حرکت در دو مسیر
اینکه حکومتها یا جریانهای سیاسی درک درستی از جامعه و مقتضیات آن نداشته باشند و در مسیری متفاوت با آن گام بردارند، پدیده چندان عجیبی نیست. ولی اینکه آنان دقیقاً در مسیری با ۱۸۰درجه زاویه اختلاف حرکت کنند و شواهد بسیار آشکار در ناکارآمدی این مسیر را نادیده بگیرند، فقط در ایران قابل دیدن است.
اینکه حکومتها یا جریانهای سیاسی درک درستی از جامعه و مقتضیات آن نداشته باشند و در مسیری متفاوت با آن گام بردارند، پدیده چندان عجیبی نیست. ولی اینکه آنان دقیقاً در مسیری با ۱۸۰درجه زاویه اختلاف حرکت کنند و شواهد بسیار آشکار در ناکارآمدی این مسیر را نادیده بگیرند، فقط در ایران قابل دیدن است.
ماجرا این است که بهرغم محدودیتهای گذشته، مدتی است که دختران ایرانی در مسابقات فردی و گروهی در سطح منطقه و جهان بهخوبی میدرخشند و مقام کسب میکنند. در فوتسال، هندبال و بوکس و پیشتر نیز در تکواندو و ورزشهای رزمی و شطرنج و... درخشیده بودند و حتی در مواردی که مقام نیاوردهاند، ارتقای جایگاه زیادی یافتهاند.
مردم ایران همانگونه که از قهرمانیهای تیمهای مردان خود خوشحال میشوند، از قهرمانی تیمهای زنان هم شاد میشوند؛ هرچند سطح مسابقات آنان در مقایسه با جهان و آسیا به دلیل تازگی راه در مقایسه سطح مردان پایینتر است.
تا اینجا خبر خوب ماجراست. ولی نکته مهم همقسم شدن تندروها برای ایجاد بحران در مسئله پوشش زنان و کوشش برای اجرایی کردن مصوبهای است که خلاف امنیت بودن آن از طرف مراجع رسمی تأیید شده است. زمزمه احیای گشت ارشاد و ۸۰هزار حجاببان و این نوع خبرها حکایت از تعارض این دو مسیر میکند. بهتر است قدری درباره حجاب توضیح داده شود.
صداوسیما مقررات بسیار سختگیرانهای درباره حجاب و پوشش زنان گوینده خبر و مجری برنامه و حتی هنرپیشهها داشته و همچنان دارد. هدف آنان نشان دادن الگوی پوشش مورد تأیید رسمی برای زنان ایرانی است. نهفقط پوشش بلکه رفتار و ادا و اصول گویندگان خبر و مجریان را هم خیلی حساس بودهاند و هستند. آنان دنبال معرفی زن تیپ ایدهآل نظام بودند.
تا اینجا مسئلهای نیست؛ بهشرطی که این افراد مجبور به رعایت این ضوابط و پوشش نباشند. به عبارت دیگر، این رفتار و پوشش از الزامات حرفهای آنان نباشد؛ بلکه انتخاب خودشان باشد. چگونه میتوان این ویژگی را فهمید؟ هنگامی که آنان بیرون از محیط کار هستند یا بازنشسته میشوند. تقریباً اغلب زنانی که سالهای متمادی و زیاد در سیما بودند و پوشش و ادا و اصول رسمی را داشتهاند، هنگامی که از این عرصه بیرون رفتهاند، بهصورت ملموسی از آن پوشش و آرایش فاصله گرفتهاند و تمام آن بافتههای صداوسیما را پنبه و بیاعتبار کردهاند. اغلب هم خانمهای بسیار محترمی هستند. نهفقط زنان که مردان هم اغلب از آن الگوهای ارزشی رسمی بهسرعت جدا شدهاند.
میتوان قاطعانه گفت که چنین سیاستی نتیجه عکس داشته است. این مسئله نهفقط در صداوسیما بلکه در ورزش حادتر است. اگر پرسشی و تحقیقی شود که چه تعداد ورزشکاران زن ایرانی از اعضای تیمهای ملی از لباسهای موجود خود رضایت دارند و چه تعداد آنان لباسهای متعارفتر مشابه لباسهای ورزشکاران کشورهای اسلامی را ترجیح میدهند؟
مسئله این نیست که لزوماً آن لباسها پذیرفته شود یا نشود، ولی ابعاد چنین شکافی از هر لحاظ تاثیرات منفی خواهد داست و فقط مسئولین مربوط هستند که با سکوت خود احساس میکنند خطری متوجه بقای آنان نخواهد شد. تاکنون نیز چند ورزشکار مهم به دلیل این تعارض ایران را ترک کردهاند و اغلب آنان درکی از چرایی الزام به پوشش رسمی خود ندارند و این برخلاف پوشش زنان مسلمان کشورهای دیگر است که با افتخار همه ابعاد حجاب را تا حد ممکن رعایت میکنند.
حکومت میتواند کل جریان حضور زنان در عرصه ورزش و رسانه و هنر را مانع شود. چون قریب به اتفاق این حوزهها یا به لحاظ ساختار موجود این حرفهها یا وضعیت پایگاه و انگیزههای اجتماعی و ارزشی زنانی که در آنها وارد فعالیت میشوند تناسبی با پوشش رسمی ندارند و نداشتن این پوشش هم مطلقاً، تاکید میشود که مطلقاً مغایرتی با داشتن آنچه که تندروها عفت مینامند ندارد و یا اگر حضور زنان را در این حوزهها میپذیرد دیگر نمیتوان هر روز و هفته فضا را برای جولان دادن نیروهای خودسر و غیرخودی در موضوع زنان باز گذاشت.
اینگونه چوب هر دو سیاست متعارض را خواهند خورد، ولی نان هیچکدام نصیبشان نخواهد شد. اکنون ازیکسو، طرفداران پوشش اختیاری زنان به حکومت نقد میکنند و از سوی دیگر، طرفداران پوشش اجباری شرعی معترض هستند. اگر چادر و حجاب شرعی و نه لزوماً حد متعارفی از پوشش اختیاری باشند، خیلی از ویژگیهای مثبت دیده خواهد شد که اکنون در پس الزامات قانونی و غیر آن دیده نمیشود.