فرصت همسویی با ریاض را دریابیم/گفتوگوی هممیهن با جاوید قربان اوغلی درباره جایگاه عربستان در معادله تنشهای منطقه
عربستان سعودی، هرگز در نزاع بین ایران و اسرائیل، جانب اسرائیل نخواهد بود. منتها توجه داشته باشید، اسرائیل تنها وارد نمیشود.
در ماههای اخیر، اتفاقات بزرگ و متوالی در منطقه رخ داده است و بلکه میتوان ادعا کرد، در یکی دو سال اخیر، صحنه خاورمیانه شاهد تغییراتی جدی بوده. یک طرف این تحولات، ایران و جریانهایی با مواضع نزدیک به ایران بودهاند و یک طرف، اسرائیل و ایالات متحده. مشخصاً در تنشهایی که بین ایران و ایالات متحده رخ داده، بقیه بازیگران جهانی و منطقهای هم درگیر شدهاند.
روسیه، چین و اتحادیه اروپا از خارج از منطقه و همسایگان ایران و کشورهای حاشیه خلیجفارس نیز داخل منطقه، به اشکال مختلف در معرض پیامدهای اتفاقات قرار گرفتهاند یا با اقداماتی، بر این روندها تأثیر گذاشتهاند.
در عین حال اما یک قدرت بزرگ منطقهای، هنوز در میانه ماجرا ایستاده است. عربستان سعودی، چند سال پیش طرف اصلی تقابل با ایران در منطقه بود و همزمان جنگی ناکام هم با همسایه کوچک خود پیش میبرد اما از مقطعی به بعد، خودش را از صحنه این تقابل بیرون کشید و جنگش با یمن را هم متوقف کرد. کمی بعد هم روابط با ایران را که تا سطوح بیسابقهای از تنش پیش رفته بود، به عادیسازی رساند و البته این کار را با وساطت بازیگری متفاوت مثل چین انجام داد.
از آن سو، زمانی که برخی دیگر از کشورهای عربی، در مسیر بهبود روابط با اسرائیل قرار گرفتند، در پایگذاشتن در این مسیر، تعلل و خودداری نشان داد. با اینکه در مجموع عربستان سعودی قدرتمندترین بازیگر عرب در منطقه است و از همین جایگاه، تأثیرگذاریها و پیشگامیهای خود را داشته است، در این بازی، پشت سر ماند و در ماجراهایی مثل پیمانهای ابراهیمی وارد نشد.
در همین حین، پروژه توافقی گسترده بر سر مسائل امنیتی و دفاعی بین ریاض و واشنگتن هم چند سالی است روی میز دو طرف بوده و حتی به روایت برخی، تا پیش از حمله حماس در این مسیر بسیار جلو رفته بود؛ اما ماجرا آنجا هم به موضوع اسرائیل گره خورد و شرطوشروطهای ریاض درباره فلسطین در این زمینه و سپس وقوع عملیات طوفانالاقصی در اکتبر ۲۰۲۳، روند کار را عقب راند.
حالا، پس از شروع و توقف یک دوره درگیری نظامی بین ایران و اسرائیل که به دخالت مستقیم آمریکا هم انجامید، ریاض همچنان در این میانه است. از هر دو طرف این تقابل نیز تلاشهایی برای جلب نظر و همراهی سعودیها در جریان است. اواسط مهر، علیرضا عنایتی، سفیر ایران در عربستان سعودی با سعود الساطی، معاون امور سیاسی وزیر خارجه دیدار و گفتوگو داشت.
اواخر شهریور، شخص مسعود پزشکیان، رئیسجمهور ایران در حاشیه نشست اضطراری سران کشورهای اسلامی و اتحادیه عرب، در دوحه با محمدبن سلمان ولیعهد عربستان سعودی و حاکم دوفاکتوی این کشور، دیدار و گفتوگو کرد. چند روز پس از این دیدار، سیدعباس عراقچی، وزیر خارجه ایران با فیصلبن فرحان، وزیر خارجه عربستان سعودی تماس تلفنی داشت و اواسط مهر نیز، علیرضا عنایتی، سفیر ایران در عربستان سعودی با سعودالساطی، معاون امور سیاسی وزیر خارجه عربستان سعودی به گفتوگو نشستند. از سمت ایالات متحده نیز پیگیریها برای ادامه روند عادیسازی روابط با اسرائیل همچنان پیگیری میشود و البته همچنان موضوع فلسطین، روی میز است.
