| کد مطلب: ۵۶۹۸۲

تحلیل مهرداد خدیر از مواضع اخیر محمود سریع‌القم و حمله‌ها به او: مشکل در «گدایان معتبر شده» است

مهرداد خدیر نوشت: مشکل اصلا در فقر نیست. فقر اگر اختیاری باشد فخر است. مشکل در «گدایان معتبر شده» است.

تحلیل مهرداد خدیر از مواضع اخیر محمود سریع‌القم و حمله‌ها به او: مشکل در «گدایان معتبر شده» است

به گزارش هم‌میهن آنلاین، مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: 

سخن صریحی از دکتر محمود سریع‌القلم استاد علوم سیاسی و نظریه‌پرداز توسعه دست‌مایۀ بحث و بررسی و ستایش و سرزنش شده است؛ این که او گفته مناصب مهم را باید به دست طبقه متوسط داد نه به افرادی از طبقه فقیر. چون گروه دوم محرومیت نکشیده و نچشیده و عقده ندارد و به فکر کشور و شکوه و شوکت آن است و افراد گروه اول می‌خواهد عقده‌های کودکی و جوانی را با استفاده از این امکان جبران کند و درگیر ذهنیات و محرومیت‌های خود است. (‌این تعابیر البته عینا از استاد نیست و عین کلمات او را در ادامه خواهم آورد و غرض، شروع مطلب با توضیح منظور او بود برای مخاطبانی که احتمالا آن گفت‌و‌گو را ندیده‌اند.)

   روزنامۀ سازندگی با گرایش لیبرال و حامی اقتصاد آزاد تیتر و تصویر صفحۀ اول خود را به این مقوله اختصاص داد و در مقابل، کیهان ژست حمایت از فقرا گرفت و کوشید این گونه القا کند که سریع‌القلم حامی ثروتمندان است و مخالف به قدرت رسیدن فقیران. حال آن که سریع‌القلم نگفته ثروتمندان بلکه گفته طبقه متوسط.

  جدای این دو طیف دیگرانی هم در فضای مجازی به میدان آمدند و موضع گرفتند و مهم‌ترین مثال‌شان در رد هم میرزا تقی خان فراهانی یا امیر کبیر است با پدری آشپز و نه متمکن.( البته این فقره را هم می‌توان یادآور شد که آشپز دربار بوده!)

 نخست ببینیم دکتر سریع‌القلم دقیقا چه گفته است. ابتدا به نقل از استاد آمریکایی خود و البته در مقام تأیید آورده است:

  « کسی می‌تواند وارد سیاست یا اقتصاد شود که حداقل از طبقه متوسط باشد. چون اقتصاد و سیاست، دیتا نیست، تبحر و عقلانیت مغزی است؛ فراتر از دیتا».

 آن‌گاه مثال می‌آورد و مشخص است که جملات بعدی سخن خود اوست و نه نقل قول از آن استاد: «‌هر کسی نمی‌تواند فروغی شود یا خانم مرکل. ریشۀ بسیاری از مشکلات ما در طبقه‌ای است که اکنون در کشور حاکم است. این قشر، دنیا را نمی‌شناسد. اقتصاد را نمی‌شناسد و نمی‌داند چگونه باید گره‌ها با دیگران را بگشاید... روزنامۀ معروف در تهران هر چه دلش می‌خواهد به زن رییس جمهوری فرانسه می‌گوید. آنها هیچ نمی‌گویند اما جایی ثبت می‌کنند ولی بعد 8 ماه برجام را به تأخیر می‌اندازند. من امیدوارم طبقه‌ای که در آیندۀ حکم‌رانی را بر عهده می‌گیرد و با دانشی که ایرانیان به دست خواهند آورد اجازه ندهند هر کسی وزیر اقتصاد شود یا وزیر خارجه یا نمایندۀ مجلس.

 طبقۀ متوسط آیندۀ این کشور را رقم خواهد زد. کسانی که تصمیم می‌گیرند نباید به دنبال جبران محرومیت‌های گذشته‌ خودشان باشند. این نمی‌تواند یک کشور را مدیریت کند. نمی‌تواند شوکت ایران را برقرار کند. نمی‌تواند جوری فکر کند که ثروت ایران زیاد شود. من یک بار از دانشجویان خود پرسیدم 5 نفر از مقامات ایران را نام ببرید که اول درس خوانده باشند بعد سِمت گرفته باشند. نتوانستند و نتوانستیم پیدا و معرفی کنیم چون همه لا‌به‌لای کارهاشان درس خوانده بودند....»

