گورباچف روشنفکری اصلاحطلب بود
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

گفتوگو با بیژن اشتری درباره آخرین رهبر شوروی
کشوری بزرگ در دوره او تکهپاره شد؛ آخرین کسی که عنوان رهبر شوروی را بهنام خود سنجاق کرد. «میخائیل گورباچف»، نام بزرگی در دنیای سیاست و البته فرهنگ و هنر است. او پس از یکدورهطولانی از سانسور، حذف و زندان برای خانواده فرهنگ و هنر، آزادیبیان را برای کشورش بهارمغان آورد، دست دوستی به سمت غرب دراز کرد، هوایی تازه در آسمان روسیه دمید و البته سرزمینش را به سمت تجزیه پیش برد؛ پایانی تلخ بر خدماتی فرهنگی که اینک از او که نهم شهریورماه در 92سالگی درگذشت، چهرهای نامحبوب میان روسها ساخته است. تاثیر سیاستهای گورباچف در آزادی فرهنگی جامعه شوروی چه بود؟ روشنفکران روس چهنسبتی با او دارند؟ و در غرب به او چگونه مینگرند؟ اینها پرسشهایی است که از «بیژن اشتری»، مترجم مشهور ایرانی پرسیدهایم. اشتری بیش از یکدهه است به ترجمه زندگی و زمانه دیکتاتورها و زیستمردم در جوامع دیکتاتوری میپردازد و در همین زمینه آثاری درباره لنین، استالین، بوخارین، مائو، چائوشسکو و... به فارسی برگردانده است. کتابهای «بایگانی ادبی پلیسمخفی»، «شوروی ضدشوروی» و «کلاهپوستی برای رفیق یفیم» ازجمله ترجمههای او هستند که بهطور مشخص به زندگی مردم شوروی در دوران کمونیسم توجه دارند.تاثیر سیاستهای گورباچف در آزادی فرهنگی جامعه شوروی و نسبت روشنفکران روس با او چگونه بود؟
گورباچف بهنظر من فردی روشنفکر بود؛ درست است که در بطن و متن یک نظام کمونیستی اقتدارگرا رشد کرده بود اما درمجموع میتوان او را فردی روشنفکر، شاید بهنوعی رویاپرداز یا خیالپرداز خطاب کرد. بهویژه بسیار متاثر از همسرش بود که زنی روشنفکر محسوب میشد. اصلا رسیدن گورباچف به راس هرم قدرت در شوروی، اتفاقی بسیار عجیب است زیرا اصولا رشد آدمهای روشنفکر و رویاپرداز، در حکومتی که عموما افراد چاپلوس و میانمایه را دوست دارد و به آنها امکان پیشرفت در سلسلهمراتب قدرت را میدهد، عجیب است. اینکه چطور یکروشنفکر توانسته در چنین سیستمی از سلسلهمراتب قدرت بالا برود و حذف و غربال نشود، خود نکتهای است. نکته ویژهای که در مورد گورباچف میتوان گفت این است که او با وجود اینکه بهصورت مستمر در سلسلهمراتب حزبی صعود کرد، اما شاید دستاورد مهماش این باشد که در این صعود مداوم اجازه نداد خصوصیات ارزشمند شخصیتیاش از کف برود و به نوعی مفتونقدرت نشد.
وضعیت فرهنگی جامعه و روشنفکران تا قبل از گورباچف چگونه بود؟
زمان «استالین» بدترین دورهای بود که روشنفکران در نظام شوروی تحمل کردند؛ دورهای که توأم با اعدام و مرگ در اردوگاهها، دستگیریها و فجایعی بسیار وحشتناک بود. در دوره «خروشچف» که پس از استالین بهقدرت رسید، فضا تا حد زیادی باز و بسیاری از اعدامها و دستگیریها متوقف شد. همچنین کتابهایی که تا آنموقع امکانچاپ نداشتند، فرصت انتشار پیدا کردند؛ مانند «دکتر ژیواگو». اما این دوره هم کوتاه بود و با رویکارآمدن «برژنف» دوباره فضا بسته شد. البته این بستهشدن شبیه دوره استالین نبود. در قیاس با دوران استالین که حکومتی توتالیتر سرکار بود، میتوان گفت شوروی در دوران برژنف یک حکومت اقتدارگرا را تجربه کرد. به همین دلیل محدودیتها در مورد کتاب، موسیقی، هنر و... باشدت کمتری ادامه پیدا کرد. در دهه ۷۰میلادی بسیاری از نویسندگانی که کتابهایشان در داخل کشور اجازهچاپ پیدا نکرده و آنها را در کشورهای غربی منتشر کرده بودند، دچار مشکل شدند، برایشان دادگاههایی در شوروی تشکیل شد که حکمهای بلندمدت زندان را بهدنبال داشت و خیلی هم سروصدا ایجاد کرد. این دادگاهها بهنوعی نمادی از وضعیت بسیار بدی بود که روشنفکران روس از حیث آزادیبیان داشتند و عملا امکانی برایشان مهیا نبود که بتوانند حرفشان را آزادانه و در قالب هنر، نشریات و کتابها بیان کنند. این وضعیت بعد از مرگ برژنف و در دوره «آندروپوف» و «چرنینکو» که ادامهدهنده راه او بودند تداوم داشت تا به گورباچف رسیدیم. نیمهدوم دهه ۱۹۸۰ مصادف است با اتخاذ سیاستی جدید ازسوی گورباچف و بروز تحولی جدی در وضعیت روشنفکران و آزادی بیان و اندیشه شوروی؛ سیاستی که بهمعنی آزادی و شفافیت