در چند بزنگاه در ماههای اخیر، تحلیلگران داخلی و خارجی اشاره کردند که معادلات و محاسبات کشورهای عربی منطقه دستخوش تغییر شده است؛ از جمله زمانی که جنگ اسرائیل و ایران کلید خورد؛ زمانی که ایالات متحده مستقیماً ایران را هدف بمباران قرار داد، زمانی که ایران به پایگاه العدید آمریکا در قطر حمله کرد، وقتی آمریکا پس از این دو اتفاق، فرمان را به سمت آتشبس چرخاند و کمی بعد، وقتی باز در همان قطر، این بار اسرائیل به عنوان هدفگرفتن مقامات حماس، درحالیکه مذاکرات در جریان بود، بمب ریخت.
پس از آن در اتفاقی نادر، بنیامین نتانیاهو، در سفرش به آمریکا برای دیدار با ترامپ، از قطریها عذرخواهی کرد و آمریکا هم تضمینهای امنیتی برای قطر امضا کرد. در پس همه این اتفاقات، فاکتورهایی تازه وارد معادلات کشورهای عربی و در صدر آنها آمریکا شده است؛ اما همچنان که تکلیف این روندهای تنش معلوم نیست، عربستان سعودی هم فعلاً محتاطانه ظاهر شده است، البته با درنظرگرفتن این که به هر حال، رابطه ویژه ریاض با واشنگتن بر جای خود باقی است.
بهعنوان یکی از قدرتهای مهم منطقه، بهخصوص در شرایطی که فعلاً با هیچ کدام از طرفهای تنش در وضعیت خصومت نیست، موضع و اقدامات عربستان میتواند تأثیرگذاری قابلتوجهی داشته باشد. این امکان وجود دارد که عربستان سعودی و بلکه دیگر کشورهای عرب منطقه، همچنان تصمیم بگیرند با حفظ فاصله خود با مرکزیت تنش و حواله تصمیمات خود به تعیین تکلیف فلسطین، سعی کنند از دردسر فاصله بگیرند.
از طرف دیگر، دغدغههای ریاض و متحدانش درباره تنش و شعلهورشدن آتش جنگ در منطقه، آشکار است و احتمال این هم هست که اولویت ریاض، استفاده از اهرمهایش برای ممانعت از بالاگرفتن ماجرا باشد، اگر اهرم کارآیی در این زمینه پیدا کند. این احتمال هم مشخصاً مطرح است که اگر کار به تقابلهای مستقیمتر برسد، عربستان، با میل یا با اجبار، در زمین متحد مهم خود، ایالات متحده بازی کند.

برای بررسی چشمانداز پیش روی ریاض، با جاوید قربان اوغلی، دیپلمات سابق ایران، سفیر سابق در آفریقای جنوبی و مدیر کل سابق آفریقای وزارت خارجه گفتوگویی داشتیم. او اما تأکید دارد که در این زمینه ایران باید ابتکار عمل را به دست بگیرد و خود تلاش کند روابط خود با ریاض و دیگر پایتختهای منطقه را به نحوی تنظیم کند که در بزنگاههای لازم، ترجیح آنها با منافع ایران همسو باشد. او بزنگاه فعلی را فرصتی میبیند، هم برای بازتنظیم روابط در منطقه و هم برای استفاده از این روابط برای اثرگذاری بر صحنه کلی سیاست خارجی ایران. این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
الان در منطقه بحث تنش بین ایران و اسرائیل با حضور آمریکا در سمت اسرائیل مطرح است و از طرف دیگر، بحث غزه هم هست و آتشبسی که دو طرف یکدیگر را به نقض آن متهم میکنند. عربستان سعودی به عنوان یک قدرت مهم منطقهای این مدت چندان پرسروصدا نبوده است. از اینجا شروع کنیم که به نظر شما، موضع عربستان سعودی در این تنش و تقابل بین ایران و اسرائیل چیست؟ ترجیحش چیست؟ آیا تلاشی به سمت یکی از دو طرف خواهد کرد یا ترجیح خواهد داد دخالت نکند؟
از اینجا شروع کنم. درباره مسئله جنگ غزه که الان دو سال از آن گذشته، شاهد طرحی بودیم که عربستان سعودی با فرانسه پیش بردند و توانستند در سازمان ملل هم برایش رأی بگیرند. آنها مبنا را بر این گذاشتند که باید آمریکا طرح دودولتی را جلو ببرد و در حقیقت این را به اسرائیل تحمیل کند. اسرائیل که تابهحال نشان داده است دو دولت را نمیپذیرد، مانورهایی سیاسی انجام میدهد و میشود گفت روش بازیگر خوب و بد را در پیش گرفته است که در آن اسموتریچ از آن سمت حرفهایی میزند و نتانیاهو از آن سمت کارهایی میکند.
