| کد مطلب: ۹۷۰

انکار دوسویه تئاتر و واقعیت

روزنامه هم‌میهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

کوتاه درباره زردی صورت تئاتر ما

تئاتر را و شاید بیشتر هنرها را می‌‌توان هنری سه‌‌ساحتی دید؛ تئاتر به‌مثابه مدیومی هنری، تئاتر به‌مثابه رسانه و تئاتر به‌مثابه‌‌ پدیده‌‌ای فرهنگی. بدیهی است ترجیحی میان این‌‌ها برای نگریستن وجود ندارد و بستگی به زمینه مطالعه خاصی دارد که پیش کشیده می‌‌شود. در این یادداشت من به تئاتر همچون یک رسانه نگریسته‌‌ام و از این زاویه قصد دارم به رسانه‌‌های فعال در دل این رسانه بپردازم و تلاش کنم این گزاره را تبیین کنم که برآیند رسانه‌‌های موجود در تئاتر ما باعث شده است این هنر چهارمرتبه از حقیقت دور افتد و سیر انحطاط این هنر را سرعتی فزاینده بخشیده است. این یادداشت درحد یک طرح‌مساله است، نه پژوهشی جدی با دست‌‌کم راهی برای برون‌‌رفت از این وضعیت. فارغ از مباحث پساساخت‌گرایانه اواخر قرن بیستم در باب ماهیت حقیقت، اینجا با ارجاع به تمثیل افلاطونی در این‌‌‎باره و نسبت تاریخی تئاتر با زندگی و واقعیت‌‌اجتماعی همچنان در قالبی تمثیلی به این مفهوم نگریسته شده است. افلاطون، هنرهایی مانند تئاتر یا نقاشی که بازنمای واقعیت‌عینی بودند را دوبار از حقیقت دور می‌‌دید چراکه به‌زعم خود وی همین واقعیت‌عینی خود تقلیدی از جهان مُثل بود که حقیقت‌ناب را باید آنجا جست. خب این داستان امروز تنها می‌‌تواند واجد خنده‌‌ای همراه با احترام باشد اما انکار نمی‌‌شود کرد که تئاتر در بخش اعظمی از تاریخ خودش، متعهدانه درپی بازنمایی دقیقی از واقعیت بوده است. محتاط‌‌تر اگر باشیم، می‌‌توانیم بگوییم آنچه به‌نام هنر تئاتر می‌‌شناسیم لااقل چنین بوده است. درواقع هنر تئاتر را از تئاتر تفکیک کنیم چنان‌‌که هوارد بارکر در کتاب، مرگ، آن‌‌یگانه و هنر تئاتر چنین می‌‌کند. که اتفاقا «آن‌‌یگانه یا The One» که در عنوان این کتاب جلب‌‌توجه می‌‌کند، ارجاع مستقیم به افلاطون دارد و این مفهوم نزد افلاطون که به یگانگی جهان مثل اشاره دارد. بارکر در این تفکیک هنر تئاتر را از تئاتر سرگرمی‌‌ساز و پرزرق‌‌و‌‌برق متمایز می‌‌کند. این تعهد‌تئاتر به واقعیت البته امری معاصر نیست. جی‌‌ال.‌‌استیان در عبارتی نغز می‌‌گوید: « هرنسلی احساس می‌‌کند تئاترش از برخی‌جهات واقعی‌‌تر از گذشته است؛ اوریپید نسبت به سوفوکل، مولیر نسبت به کمدیادلارته، گلداسمیت نسبت به استیل، ایبسن نسبت به شیلر و برشت نسبت به ایبسن این احساس را داشته‌‌اند.». در تئاتر ما هم این ادعای نزدیکی بیشتر با واقعیت دوره‌‌ای سکه‌روز بود که این روزها ازمدافتاده است اما هرچه به نسل قبلی‌‌تر رجوع می‌‌کنیم با شدت بیشتری خودنمایی می‌‌کند یعنی به‌طرز عجیبی به‌نظر می‌‌رسد ادعای واقع‌‌گرا بودن یا بازنمایی متعهدانه واقعیت در سیر تاریخی ما، روندی معکوس نسبت به سیر تاریخی خود هنر جهانی تئاتر دارد. هرچه می‌‌گذرد هنرمندان تئاتر ما بیشتر منکر نسبت خود با واقعیت و واقع‌‌گرایی همچون وصله‌‌ای نچسب می‌‌شوند. چه‌چیز واقعیت آنقدر آن را ناپذیرفتنی کرده است، جذام‌‌طور از آن فاصله می‌‌گیریم؟ طبیعی است، خواننده این مطلب بلافاصله شواهدی مبنی بر این ادعا می‌‌خواهد که چگونه فرض را بر این گذاشته‌‌ام که در تئاتر ما واقع‌‌گرایی نفی می‌‌شود یا از آن فاصله گرفته می‌‌شود. پرسش به‌‌جا و درستی است اما خواهش می‌‌کنم بنا به اینکه از پیش نوشته‌‌ام این یادداشتی پژوهشی نیست و تنها نوعی طرح‌مساله است با نوعی همدلی محتاطانه. بنا را بر صداقت نگارنده بگذارید، نه از این بابت که ادعا درست است، از این بابت که نیت ادعا درست است. یعنی این وصله‌‌ای نیست که به دروغ به تئاتر ایران می‌زنم بلکه چنین می‌‌اندیشم، هرچند ممکن است اشتباه باشد، اما بارهاوبارها گزاره‌‌هایی از کارگردانان و نویسندگان معاصر تئاترمان در نفی واقع‌‌گرایی شنیده‌‌ یا خوانده‌‌ام که حال در پی تبیین این در راستای گزاره ابتدایی مطلب هستم. ضدیت با واقع‌‌گرایی در تئاتر ایران از چندین‌وجه قابل‌تامل است. نخست نسبت ایدئولوژیک واقعیت در تاریخ روشنفکری ایران. یعنی درواقع به‌دلیل غلبه اندیشه‌‌های چپ‌‌گرایانه در بخش اعظم تاریخ‌‌روشنفکری ایران و تعهد ایدئولوژیک‌چپ به واقع‌‌گرایی، با نوعی تمایزگذاری در دوران اکنون روبه‌‌رو است. بخش دوم، اهمیت روزافزون تئاتریکالیته به‌مثابه نوعی ارزش زیبایی‌‌شناسانه ناب تئاتری که در ایران خود را در نوعی ضدیت با قصه‌‌گویی و تئاتر واقع‌گرایانه هویت‌‌یابی کرده است. سوم؛ سلطه سینما بر واقع‌گرایی و انفجار‌مهوع سینمای ناتورالیستی مبتنی بر بازنمایی قشر لمپن طبقه فرودست و درنهایت و مهم‌‌تر از همه، سرکوب‌واقعیت توسط دم‌‌ودستگاه سانسور که از آن چیزی کج‌‌ومعوج و تصنعی باقی می‌‌گذارد. در چنین وضعیتی، تئاتر ما یا اگر محتاط باشیم بخش مهمی از تئاتر ما تعمدا فراسوی دوبار از حقیقت دور‌افتادن خود تئاتر به‌زعم افلاطون، گامی دیگر هم در این راستا بر‎می‌‌‎دارد و سه‌بار ازحقیقت دورمی‌‌شود، اما این همه‌مساله نیست و مهم‌‌تر اینکه مساله‌اصلی این نوشته نیست. تامل این نوشته روی تاثیری است که رسانه‌‌های غالب در تئاتر ما دارند در برداشتن گام چهارم یا حتی شاید بتوان گفت به‌شکلی تصاعدی، فراتر از چهارم. خب اینجا اعداد بیش‌‌تر بنای شوخی دارند اما شوخی نابه‌‌جایی نیست. تئاتر در زمان درازدامنی، از یونان باستان تابه‌امروز تعهدی مومنانه حتی در رادیکال‌‌ترین و آوانگارترین اشکالش به واقعیت (نه‌‌واقع‌گرایی) داشته است. هر نحله و رویکردی بنا را بر این گذاشته که توانسته بهتر نشان دهد، واقعیت درواقع چگونه است و به آن نزدیک‌‌تر شود حال در زمانه ما، تئاتر ما که با یک واقعیت ممنوع، تاحدودی بی‌‌آبرو و کج‌‌ومعوج طرف است و ناگزیر از آن همچون بیماری فاصله می‌‌گیرد هیچ رسانه‌‌ای هم تقریبا در دل خودش برای برقراری نوعی دیالکتیک نظری ندارد. تلویزیون و رادیو که هیچ، اندک مجلات کاغذی و آنلاین موجود هم که در بی‌‌رمقی و نداشتن خواننده دست‌‌وپا می‌‌زنند یا درگیر مناسبات دانشگاهی و تولید مقالاتی‌‌اند که معمولا نسبتی با خود جریان تئاتر ایران ندارند، در بهترین حالت و در حالت معمول هم اصلا نسبتی با چیزی ندارند، جز ارتقای‌علمی استادها در نظام سلسله‌‌مراتبی. این‌وسط فضای‌مجازی در تئاتر ما مثل بسیاری دیگر از عرصه‌‌ها یکه‌‌تازی می‌‌کند و در حاشیه این فضای‌مجازی، چند روزنامه. یعنی تقریبا می‌‌توان