بیشتر در اطلاعرسانی بود و میگفت مردم حق دارند از فعالیت نهادهای حکومتی، حزبی و دولتی کاملا مطلع باشند. گورباچف اسم این سیاست را گذاشت «گلاسنوست». ادامه و اجرای این سیاست اما باعث این شد قفل سانسور برداشته شود و بسیاری از نشریات جدید پا بهعرصه بگذارند و نشریات قدیمی آزادی بیشتری پیدا کنند. تیراژ نشریات به چندمیلیون رسید و ملتی که برای 70-60سال در یک برهوتفرهنگی زندگی میکرد ناگهان با موجی از آزادیبیان روبهرو شد که واقعا شگفتانگیز بود. در این دوره بسیاری از اسطورههای قلابی حکومت شوروی که طی دهههای قبل ساخته شده بود بهواسطه کارهای پژوهشی و تحقیقی مورخان -که حالا به آرشیو اسناد دسترسی پیدا کرده بودند- شکسته شدند و دست قهرمانهای قلابی که حکومت به دروغ و با جعل و تبلیغ ساخته بود، رو شد. مردم راجع به بسیاری از وقایع تاریخی کشورشان که تا آن زمان در هالهای از ابهام قرار داشت، اطلاع پیدا کردند و همه اینها شوکی جدی به جامعه وارد کرد. با اتکا به این وقایع، حقیقت این است که گورباچف یکرهبر بهمعنای واقعی کلمه «اصلاحطلب» بود. او با وجود اینکه به کمونیسم باور داشت و تا پایان عمر یک لنینیست باقی ماند، اما اصلاحطلب واقعی هم بود. میتوانم بگویم در اتحاد جماهیر شوروی سهنفر بودند که مغز اصلاحات را نمادینه میکردند؛ یکی گورباچف، دیگری «الکساندر یاکوولف» که مسئول امورتبلیغاتی حزب کمونیسم شوروی و روشنفکری بهتماممعنا و اثرگذار بود و نفرسوم «ادوارد شواردنادزه»، وزیر امورخارجه کابینه گورباچف که ازهرحیث فردی مترقی و اصلاحطلب بهشمار میرفت. این سهنفر بودند که اصلاحات فرهنگی و بهدنبالش اصلاحات اقتصادی را در شوروی پیش بردند.
مردم روسیه امروز چهنگاهی به گورباچف دارند؟
در روسیه امروز کلا گورباچف شخصیت محبوبی محسوب نمیشود چون این تصور وجود دارد که او یک امپراتوری بزرگ را با سیاستهای غلطش متلاشی کرد و کشور بزرگ روسیه را که زمانی دومین ابرقدرت جهان بود به ۱۵کشور مستقل تبدیل و شرایط بسیار ناگواری - چه از نظر اقتصادی و چه پرستیژ جهانی- برای مردمش فراهم کرد. در انتخابات ریاستجمهوری نیز که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی برگزار شد و گورباچف هم در آن شرکت کرده بود، او تنها توانست دودرصد آرا را به خود اختصاص دهد و همین نشان میدهد، او هیچ محبوبیتی بین مردماش نداشت. البته باید در نظر داشت که مردم روسیه سالهای متمادی در یک شرایط تاریخی بهشدت استبدادی زیستند و این تصور و ذهنیت استبدادی در ذهن آنها برای نسلها نهادینه شده است. بهنظر من مردم روسیه با دموکراسی آشنایی چندانی ندارند و برای همین آدمی مثل گورباچف را نامحبوب میدانند. اکثریت ذهنها تحتتاثیر انگارههای استبدادی است، برای همین شخصی مثل گورباچف نامحبوب است و در مقابل فردی مثل پوتین، محبوب و دوستداشتنی میشود.
نگاهها به او در غرب چگونه بود؟
در خارج از روسیه بهخصوص در غرب، نگاهها کاملا متفاوت است. چون این تصور درست بین رهبران غربی وجود دارد که گورباچف واقعا دنبال صلحجهانی و خواهان پایاندادن جنگسرد بود و از جنگ اتمی ابرقدرتها وحشت داشت. او میخواست با خارجکردن شوروی از مسابقه تسلیحاتی با ابرقدرتها، کاری کند که درآمدها و منابعمالی کشورش بهجای آنکه صرف تولید سلاحهایاتمی و موشکهای بالستیک شود، بهسمت داخلکشور هدایت شود و از آن برای رفاهمردم استفاده کند. برای همین در تلاش بود تا با غربیها و ایالاتمتحده آمریکا و رهبرانش به سازش برسد و پروژه صلحجهانی را محقق کند. گورباچف در این راه صادق بود و تلاش خودش را هم کرد؛ فارغ از اینکه این موضوع درنهایت به فروپاشی شوروی انجامید. فراموش نکنید رونالد ریگان (رئیسجمهور آمریکا) چندسال قبل از بهقدرت رسیدن گورباچف، در یکسخنرانی از نظام شوروی بهعنوان حکومت شیطانی و امپراتوری شر نام برده بود اما چندسال بعد همین ریگان حرفش را پس گرفت و گفت شوروی تحت رهبری گورباچف در اردویصلح قرار دارد. برای همین غربیها احترام و علاقه زیادی نسبت به او دارند. خود من هم بهعنوان کسی که در مورد تاریخ شوروی کار و تحقیق کرده است، احترام بسیار زیادی برای این انسان قائلم و در صداقت، درستی و نیات خوب او برای مردم خودش و جهان تردیدی ندارم.