موضع عربستان به عنوان یک بازیگر مهم منطقهای این است که باید آمریکا مسئله دودولتی را پیش ببرد و به اسرائیل تحمیل کند تا عربستان سعودی وارد فرایندی شود که سیاست اصلی ترامپ است، همان پیمانهای ابراهیمی. آن طور که من درک میکنم، عربستان بدون تحقق دو دولت، امکان ندارد به فرایند پیمانهای ابراهیمی بپیوندد.
عربستان به طور اصولی نمیخواهد هیچ تنشی در خاورمیانه ببیند؛ چون برنامههای جاهطلبانه توسعهای و درازمدتی را در پیش گرفته که لازمهاش، امنیت و ثبات است؛ امنیت و ثباتی به مفهوم کلی در خاورمیانه و به شکلی که شرایط بههیچعنوان، مخل امنیت عربستان نشود. اگر از این زاویه به موضوع اسرائیل نگاه کنیم، زمانی که تقابل اسرائیل با ایران وارد جنگ علنی و رودررو شد، نگرانیهایی در عربستان سعودی و کشورهای منطقه نسبت به توسعه این جنگ، ایجاد شد.
به این شکل که اگر ایران در شرایطی قرار گیرد که چارهای نداشته باشد، برای این که بتواند خودش را نجات دهد، حتماً به منافع آمریکا در منطقه حمله خواهد کرد. زدن آن پایگاه نظامی العدید در قطر هم نشان داد که در ایران ارادهای قطعی برای اینکه چنین کاری انجام دهد، وجود دارد. اگر این را در کنار برنامههای عربستان سعودی نگاه کنیم، میبینیم کافی است موشک سرگردانی در هوای عربستان یا امارات یا کویت یا جای دیگر پیدا شود.
کل منطقه را دچار نوعی بحران ناامنی خواهد کرد؛ بهخصوص اگر آمریکا و اسرائیل مصمم باشند که درباره این جلوتر بروند. ایران هم ماجرا برایش حیاتی است. قطعاً اقدامات تلافیجویانه را به هر گونه منافع آمریکا را در منطقه تسری خواهد داد. این هم درک عمومی است، نه این که من بخواهم بگویم و با آن موافق باشم یا مخالف باشم. آن موضوع دیگری است.
نکته سومی که این معادله را غامضتر و پیچیدهتر کرد، حمله اسرائیل به سران حماس در قطر بود. اینجا بود که عربستان سعودی و کشورهای عربی فهمیدند که آنها در حاشیه امن قرار ندارند؛ یعنی در حقیقت اگر اسرائیل روی ایران به عنوان یک دشمن مانور میدهد که میخواهد ضربات به آن بزند، ایران تنها هدفش نیست.
اسرائیل اهداف بزرگتری دارد. ممکن است این اهداف را فعلاً رو نکرده باشد. به نظر من حمله اسرائیل به قطر تحول بسیار مهمی در منطقه ایجاد کرد و آن تحول این است: آن خوشبینی که اعراب نسبت به اسرائیل و از سمت آمریکا داشتند، از بین برد. از این زاویه اگر نگاه کنیم، معادلات منطقه را به طور کلی دگرگون کرد و فرصتهایی را برای کشورها و بازیگران ایجاد کرد؛ از جمله برای ایران، از این نظر که اعراب فهمیدند اسرائیل فقط دشمن ایران نیست، بلکه اهداف جاهطلبانهای بسیار فراتر از ایران دارد، فقط زمانبندیهای متفاوتی دارد.