  دربارۀ این نگاه و تحلیل و در واقع به بهانۀ آن چند نکته می‌توان گفت:

1.اصل حرف او این است که شخصی باید صاحب منصب شود که «سیر» باشد. چه سیرِ مالی چه سیر از نظر لذات دنیوی و برای اجرای یک ایده به صحنه بیاید نه عقده‌گشایی. این حرف کاملا درست است.

2. فقیر فکری بد است اما چه بسا کسی با محاسبه مادی فقیر به نظر آید ولی از حیث عزت نفس و شرافت کاری بسیار ثروت‌مند است و حتی دیگران تصور کنند متمول است.

  نمونهٔ اخص و اکمل این گزاره استاد دکتر پرویز ناتل خانلری است که سراسر زندگی در رفاه مادی نبود و اصطلاحا همیشه هشتِ او گرو نُه‌اش بود ولی از بیرون ثروت‌مند به نظر می‌آمد. در حالی که تنها دو دست کت‌وشلوار داشت در نگاه دیگران بسیار خوش‌پوش به نظر می رسید. پس از استادی وزیر و سناتور هم شد اما باز درگیر وام و قسط بود و در عین حال یکی از برجسته‌ترین رجال فرهنگی تاریخ معاصر و از مفاخر است (و دل آدم می گیرد که 60 سال پیش چنین وزیری در رأس آموزش و پرورش داشتیم و کل دغدغه وزیر کنونی این است که ماجرای جنگ 12 روزه را در کتاب های درسی بگنجاند!) اگر خانلری چنان اشتهار و اعتباری نداشت  عضویت او در دولت اسدالله عَلَم هم زمان با واقعۀ  15 خرداد 42 کافی بود تا بعد از انقلاب 57 او را به اتهام مسوولیت مشترک وزیران در‌ آن زمان اعدام کنند  اما زندان او بیش از 100 روز به طول نینجامید.

3. سال‌ها پیش مهندس حسن شریعتمداری فرزند آیت‌الله سید کاظم شریعتمداری شبیه این حرف را به شکلی دیگر گفته بود. این که انقلاب 57 کار طبقه متوسط و مدرن بود البته همراه جنوب شهری‌های اهل درس و سیاست و مسجد و فعالیت اجتماعی و محرومانی که از شهر و تمدن، دور بودند مشارکت کمی در انقلاب داشتند اما بعد از انقلاب و در واقع از سال سوم جنگ به بعد که جنگ با فداکاری طبقات محروم‌تر پیش رفت نقش شهری‌ها کمتر شد. این گزاره هم رگه‌های درستی دارد و هم نادرست اما به آنچه دکتر سریع‌القلم گفته نزدیک است اگرچه وجه عامیانه آن از گفتهٔ دکتر کمتر است.

4. بعد از اصلاحات ارضی تحصیل از انحصار خانواده‌های ارباب‌ها و مَلّاکان و زمین‌داران خارج شد. تا قبل از آن قدرت در اختیار چند خانواده محدود و سابقا سلطنه و دوله‌ها بود. مثالی کاملا ملوموس و امروزین بیاورم: اگر با اصلاحات ارضی فضای آموزشی باز نمی‌شد بعید بود مسعود پزشکیان پزشک می‌شد چه رسد به این که رییس دانشگاه و وزیر و وکیل شود و حالا رییس جمهوری ایران باشدو

  آیا آقای سریع‌القلم مخالف اصلاحات ارضی و خواستار انحصار در طبقه مالک سابق است که تحصیل و مناصب را در انحصار داشتند و مراد او از فقرا همان رعایای سابق است؟ اگر این باشد تعبیر بدی است.

5. درست است که شماری از کار‌به‌دستان از طبقات ضعیف بودند ولی اکنون فرزندان همان‌ها به لطف درآمدهای رانتی و در سال‌های اخیر دیگرانی به لطف تورم یا ذخیره سازی دلار و طلا به آلاف و الوفی رسیده‌اند. حالا اینها خیلی متشخص اند و بچه های همین ها برگردند و وزیر اقتصاد و خارجه و وارد سیاست بشوند و بگذاریم روی سرمان و حلواحلواشان کنیم چون از طبقه ندار نیستند در حالی که می‌دانیم دو نسل قبل تر چگونه بودند؟!

در حالی که نوکیسه‌اند و دری به تخته خورده و زمینی گران شده و به تعبیر شاعر: تغاری بشکند ماستی بریزد، جهان گردد به کام کاسه لیسان! 

