در آداب وعظ
مردم خواهند پرسید؛ اگر دیگرانی که روحانی هم هستند صلاحیت حرف زدن در امور دینی را ندارند، چگونه است که آقایان خودشان در همه امور نهتنها نظر میدهند بلکه وارد مرحله اجرایی و عملی هم میشوند؟ در سیاست، اقتصاد، روابط بینالملل، مدیریت، هنر، ارتباطات، حتی در پزشکی هم دمودستگاه درست کردهاند و هیچکس مانع آنان نمیشود؟ آیا بهتر نیست که مصداق واعظ غیرمتعظ نباشیم و حداقل خودمان به توصیهای که میکنیم، پایبند باشیم؟
سخنان آقای اردستانی در یک مناظره تلویزیونی موجب واکنشهای تندی شد. بلافاصله عدهای هجوم بردند، به جلوی خانه او رفتند و الفاظ رکیک گفتند. ولی برخی مداحان هم بسیار دقیق برخورد کردند و گفتند در این مناظره طرف مقابل اردستانی برنده شده؛ لذا ما برنده شدیم.
به مردم توصیه کردند که با فحاشی و اعتراضات ناروا آن پیروزی را به شکست تبدیل نکنید. افراد دیگری هم از جمله آقای خاتمی آن رویکرد را نقد کردند. خودش هم عذرخواهی کرد و انتظار میرفت که ماجرا فیصلهیافته تلقی شود، ولی به یکباره جامعه مدرسین حوزه علمیه قم با صدور ببانیهای دوباره بنزین ارزانقیمت را روی این آتش ریخت تا زبانه بکشد.
این بیانیه دو فراز اصلی و مهم دارد. اول، درخواست برخورد سخت با اردستانی است. نوشتهاند که: «باید این شخص از اظهارات اهانتآمیز خود عذرخواهی کند و بدون هیچ توجیه و لفاظی، صریحاً به نادرستی سخنان خود اذعان نماید، تا افراد دیگر نتوانند با ورود به این عرصه، اعتقادات جوانان این مرز و بوم را دستخوش توطئههای جریاناتی چون وهابیت قرار دهند.»
بگذریم از اینکه آقایان اطلاع ندارند که جوانان این مرز و بوم از خیلی مسائل از جمله این موارد عبور کردهاند و در بند این گونه مجادلات نیستند. شاید توصیه به انجام این نحوه برخورد دل آقایان را خنک کند؛ ولی بهطورقطع، چند گام به پس است و روند موجود دینگریزی را بهویژه نزد جوانان تشدید میکند. در واقع، همین نگاه انگیزاسیون است که دین را در جامعه ایران به روز کنونی انداخته است. حداقل مثل آن مداحی برخورد کنید که گفت برنده مناظره شدیم، خرابش نکنید. بهعلاوه، ظاهراً آقایان باید مطلع باشند که زدن چنین حرفهایی آن اندازه راحت شده که هر کس و در هر کشوری میتواند این سخنان را بگوید، بدون اینکه تحت پیگرد قانونی حکومت ایران قرار گیرد. پس دنبال این نباشید که دستگاه قضایی وارد این بازیها شود.
اگر دستگاه قضایی به ابزار منویات آقایان تبدیل شود، اولین و مهمترین زیان آن متوجه نهادهای دینی خواهد شد. بهعلاوه، تا دلتان بخواهد از اینگونه مطالب در فضای مجازی هست. آیا نویسندگان و سخنرانان آنجا را هم میتوان به صلابه کشید؟ چرا به جای مقابله سختافزارانه به این همه پرسشهای گوناگون، پاسخ نرمافزارانه داده نمیشود؟
نکته دوم بیانیه درباره صلاحیت اظهارنظر است که بهنوعی بازتابدهنده نکته اول نیز هست. آنجا که نوشتهاند: «تخصص کافی در شناخت دین و روشهای آن، همچنین احاطه به محتوای دین و معارف آن و نیز به کارگیری روشها و شیوههای پژوهش در دین، یک نیاز اساسی برای ورود عالمانه جهت کشف حقیقت است. ازاینرو، ورود افراد بیبهره از مهارت و تخصص در بحثهای تاریخی، ظلم و خیانتی بزرگ به ساحت علم و اندیشه و تخریب چهره حق و حقیقت است.»
گرچه معیارهای دارا بودن یا تطبیق چنین ویژگیهایی در افراد در دست نیست؛ ولی ظاهراً بعید است که فرد مورد نظر آقایان جامعه مدرسین که مطالبش اغلب هم مورد انتقاد قرار گرفت، خود را واجد این معیارها نداند. بهعلاوه، راهحل جلوگیری کردن از حرف زدن دیگران نیست، زیرا این کار ممکن نیست؛ بلکه راهحل در دادن پاسخهای موجه به پرسشهای جدید یا ادعاهای اینچنینی است. ممنوع کردن دیگران از حق اظهارنظر ناخواسته و بهنوعی صدور پیشاپیش تأیید حقانیت آنان است.
از این نکته هم میگذریم. مردم خواهند پرسید؛ اگر دیگرانی که روحانی هم هستند صلاحیت حرف زدن در امور دینی را ندارند، چگونه است که آقایان خودشان در همه امور نهتنها نظر میدهند بلکه وارد مرحله اجرایی و عملی هم میشوند؟
در سیاست، اقتصاد، روابط بینالملل، مدیریت، هنر، ارتباطات، حتی در پزشکی هم دمودستگاه درست کردهاند و هیچکس مانع آنان نمیشود؟ آیا بهتر نیست که مصداق واعظ غیرمتعظ نباشیم و حداقل خودمان به توصیهای که میکنیم، پایبند باشیم؟