به نظر من رهبران عربستان سعودی به این درک رسیدهاند. الان منتها نمیخواهند وارد هیچ منازعهای شوند. دو کار را انجام میدهند و دو رویکرد را در پیش گرفتهاند. یک، فشار بر آمریکا برای این که طرح دو دولت را جلو ببرد و حتماً این کار را به مرحله اجرا برساند؛ بهخصوص بعد از فاجعه غزه، رهبران عرب دچار نوعی سرافکندگی در مقابل ملتهایشان شدند.
مجبورند که این مسئله غزه را به نوعی که آبرویشان را نجات دهد، پیش ببرند. تنها راهش هم همین است که آمریکا میتواند به اسرائیل فشار بیاورد. این رویکرد اولی است که در پیش گرفته است. بازیگر اصلی در میان اعراب منطقه هم فعلاً عربستان سعودی است. کشورهای دیگر هم به اندازه کافی جایگاه ندارند و هم نوع رابطهشان با اسرائیل به گونه دیگری است، مخصوصاً امارات متحده عربی.
مسیر دومی که عربستان در پیش گرفته، نوعی توازن در سیاست خارجی است. میخواهند تا جایی که ممکن است اتکای خودشان را به آمریکا کاهش دهند و نوعی سیاست چندوجهی را به اجرا بگذارند. در رأسشان چین است و شاهدیم که میزان سرمایهگذاریهای چین در کشورهای حوزه خلیج فارس، بسیار بسیار بالاست. همین روزها هم برنامهای را میبینیم که در ریاض برگزار میشود و معاون رئیسجمهور چین با تعدادی از وزرا به آنجا رفتهاند، برای بحث سرمایهگذاری در عربستان سعودی. سعودیها این دو سیاست را دارند با هم جلو میبرند.
حالا کجای این ماجرا به ایران برمیخورد؟ ایران به هر دلیلی نمیخواهد با آمریکاییها وارد مذاکره همهجانبه و جامعی شود با راهبردهای حل مشکل تا جایی که امکان دارد. فعلاً این افق متأسفانه پیش رو نیست. به نظر من سیاستی که ایران باید در پیش بگیرد این است که راهبرد منطقهایاش را دچار تغییراتی کند.
هر گونه اقدامی که عربها را از ما بترساند، سم بزرگی برای منافع ملی ماست. الان زمانی رسیده که ما واقعاً به طور جدی روابط خوب قابلاتکا بین خودمان و عربستان سعودی و بین خودمان و دیگر کشورهای حوزه خلیج فارس را باید در پیش بگیریم. به نظر من آنها نیز، هم به دلیل سیاستهای توسعهای بلندمدتشان که نیازمند امنیت است و هم به دلیل تحولی که اخیراً در رابطه با اسرائیل بهوجود آمد، آمادگی این را دارند و رویکردها هم این را نشان میدهد. این باید راهبرد ایران باشد.
البته در کنار این رویه اگر بخواهد تنش را با آمریکاییها افزایش دهد، به نظر من عربستان سعودی و دیگران را در معرض انتخاب قرار میدهد؛ چون آمریکا اگر بخواهد به ایران حمله کند و ایران بخواهد تلافی کند، مجبور است که به منافع آمریکا در منطقه حمله کند و این چیزی است که آنها را نگران میکند. از اینجا هم به این میرسیم که ایران باید تا جایی که ممکن است، تنش با آمریکا را کاهش بدهد. این باعث نوعی اطمینان خاطر در بین اعراب خلیج فارس میشود که در معرض آسیب ناشی از افزایش تنش بین ایران و آمریکا قرار نخواهند گرفت.
این دو راهبرد با هم به نظر من برای ایران بسیار مهم است و باید حتماً این را مد نظر قرار دهد. هر کس که الان شعارهایی مثل بستن تنگه هرمز و زدن منافع آمریکا در منطقه را بلند کند، به نظر من در جهت منافع اسرائیل حرکت میکند، برای این که اسرائیل نشان داده خواهان تنش در منطقه است. تنش بین ایران و آمریکا، تنش بین ایران و کشورهای منطقه، هر چقدر تنش در منطقه بالا باشد، منافع اسرائیل بیشتر تأمین خواهد شد و اسرائیل بیشتر اهداف شومش را در منطقه جلو خواهد برد.