  با چشمان خودم دیدم در ضیافتی در نمایشگاه بین المللی یک نماینده مجلس دو برش پیتزا را تا کرد و گذاشت جیب بغل تا بعدا بخورد یا به فرزندی که در بیرون بازی می کرد بدهد. نماینده واقعی هم نبود و به لطف سابقه اشتغال در نهادی دوباره به زادگاه رفته و بعد از حذف رقبا با سی چهل هزار رأی روانه مجلس شده بود. هم او فرزندش را به انگلستان فرستاد. خودش درگذشت و احتمالا آقازاده به نان و نوایی رسیده. از نگاه دکتر سریع القلم عزیز فرزند آن بزرگوار به کدام طبقه تعلق دارد؟ دوباره آن تصویر را به یاد آورید: دو برش پیتزا در جیب بغل!

   غرض این است که همان طبقه مورد اشاره جناب استاد چه بسا دو نسل قبل‌تر احتمالا پابرهنه بودند یا همین‌هایی که امروز رانت‌خوار و وابسته به حکومت می‌دانیم بعد‌تر با ادعای تحصیل کردۀ دانش‌گاه های خارج و با ظاهر متفاوت باز گردند! آن وقت اگر اینها وزیر خارجه و اقتصاد شوند خوب است؟ البته آقای دکتر محافظه کاری کرده و گرنه بهتر می دانند کار دست وزیران نیست و عملا وزارتخانه‌های ما اداره تدارکات و مجری شوراهای عالی در بیرون شده. شاید تنها ابتکار آقای عراقچی که با جایی هماهنگ نکرده و اجازه نگرفته همان گفت و گو با واتس اپ در روز دوازدهم جنگ باشد که خوش بختانه به پایان آن کابوس انجامید. در باقی موارد وزیران به معنی مصطلح وزیر نیستند. نه دیپلماسی دست وزیر خارجه است نه اقتصاد دست وزیر اقتصاد. نه فرهنگ دست وزیر فرهنگ و اینها به کنار نه حتی نفت در دست وزیر نفت! 

   6. دکتر ولایتی زاده و بالیده رستم‌آباد شمیران است و وقتی سال ۶۰ وزیر خارجه شد رفاقت را در خق بچه های رستم آباد تمام کرد و هر یک گوشه‌ای مشغول شد اما فقط بحث رستم‌آباد شمیران نبود و شاید با همین نگاه دکتر سریع‌القلم -و البته با ملاحظاتی دیگر- دیپلمات‌های اولیه جمهوری اسلامی را از خانواده‌های متمکن بازاری و البته مذهبی و نه از طبقات فقیر انتخاب کرد. احتمالا می‌خواست از حیث سلامت مالی و اخلاقی آنها آسوده باشد تا در قبال وسوسه‌های خارج از ایران خود را نبازند.

   مشهورتر از همه محمد جواد ظریف نوۀ میرزا علی‌نقی کاشی تاجر مشهور کاشانی است. یا همین عباس عراقچی وزیر خارجه فعلی -که انتظارات را برآورده نکرده- فرزند یک تاجر فرش نزدیک به مؤتلفه است. پدر همسر اول او هم بازرگانی نزدیک به مرحوم عسگراولادی بود که حالا هم گویا رییس اتاق بازرگانی اردبیل است. یا سید کمال خرازی از یک خانواده خوش‌نام بازاری تهران‌اند. به بیان دیگر دکتر ولایتی هم ته ذهن خود لابد باوری مانند سریع القلم داشته.

7. اگر بچه‌های فقیر عقده‌ای می‌شوند و شایسته کسب مناصب حساس نیستند (‌تعبیر غلیظ شده با تفسیر منفی از سخنان او) پس چرا بچه‌های نازی‌آباد که چهره‌های اصلی اصلاح‌طلبان هم هستند چنین نیستند و این قدر هوای هم را دارند؟  اصلا در گفتار تهرانی‌ها بچه پایین یعنی با‌معرفت و نه گرفتار کمپلکس و عقده و شخص به هر جای و جاهی برسد ریشه را فراموش نمی‌کند. اتفاقا بسیار هم عزت‌نفس دارند و به خاطر مال و موقعیت به هر تحمیلی تن نمی‌دهند و همین تعلق سبب شده گرایش‌های سیاسی‌شان را دخالت ندهند  و اصل برای آنها مثل تم فیلم‌های مسعود کیمایی رفاقت باشد.

