزمینی خشک با اقلیمی نه‌چندان مهربان را فرو گذاشتیم و زیست گشاددستانه بیهوده‌ای را آغاز کردیم. آب در کشور ما سخت به دست می‌آید. نیاکان ما برای برپایی تمدن شکوهمند ایران، از اول برای استحصال آب و مصرف درست و به‌اندازه آن تدبیرها کردند. حفر قنات و تمهیدات دیگر در کشاورزی، سبب تکثیر و رشد بذر زندگی در این فلات شد.

اجداد محترم و دانای ما، به دلیل شناخت عمیقی که از اقلیم سرزمین ایران طی قرن‌ها پیدا کرده بودند، قدروقیمت هر نعمتی را می‌دانستند و برای به‌دست‌آوردن و داشتنش، جشن‌های شکرگزاری برپا می‌کردند و یزدان پاک را سپاس می‌گفتند. رسم اعیاد متعدد ایرانی که سرآمد آنها نوروز و مهرگان هستند، بر همین اساس برپا شده. سخن سعدی است که: اگر شکر کردی بر این ملک و مال/ به مالی و ملکی رسی بی‌زوال. شاید ما ریزه‌خوار همان شکرگزاری پیشینیانمان هستیم. سنت خوراک خوردن و سفره‌اندازی و مهمان را آیت حق و نشانه برکت پنداشتن، در سرزمینی که آب و گندم سخت به دست می‌آمده، غریب است. فقر و سختی به‌جای آنکه آنان را به بخل و خشک دستی و خساست و ترش‌رویی بکشاند، از آنها مردمی قدردان، گشاده دست و شاد از نعمات خداوندی ساخت. شادی و شکرگزاری نعمت‌های بزرگی بودند که با توهم ثروت نفتی و سودای فروش ذخایر زیرزمینی - که متعلق به همه فرزندان ایران الی‌الابد است - از دست رفتند، اگرچه آن گشاده‌دستی و مهربانی و سفره‌اندازی همچنان باقی است. قدردانی از نعمات، سبب شده بود که راه‌ورسم درست مصرف، شیوه زندگی ایرانی شود. سنتی که تا نیم‌قرن پیش هم برپا بود. استفاده صحیح و حداکثری از هر وسیله‌ای، تکه پارچه‌ای، تکه چوبی و قطعه آهنی جلوی هرز رفتن و بی قاعدگی را گرفته بود. اسراف در نان‌وآب گناهی نابخشودنی بود و هرگز خوردنی را روانه زباله‌دانی نمی‌کردند و ضایع کردن محیط‌زیست مذموم و زشت و ناپسند می‌دانستند.

ثروت ایران

اگر آن فرهنگ و شیوه و راه‌ورسم زندگی در این دیار دوباره زنده شود و ما بازهم بتوانیم شادی زندگی را دریابیم، آن‌وقت مانند پدران و مادرانمان قدر نعمات و آن سرمایه‌های خفته زیرزمین ایران را خواهیم دانست. دیگر با اتکای به فروش روزانه نفت، ریخت‌وپاش و بذل و بخشش نمی‌کنیم. درآمد فروش ذخایر زیرزمینی را صرف خرید خودروی چینی و کارخانه‌های دست‌دوم نخواهیم کرد. برای هر ریالی که پرداخت می‌کنیم، وسواس به خرج خواهیم داد، چون فهمیده‌ایم که ما ثروتمند نیستیم. فقط امانت‌دار هستیم و باید این امانت را تبدیل به احسن کرده، تحویل نسل‌های بعدی دهیم، چنان‌که گذشتگان به‌قدر بضاعت خود چنین کردند.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
آخرین اخبار