بعد از تحولات مربوط به آتشبس موقت در غزه و آتشبس بین ایران و اسرائیل و فشاری که آمریکا به ایران میآورد، هم در بحث غنیسازی و هم در موضوعات دیگر، تصویری که از شرایط در منطقه خلیج فارس به طور کلی میبینیم، اینطور به نظر میرسد که ایران باید راهبرد خود را از خاورمیانه شروع کند و رویکرد خود را به خود خاورمیانه عوض کند. اگر اسرائیل به دنبال تنش است، ایران باید به دنبال تنشزدایی باشد. نه با اسرائیل، در منطقه. این شعار نابودی اسرائیل بهانهای شده برای پیشبرد اهداف شوم اسرائیل. این را اگر ایران بتواند داخل کشور مدیریت کند و در سیاست خارجیاش راهبردی را در پیش بگیرد، در راستای همین حرف که زبان رهبری هم گفته شده که ما نمیخواهیم کسی را به دریا بریزیم.
ما میگوییم مسئله فلسطین، آنطور که فلسطینیان میخواهند، حلوفصل شود. در حقیقت سیاست این میشود که ما در مسئله فلسطین، چیزی فراتر از موضع فلسطینیان نمیخواهیم. اگر فلسطینیها میخواهند راه دودولتی را بروند، ما چه داعیهای داریم که بگوییم با دودولتی مخالفیم؟ توجه داشته باشید که اگر فلسطینیها آن مسیر را پیش بردند، الزامی برای این که کسی به ما فشار بیاورد اسرائیل را به رسمیت بشناسیم، نداریم. اصلاً چنین چیزی در دیپلماسی دنیا و در سیاست جهانی ندارد.
هیچ کشوری را نمیتوانند ملزم کنند که کشور دیگری را به رسمیت بشناسد. ما فقط باید از تهدید نابودی اسرائیل دست برداریم؛ چون این بهانهای شده برای اسرائیلیها که هم سیاست خصمانهشان را در قبال ایران پیش ببرند، هم آمریکا را با خودشان، مثل همین شرارتی که اخیراً انجام داد، همراه کنند و هم اقداماتش نسبت به تمام جنبشهای مقاومتی که به همهشان ضربه میزند و میخواهد نابودشان کند، جنبشهایی که به ایران منتسب میشوند و میگویند ایران هم که بحث نابودی دارد. حزبالله چنین است، حماس همچنین، بعد یمن هم هست. من برداشتم از شرایط بعد از آتشبس بین ایران و اسرائیل و تحولاتی که در غزه رخ داده، چنین است.
اگر عربستان به نقطهای برسد که بخواهد انتخاب کند، این که مسیر عادیسازی با اسرائیل را ادامه دهد، یا در سمت ایران و در سمت کاهش و توقف تنش نقشآفرینی کند، به نظر شما به کدام سمت خواهد رفت؟
به نظر من سیاست منطقهای ما باید به گونهای باشد که عربستان را در چنین موقعیتی قرار ندهد. عربستان اگر مجبور به تصمیمگیری شود قطعاً جانب آمریکا را خواهد گرفت. مجبور خواهد بود. نوع روابط آمریکا و عربستان را شما میدانید. همه میدانند. اندیشکدههای بسیاری در این باید صدها و هزاران صفحه مقاله و کتاب چاپ کردهاند. در سیاست منطقهای ما، کاهش تنش با آمریکا منجر به این خواهد شد که عربستان سعودی در معرض انتخاب بین ایران و آمریکا قرار نگیرد.
مسئله اسرائیل تفاوت دارد. عربستان سعودی، هرگز در نزاع بین ایران و اسرائیل، جانب اسرائیل نخواهد بود. منتها توجه داشته باشید، اسرائیل تنها وارد نمیشود. اگر بخواهد با ایران وارد جنگ شود، هم چراغ سبز آمریکا را باید داشته باشد و هم اگر اوضاع به شرایطی برسد که اسرائیل در معرض تهدید باشد، قطعاً آمریکا مداخله خواهد کرد؛ بنابراین، همانطور که گفتم، سیاست منطقهای باید این باشد: بهبود روابط با کشورهای منطقه؛ برای سالمسازی این روابط، باید کاهش تنش با آمریکا باشد و برای این که به هیچ عنوان دیگر بهانهای دست آمریکا نباشد، حل مسئله فلسطین بر اساس خواست فلسطینیها. به نظر من این رویکردی در جهت منافع ملی ایران خواهد بود و همه کشورهای جهان هم درک خواهند کرد که ایران دارد راهبردهایش را در خاورمیانه هم با حفظ منافع فلسطینیها و هم بدون شعاری که مستمسک اسرائیل برای خیلی کارها باشد، پیش میبرد؛ البته چنان که توضیح دادم، اسرائیل قطعاً چنین چیزی نمیخواهد. اسرائیل میخواهد ایران در معرض تهدید قرار گیرد و ایران زمانی در معرض تهدید قرار میگیرد که سطح تنش بین ایران و آمریکا بالا رود.