8. در چارچوب تعریف ایشان جناب بابک زنجانی را کجای دل‌مان بگذاریم؟ آقای دکتر یک روز بیاید میدان گل‌های یوسف‌آباد و سوابق او را جویا شود تا بداند چقدر معمولی بوده و هنوز هم خیلی‌ها باور نمی کنند ارتقای او مطابق قصه‌هایی است که تعریف کرده. او  او الآن جزء کدام طبقه است؟ وزیر اقتصاد شود خوب است یا وزیر خارجه؟ البته با موقعیتی که دارد وزارت را می خواهد چه کار! کسی که رییس کل بانک مرکزی را تهدید می‌کند لابد موقعیتی دارد که این قدر اعتماد به نفس پیدا کرده. نظرشان را درباره ایشان هم اعلام کنند مزید امتنان است.

9. بله. از سال 51 تا 56 ترتیب طبقات اجتماعی تقریبا درست بود. منهای ساواکی‌ها. در یک میهمانی از ریخت و لباس و ادبیات افراد می شد فهمید کی چه کاره است. تیپ سرهنگ و معلم و تاجر و کارمند و راننده تاکسی مشخص بود.

 بعد از آن اما سال به سال و دهه به دهه شکل طبقات به هم ریخته.  به خاطر همین آنچه دکتر سریع‌القلم گفته را نه می‌توان تماما پذیرفت نه رد کرد. چون برخی جهشی تغییر طبقه داده و بعضا به فضا پرتاب شده‌اند و در مقابل برخی به خاک سیاه نشسته‌اند.

شخصی که دلارهای ارث بابا را وقتی هزار تومان بود ( ۲۰ سال پیش درست در چنین روزهایی به ۹۵۰ تومان رسیده بود) زیر متکا نگاه داشته و حالا به ثروتی رسیده طبقه ثروتمند است و بچه او لایق وزارت و آن که به لطف سیاست‌های این ۲۰ سال منطقه به منطقه پایین رفته چون ار عهده اجاره خانه برنیامده لایق نیست؟!

10. سید ابراهیم نبوی فقید کتابی بسیار شیرین دارد به نام "مجنون لیلی" که داستان مدیرانی است که در جمهوری اسلامی با محرومیت‌های مختلف به قدرت رسیدند و تازه یادشان آمد دکتر شوند یا محبوبه‌ای اختیار کنند یا به سفر خارج بروند در حالی که همسران‌شان در خانه در حال تربیت چند فرزند آنها بودند و اینها حس می‌کردند بوی قورمه سبزی گرفته‌اند! حال آن که اتفاقا زمینه ارتقای اینها را فراهم ساخته‌ بودند.

  آن مدیران مورد انتقاد سریع القلم از جنس قهرمان یا ضد قهرمان کتاب "مجنون لیلی" هستند که نمی‌دانم تجدید چاپ شده یا گرفتار سانسور است.  

  پس، قضیه نه چنان است که بتوان مانند سازندگی تمام قد پشت دکتر سریع‌القلم ایستاد و نه آن گونه که مثل کیهان فحش و ناسزا نثار کنیم و حاشا و کلا که این مرد انصافا یکی از مؤدب‌ترین آدم‌هایی است که در طول عمر خود دیده‌ام و از حیث شهروند استاندارد از آنها که مسواک به همراه دارند و کنار دکتر الهی قمشه‌ای و فریدون مشیری نماد طبقه متوسط و تر و تمیز.

اما قضیه پیچیده‌تر از این حرف‌هاست و مشکل اصلی در جای دیگر است. اگر جنگ 8 ساله بعد از بازپس‌گیری بندر خرمشهر تمام می‌شد و آن قدر طولانی نمی‌شد و گروه‌های سیاسی به جان هم نمی‌افتادند فضایی دیگر را شاهد بودیم و حالا که جامعه در منجلاب مادی‌گری دست و پا می‌زند و همه دنبال طلا و ارز هستند چه بسیار گرسنگان و پابرهنگان دیروز  که به خاطر طلا و دلار کسی شده‌اند یا خودشان فکر می‌کنند کسی هستند و ادای طبقه پولدار یا متوسط را درمی‌آورند و درباره اینها شعار و ادا نیست که یک موی بچه پایین‌های بامعرفت را به سراپای هیاکل این گدایان نوکیسه نمی‌دهم!

مشکل اصلا در فقر نیست. فقر اگر اختیاری باشد فخر است. مشکل در «گدایان معتبر شده» است.همان که خواجه شیراز به زیباترین شکل گفته است: 

یا رب روا مدار که گدا معتبر شود... 

