فرزندان ما، فرزندان ما نیستند
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

مسعود سپهر استاد دانشگاه و فعال سیاسی:
فرزندان ما، فرزندان ما نیستند
گروه سیاسی:موضوع خروج فرزندان مسئولان یا دوتابعیتی بودن آنها ازجمله مواردی است که بهنظر میرسد در جامعه ما از هر کجای دیگر جهان بیشتر با حساسیت روبهرو است. طی همین هفته اخیر، هم بر سر «محمدهادی زاهدیوفا»، وزیر پیشنهادی کار شایعه دوتابعیتی بودن مطرح شد و هم زندگی فرزند انسیه خزعلی، معاون زنان و خانواده ریاستجمهوری در خارج از کشور برسر زبانها افتاد و حتی موجی ایجاد شد که خواهان استعفا یا برخورد با او (البته با تاکید بر سخنان رئیسی که «هرکسی میخواهد بچهاش به خارج برود، خودش هم برود») شدند. درباره چنین حساسیتهایی در جامعه ما و میزان اهمیت این شرایط برای حضور اشخاص در پستهایشان گفتوگویی با مسعود سپهر، استاد علوم سیاسی و قائممقام پیشین سازمان مجاهدین انقلاب انجام دادهایم. او معتقد است بیتوجهی به شایستهسالاری موجب توجه بیش از حد به حاشیهها شده است.
این روزها خبرهایی مبنی بر حضور فرزندان مسئولان در خارج از کشور باعث گرم شدن بحثهایی شده است؛ برخی منتقد و برخی حامی مسئولان در این زمینه هستند. ریشهها و دلایل حضور فرزندان برخی مسئولان در خارج از کشور را چه ارزیابی میکنید؟ و نحوه برخورد با این مسئولان چگونه باید باشد؟
من به عنوان یک پدر که هر دو فرزندم اینجا در ایران زندگی میکنند، با وجود اینکه فرصت مطالعاتی داشتم و به خارج از کشور رفتم و فرزندانم در ایران ماندند؛ به این موضوع میپردازم. اول باید بگویم همه از اینکه بچههای من در ایران ماندند، تعجب میکنند. بعد از آن تعجبم از بچههای مسئولانی بود که به خارج از کشور میآمدند و دیگر باز نمیگشتند. اما در کل اینکه بچهها خواهان رفتن به کشورهای دیگر باشند، به نظرم در این زمینه آزاد هستند و من به این جمله جبران خلیل جبران بسیار معتقدم که «فرزندان ما، فرزندان ما نیستند» یعنی آنها آزاد هستند برای خود تصمیم بگیرند و معتقدم جایگاهی ندارد که با پدران و مادرانی که فرزندانشان از کشور رفتهاند برخورد شود. واقعیت این است که چنین کنترلی از سوی پدران و مادران بر بچهها وجود ندارد. موضوع مهم این است که گروهی از این بچهها که به خارج میروند و بسیار هم شاخص هستند؛ کسانی هستند که گذشته و هویت خودشان را انکار میکنند. مهاجران ایرانی که من با آنها برخورد داشتهام و تعداد بسیاری هم بودند، به نوعی منکر گذشتهشان میشدند و نمیخواستند کسی آنها را بشناسد و از خودشان و هویتشان فرار میکردند. بر همین اساس، رابطه مهاجران ایرانی برخلاف بسیاری از کشورها با همدیگر بسیار کم است، البته به شکل کولونی ممکن است دور هم جمع شوند اما به صورت گسترده و مانند چینیها و اعراب و سایرین نیستند. این مساله به رفتار مسئولان باز میگردد که در کشور طوری رفتار کردهاند که بچههایشان زندگی مطلوب را در انکار انتسابشان به آنها میدانند. این فرار یکی از ایرادات به مسئولان است. بنابراین، این فرزندان آزاد هستند هر جا بروند، البته با هدف مشروع و با وسیله مشروع یعنی بدون استفاده از رانت و مال حرام.
دلیل این بحثها در سطح جامعه توئیتی بود که ابراهیم رئیسی براساساش به یکی از مسئولان دستگاه اجرا گفته بود «اگر پسرت رفته، خودت هم برو». با توجه به این نگاه یا ادعا، آیا به عنوان شهروند جامعه و در سطح اجرا باید از رئیسی انتظار برخورد قهری و سخت داشته باشیم و خواستار چنین رفتاری شویم؟
نکتهای که در این زمینه مطرح است با توجه به اظهارات پیشینم، این است که یک خلافی اینجا مطرح شده است؛ هیچکسی حق چنین رفتاری را ندارد. اگر فردی شایستگی کافی برای مسئولیتی را دارد، هیچکس حقی ندارد به چنین دلایلی او را از ادامه کار محروم کند. پشت چنین سخنی طرز فکری هست که به خود اجازه اظهارنظر درباره حریم شخصی و زندگی خصوصی دیگران را میدهد. این را در گزینشها هم میبینیم و بحث شایستهسالاری متاثر از آن است. مثلا به جای اینکه رئیس بانک مرکزی متخصصترین اقتصاددان در این حوزه باشد، به روابط و فعالیتهای شخصی و خانوادگیاش بیشتر توجه میشود و آخرین ملاک صلاحیت حرفهایاش میباشد. بنابراین، نگرانی من این است که حاشیهها جای شایستهسالاری را بگیرد و شایستهسالاری از مفهوم خود خالی شود.
این پرداختن به حاشیهها واقعا پراهمیت است. ما شاید جزو محدود کشورهایی هستیم که بحث دوتابعیتی مسئولان انقدر برایمان پراهمیت است که نمونهاش همین هفته اخیر است درباره وزیر کار پیشنهادی. چرا ما با این موضوع مواجهیم؟
من تصورم این است که یکی از مشکلات ما در حوزه توسعه، این است که از فرآیند جهانی شدن و تنوع فاصله گرفتهایم و یک بیگانههراسی به جای استقلال جایگزین شده است. شما نگاهی به مسئولان و تنوع نژادها در سایر کشورها داشته باشید، چیزی که در کشور ما از همان ابتدا متفاوت بود. چنانچه بعد از پیروزی انقلاب هم به اسم استقلال و تاکید بر آن چنین روندی شکل گرفته است. ما استقلال را عدم اعتماد به خارجیها و عدم اجازه به ورود آنها میدانیم. البته این هم ما را در مسیر انزوای خودخواسته قرار میدهد. اگر چنین وضعیتی را خواستار نبودیم، این مسائل در جامعه اقبال پیدا نمیکرد، اما ما به آن بال و پر میدهیم و آن را بزرگ میکنیم.
براساس همین توضیحاتتان میتوان گفت توجیه کردنها از سوی مسئولان درباره فعالیتهای فرزندان حالا با مواردی مانند فعالیت «دانش بنیان» هم به دلیل همین فضای اجتماعی است؟
به طور کلی این توجیهات به همین دلیل است وگرنه اگر ما هم مانند سایر کشورها بودیم و تعاریفمان را مشخص میکردیم در واکنش به این اخبار به جای توجیه دلیل اصلی و خواست فرزندان را اعلام میکردیم.