در سالهای گذشته، این تحلیل وجود داشت که در روندی چند دههای، ادراک تهدید کشورهای عربی منطقه و در صدرشان عربستان تغییر کرده بود و از این که اسرائیل را تهدید اصلی بدانند، به این سمت چرخیده بود که ایران را در مقابل خودشان جدیتر ببینند. آیا میشود گفت این ادراک تهدید الان دوباره تغییر کرده است؟ و به تبع آن، آیا این منجر به فعالیتی متفاوت از سمت عربستان و دیگر کشورهای عربی خواهد شد، یا این که آنها ترجیح میدهند کنار بمانند تا فقط خودشان را از آسیب محافظت کنند و در ماجراها دخالت نکنند؟
این بحث کاملاً درست است. سیاستهای ایران هم باعث شد اسرائیل بتواند این منتقلکردن ادراک تهدید از جانب خودش به جانب ایران را در جایگاههای تصمیمگیری کشورهای عربی جا بیاندازد. در کنار آن، راهبرد پیمانهای ابراهیمی که ۵ کشور عربی تابهحال رسماً به آن پیوستهاند و کشورهای دیگر هم غیررسمی در راستای آن هستند، این راهبرد اطمینان خاطری به آمریکا داده بود که دیگر عربها هیچ مشکلی با اسرائیل ندارند و تهدید را از جانب ایران احساس میکنند. روندی که در خلال جنگ ایران و اسرائیل رخ داد و این که پس از آن اسرائیل قطر را هدف گرفت، به نظر من این ذهنیت عربها را عوض کرد.
فهمیدند که آنها هم در معرض تهدید جدی از جانب اسرائیل قرار دارند، ولو این که به پیمانهای ابراهیمی بپیوندند. برای این که اسرائیل اهداف بلندمدتی دارد، برای تحمیل هژمونی خودش در منطقه. هم هژمون اقتصادی و قدرت اول اقتصادی منطقه شود، هم طرحهای گسترش سرزمینیاش را پی بگیرد و کرانه باختری را ضمیمه کند، در غزه خالی از حماس طرحهایش را پیش ببرد و بازیگر اول منطقه شود. این چیزی است که عربستان سعودی قطعاً نمیخواهد.
به همین خاطر میگویم الان این وضعیت فرصتی برای همسویی بین ایران و عربستان ایجاد کرده است. ایران باید این را درک کند. باید شعارهایی مثل بستن تنگه هرمز را درباره منطقه کنار بگذارد. بستن تنگه هرمز یعنی یک جنگ گسترده بین ایران و آمریکا و قدرتهای جهانی. این حرفها را باید کنار بگذاریم. در کنار این و مکمل این، باید به سمت نوعی تنشزدایی با آمریکا برویم.
اگر در تقابل با ما، اسرائیل تنها باشد، هم به دلیل فاصله سرزمینی و هم به دلایل دیگر که بحث آن مفصل میشود، نمیتواند به این شکل عمل کند. در همین جنگ اخیر هم نشان داد که قدرت تحمل جنگ طولانیمدت با ایران را ندارد که حالا نمیخواهم آن بحث را باز کنم. ایران باید به سمت تنشزدایی جدی با آمریکا و گفتوگوهای جامع با آمریکا برود، تا کشورهای عربی هم ببینند که ایران واقعاً میخواهد تنش در منطقه نباشد.