گفت، دروازه‌‌بان‌‌های فرهنگی تئاتر ما محدود به همین میدان‌کوچکی‌اند در جایی دنج از شهر که بودونبودش هم چندان مهم نیست در کل اما برای ماشین‌‌های‌عبوری در همین میدان کوچک تعیین‌‌کننده است. این فضاهای مجازی تئاتری هرچند هنوز مانند سینما با پول زیاد آغشته نشده‌‌اند اما دردناک اینکه بسیاری از آن‌‌ها با اندک منابع‌مالی هم آغشته به فسادی‌اند به‌شدت خطرناک. تقلای چند صدای مستقل، چند خبرنگار متعهد و شریف در اندک‌فضای موجود در روزنامه‌‌ای، سایتی یا فلانی هم آنقدر نحیف و نزار است که کاری از پیش نمی‌‌برد. به‌جای نام‌‌بردن از موجودها که مناقشه‌‌برانگیز، حاشیه‌‌ساز و به‌دردنخور است و درنهایت هم، حرف این نوشته وارد همان وادی دلخواه آن‌‌ها می‌‌شود، به روندی پیشینی نگاه کنیم. یعنی برآمدن چنین صداهایی در فضای تئاتر. شما کافی‌ است در فضاهای مجازی غالب، پیجی با عنوان تئاتر بزنید و هر پسوندی که مایلید؛ محدودیت‌‌های معمول اجازه می‌‌دهد، بدون مشخص بودن هویت‌شخص یا اشخاص پس چنین‌فضایی یا صدایی. شمار فعالان تئاتری ایران هم از یکی، دوهزار تجاوز نمی‌‌کند که می‌‌توان چندشبه همه آن‌‌ها را دنبال کرد و بخش اعظمی را هم به دنبال‌‌کردن مایل کرد. این با انتشار چند پست، خبر یا محتوای زرد به‌راحتی به دست می‌‌آید. به همین راحتی شما می‌‌توانید مدام مناقشه درست کنید. مناقشه‌‌هایی از این دست که فلان سالن تئاتر به چه‌‌کسی تعلق دارد؟ فلانی ممنوع‌‌ازکار است و بهمانی می‌‌خواهد مهاجرت کند و... به‌مرور در بهترین حالت، فضایی می‌‌شوید برای تبلیغ تئاتر. یعنی تئاتری را پیشنهاد می‌‌کنید که پیشاپیش بابت پیشنهادتان مبلغی دریافت کرده‎‌‌اید. حتی ممکن است خودتان هم آن را ندیده باشید. هرازچندگاهی هم می‌‌توان با مناقشه‌‌ای به‌ظاهر محترمانه مثل مصاحبه با یک ‌معترض، یک آدم‌مشهور و رنگ‌‌ولعابی هم به خودتان بزنید که زردی‌‌تان خیلی آشکار نباشد. در زمانه ما، تئاتر ما به‌عنوان رسانه و مدیوم‌‌هنری‌‌ای که در تاریخ جهانی خود بسیار دیرپاتر از هر هنر و رسانه‌‌ای متعهد و مسئول واقعیت بود، آن را به حال خود رها کرده و یک‌باردیگر از آن دور شده است و حال در این وضعیت، خود تئاتر نیز به حال خود رها شده است؛ چنان‌‌که شنیده‌‌های جدید در کل تاریخ بی‌‌سابقه است. تئاتری که برای انتقاد باید باشد و از دولت‌‌ سوبسید دریافت کند تهدید می‌‌شود که در صورت چنین رویکردی اندک حمایت موجود را نیز از دست می‌‌دهد. در چنین وضعیتی، که هیچ رسانه قابل اعتمادی یا نیست، اگر هم هست، به تئاتر نمی‌‌پردازد یا اگر می‌‌پردازد مثل اندک صفحه‌‌های لایی روزنامه‌‌ها که برخلاف کلیت آن قابل اعتمادند، صدای‌شان به جایی نمی‌‌رسد؛ فضای مجازی به‌راحتی تحت‌تاثیر بلبشویی است که از زردی گذشته و کم‌‌کم دارد خطرناک می‌‌شود و اتفاقا هرچه خطرناک‌‌تر، تکیه‌‌دارتر. چنین است که واقعیت چنان‌‌که درواقع هست، نشانی در تئاتر ما ندارد. به‌واسطه فضای رسانه‌‌ای موجود در دل خود تئاتر همین اندک نیز چنان بی‌‌حیثیت شده که پربیراه نیست بگوییم همان اندازه که تئاتر ما واقعیت را انکار می‌‌کند واقعیت نیز تئاتر ما را!

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
آخرین اخبار