 کسانی که به لحاظ فکری و ذهنی و شخصیت اجتماعی غنی نیستند ولی فخر می‌فروشند و دیگران را تحقیر می‌کنند. خدا نکند بچه های اینها به جایی برسند که می‌توانند ادعا کنند خیلی اصل و نسب دارند!

 با این همه این سخن که کار را باید به دست چشم و دل سیرها داد کاملا درست است و اگر منظور استاد همین است آفرین بر او و کاش این گونه بیان می کرد و معیار مادی را به میان نمی آورد.

 چشم و دل سیری هم به ثروت نیست. ای بسا که هر چه مال‌دارتر می شوند گداتر می‌شوند و اهل دهش نیستند و ما اگر معیار را ثروت قرار دهیم انها که از نبخشیدن یا نخوردن به مال و منالی رسیده اند احساس موفقیت می کنند در حالی اصل باید بر دهش باشد و به تعبیر فردوسی:

فریدون فرخ فرشته نبود

ز مُشک و ز عنبر سرشته نبود 

به داد و دهش یافت آن نیکویی

تو داد و دهش کن فریدون تویی

۱۰. مولانا تعبیر مارهای فسرده به معنی یخ زده در وجود افراد را به کار می‌برد. این مارهای یخ‌زده را کسی نمی‌بیند اما قابلیت آن را دارند که با تابش قدرت یا ثروت یا شهرت یا به خاطر شهوت به حرکت درآیند.

با عنایت به موارد ۱۰ گانه که گفته آمد بهتر بود آقای سریع القلم از تعبیر "اصیل" استفاده می‌کرد. اصالت  هم ربطی به فقر و ثروت ندارد و در هر طبقه یافت می‌شود. 

آن قسمت که در کنار وزیر نماینده مجلس آورده هم البته قطعا نادرست است. چون نماینده باید نماینده باشد فارغ از هر ویژگی دیگر. مجلس اول مشروطه که صاحبان حِرَف و کسبه بودند بسیار بهتر از برخی ادوار بعدی است که پای مَلّاکان باز شد.

نماینده اگر واقعا نماینده اکثریت و نه چینش شده شورای نگهبان باشد چه تفاوت دارد از کدام طبقه باشد؟ روزی مرحوم مهندس بهاء‌الدین ادب نماینده سنندج بود با اموال و دارایی بسیار و روزی هم مرحوم ططری نماینده کرمانشاه با سابقه بنّایی. نه اولی وکالت را دست‌مایۀ توسعه ثروت شخصی کرد و نه دومی عقده داشت و همان یک کار بس بود که نام جعلی باختران را ملغا و کرمانشاه را احیا کرد. چرا؟ چون ادم های باپرنسیبی بودند و نمایندۀ واقعی مردم. پس این دو مهم است: اولی پرنسیب و شخصیت و دومی نمایندۀ واقعی اکثریت مردم.

  با این وصف اصل حرف دکتر پذیرفتنی است که اگر شخص به لحاظ ظرفیت ( و نه ثروت و دارایی) سیر نباشد ذوق‌زدگی مقام کار دست او و کشور می‌دهد. آدم معتبر نگران برند اجتماعی است. در ژاپن می‌گویند مدیر باید سپید‌مو باشد. نه فقط به خاطر تجربه بلکه آبرو. جوان ۳۰ ساله را اگر رییس بانک کنی اختلاس آبرویی از او نمی‌ستاند و تازه رهسپار کانادا می‌شود و زندگی تازه می‌سازد. مرد ۶۵ ساله اما نگران است عروس و داماد و آبروی خانواده چه می‌شود. هر چند این ارزش‌ها هم تغییر کرده و برخی مرزهای وقاحت را حتی با داعیۀ دیانت درنوردیده‌اند.

با این حال اگر در ظاهر متوقف بمانیم همین گدایان دو روز دیگر معتبر می‌شوند و داعیه‌دار ثروت‌اند. مخالفان مالکیت می‌گویند چند نسل عقب بروی به نقطه‌ای می‌رسی که مالکی در کار نبوده و به زور یا ترفندی به دست آورده! یعنی تفاوت در نسل است.

 ملاحظه اول همین نوکیسه‌هاست و دومی این‌که نماینده مجلس را باید مستثنا کرد و کافی است نماینده باشد. نمایندهٔ واقعی و دیگر اهمیت ندارد از چه طبقه‌ای است و خود مردم نظارت می‌کنند.

 

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه سیاست
آخرین اخبار