در کنار اینها، به نظر من، رویکرد منطقهای ایران هم باید این باشد که بهانه اسرائیل را که ایران میخواهد اسرائیل را نابود کند و فلسطینیها بهانه هستند، این را باید به قول فرنگیها dismantle کند [برچیند] و به این سمت رود که سیاستش در خاورمیانه این است: فلسطین، سرزمین خودش را باید داشته باشد؛ دولت خودش را باید داشته باشد؛ این خواستی جهانی است که پشتوانه شورای امنیت و سازمان ملل و دهها کشور دنیا را دارد، شامل بعضی از کشورهای قدرتمند اروپایی. این راهبردها به نظر من میتواند ضامن این شود که عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی، اطمینان حاصل کنند، ایران به دنبال تنش در منطقه نیست.
چنان که گفتم، هر گونه تنش در منطقه، در جهت منافع اسرائیل است و ایران واقعاً نباید بگذارد تنش در منطقه اوج بگیرد. اسرائیل به دنبال این است که هم در مسئله خود فلسطین و هم در مسئله خود ایران، تا جایی که میتواند تنشها را بالا ببرد. آمریکا با اسرائیل در قبال ایران، همسو هست ولی همسان نیست. اختلاف دیدگاههای آمریکا با اسرائیل درباره ایران چشمگیر است. اسرائیل خواهان نابودی، فروپاشی و تجزیه ایران است و آمریکا چنین چیزی را نمیخواهد.
ما باید متوجه این خللوفرج بین منافع و سیاستهای آمریکا و اسرائیل باشیم. این را اگر نبینیم به نظر من نوعی بلاهت سیاسی است. مخصوصاً موضوع در دولت ترامپ برجسته است و در مدتی که از دولت او مانده، در شرایطی که میبینیم ترامپ به هیچ قاعده بینالمللی و سیاست خارجی پایبند نیست. ما باید توجه کنیم به کاری که نتانیاهو کرد و روی ذهن ترامپ سوار شد، این حرف را به ترامپ القا کرد که ایران یک ماه تا بمب اتم فاصله دارد. دیدیم که بعد از حمله به سه نقطه هستهای ایران ترامپ چند بار گفته که ایران یک ماه با بمب اتم فاصله دارد.
اینها چرندیاتی است که نتانیاهو به او حقنه کرده بود. همه میدانند که اگر هم به فرض ایران با آن هدف غنیسازی کند، حداقل یکی دو سال طول میکشد تا به آن نقطه برسد. بنابراین، این سیاستی بود که در آن اسرائیل توانست آمریکا را با خودش همراه کند. باید ایران در این رابطه جدیت داشته باشد که این سیاست استمرار نداشته باشد و این سیاست همسو تبدیل به سیاست همسان در قبال ایران نشود.
به نظر من دوره بسیار سختی را در یکی دو سال آینده پیش رو داریم. من سال ۹۸ در سرمقالهای در یکی از روزنامهها نوشتم و آنجا درباره «عبور از تونل وحشت ترامپ» گفتم. آن زمان توصیه کرده بودم که باید صبر کنیم، او را تحریک نکنیم، با منطقه رابطه خوب داشته باشیم و مشخصاً عربستان را ذکر کرده بودم.
الان هم فکر میکنم برای این که از این مرحله عبور کنیم باید چنین کنیم؛ البته من نمیدانم بعد از ترامپ چه خواهد شد ولی ما باید صبوری پیشه کنیم و این صبوری در زبان دیپلماتیک در همان سه محوری است که توضیح دادم. اول موضوع منطقه را رها نکنیم و به دنبال رابطه مثبت با کشورهای منطقه باشیم، دوم این که اگر آمریکا هم جلو نیامد، ما رویکرد تنشزدایی را در پیش بگیریم و رویکرد گفتوگوهای همهجانبه را حداقل مطرح کنیم. برویم بنشینیم و صحبت کنیم. ما از مذاکره ضرر نمیکنیم.
سوم هم این که در سیاست خاورمیانهایمان واقعاً به این سمت برویم که فلسطینیتر از فلسطینیان نیستیم. هر چه فلسطینیان بخواهند، ما همراهی خواهیم کرد. خواست فلسطینیها هم مشخص است. میگویند ما به عنوان یک ملت، باید دولت خودمان را داشته باشیم. حالا این ممکن است در راهحل دودولتی باشد، اما در آن صورت هم کسی نمیتواند ما را ملزم کند که اسرائیل را به رسمیت بشناسیم.