دیپلماسی و لحظه اکنون / چرا باید سیاست خارجی به دست کاردانان سپرده شود؟
اکنون نه قصد ارزیابی درست یا غلط بودن تقاضای طیفی از فعالان و عقلای جامعه سیاسی داخلی کشور را داریم و نه درست یا نادرست دانستن عدم ملاقات در نیویورک یا نرفتن به شرمالشیخ. مسئله این یادداشت اتفاقاً در نقطهی اکنون است؛ بعد از عبور از ترامپ و شرمالشیخ.
در یکماه گذشته دیپلماسی موجهای متعددی را از سر گذرانده که اقتضای زمانی این موعد بود. از حضور در مجمع عمومی سازمان ملل و جلسات و ملاقاتهای حاشیهای آن تا گذراندن اسنپ بک و صلح غزه و دوراهی پیوستن به حمایت از صلح یا عبث دانستن آن.
در این دوره زمانی دو محور و تقاضا از سوی بخشی از جامعه بسامد بالایی پیدا کرد؛ اولی تقاضای ملاقات مسعود پزشکیان با دونالد ترامپ در نیویورک و دیگری رفتن رئیسجمهور یا وزیر خارجه به شرمالشیخ. هر دو تقاضا نیز با جواب منفی دولت و بهطور عمومی نهاد حاکمیت مواجه شد و موجی از فشار و جوی منفی را با خود همراه کرد.
اکنون نه قصد ارزیابی درست یا غلط بودن تقاضای طیفی از فعالان و عقلای جامعه سیاسی داخلی کشور را داریم و نه درست یا نادرست دانستن عدم ملاقات در نیویورک یا نرفتن به شرمالشیخ. مسئله این یادداشت اتفاقاً در نقطهی اکنون است؛ بعد از عبور از ترامپ و شرمالشیخ.
جایگاه سبد رای کجاست؟
اکنون در نقطهای قرار داریم که بخش گستردهای از همراهان سابق دولت از عملکرد آن در حوزه دیپلماسی ناراضی هستند؛ همانطورکه در حوزههای دیگر مانند اقتصاد، جامعه، بهداشت و... عملکرد درخشانی از خود نشان ندادهاست. اکنون و در نقطه حال، پاسخ دولت و همکارانش به آنها چیست؟ اینکه دولتی از طیفی رای بگیرد و بعد، به همان طیف و خواستهایش پشت کند، در کجا و کدام اتمسفر سیاسی قابل قبول است؟ دولت دوازدهم دقیقاً این رفتار را تجربه کرد و نتیجه آنرا در قهر بخشی از طیفهای سیاسی با صندوق رای دیدیم. آیا میخواهیم آن تجربه را تکرار کنیم؟ برای اقناع افکارعمومی داخلی چه اقدامی صورت میدهیم؟ تنها ایستادن جناب بقایی سخنگوی وزارت خارجه پشت تریبون با چهرهای بدون حس و تکرار اینکه هیچ برنامهای برای ملاقات با اروپاییها نداریم. هیچ برنامهای برای ملاقات با ویتکاف نداریم و... مسئله را بغرنجتر نمیکند؟ در مقابل اینهمه برنامه ملاقات نداشتنها، چه برنامهای داریم؟ اینکه حیاط وزارت امور خارجه تکخودروهایی با شماره سیاسی و پلاک دیپلماتیک پارک است، نشاندهنده برنامه داشتن است یا رفاقت با رفقای خاص و محدود؟
وزیری که محبوبیتش کم شده
بدون شک انتخاب عباس عراقچی بهعنوان وزیر امور خارجه که بهعنوان معاون محمدجواد ظریف شناخته شده بود این پیشفرض را قوت میبخشید که او مسیر ظریف را ادامه خواهد داد. اگرچه او در واکنش به برجام یا قطعنامههای شورای امنیت و اسنپبک همان مسیر را پیش برد اما در حوزههای زیادی سعی کرد جایی بایستد که خیلی مطلوب سبد رای دولت متبوعش نبود بلکه بیشتر مطلوب هواداران رقیب بازنده بود. اگرچه یک اصل کلی در مورد وزیر امور خارجه وجود دارد و آن این است که راندن وزیر به واسطه مواضع و اقدامات، کاری عبث است چون او به طبع دیپلمات بودن باید بلد باشد در موقعیت تعریفشده، خوب بازی کند نه آنکه به واقع آن موقعیت موضع اوست. نباید یادمان برود که شرایط فعلی، رویکرد حاکمیت نسبت به مسائل است نه شخص عباس عراقچی؛ اگرچه انتظار میرفت او تصمیمسازی و قدرت اقناع بیشتری از خود نشان دهد نه آنکه در برخی موقعیتها تندتر از طیف تندرو اقدام کند.
بالاخره او وزیر خارجه دولتی است که به نظر میرسد وفاق با جهان را هم در دستور داشته باشد نه وزیر خارجه رقیب بازنده که احتمالاً درهای کشور را به روی بخشی از جهان میبست. به نظر میرسد عراقچی ابتدای انتخابش محبوبیت بیشتری داشت تا اکنون. این سوال را واقعاً در پایان دوره وزارت خارجهاش باید پاسخ دهد که اگر او وزیر خارجه کابینه سعید جلیلی بود، عملکردش چه تفاوتی با شرایط فعلی داشت؟ دستکم از او انتظار میرفت که بدیهیات دیپلماسی که روشن نگهداشتن چراغ گفتوگو حتی در زمان جنگ و بعد از آن است را در توئیتهایش نقض نکند.
برنامهای داریم؟
در موضعی کاملاً همسو با موقعیتهای «نه به ترامپ» «نه به شرمالشیخ» این سوال قابل طرح است که «بسیار خوب، در لحظه اکنون، استراتژی دیپلماسی کشور چیست؟» واقعیت صحنه این است که خوب یا بد، فرصت برجام برای احیای دیپلماسی از دست رفتهاست و هنوز مشخص نیست با ابطال قطعنامه 2231 (که به برجام مشروعیت میداد) بازگشت تحریمهای سازمان ملل در عمل رخخواهد داد یا نه؟ در واقعیت چه کشورهایی به آن خواهند پیوست و اگر بپیوندند چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ البته این ملاحظه هم وجود دارد که بعد از خروج ترامپ از برجام، جزیرهای بودن اقتصاد ایران بار دیگر احیا شده بود و همچنان تجارت کشور در شرایط تحریمی انجام میشد.
با این حال بهتر است نظریهپردازان سیاستخارجی کشور که تاکنون این کشتی را به این نقطه رساندهاند یکبار با هم اجماع کنند و نتیجه آنرا به مردم اعلام دارند که در شرایط فعلی سیاست خارجی چه هدف و برنامهای را دنبال میکند؟ بدیهی است که پاسخهایی چون پیشگیری از جنگ و تلاش در راستای منافع ملی و... جزو ذات این کار است نه برنامه آن.
عدم تعهد به کی یا چی؟
وزیر امور خارجه بعد از اعلام «نه به شرمالشیخ» برای حضور در نشست اجلاس جنبش عدم تعهد راهی اوگاندا شد. بودن در کنار 120 کشوری که خود را غیرمتعهد به بلوک شرق یا غرب میدانند در ظاهر میتواند شورانگیز باشد اما در عمل و روی زمین حتی بنیانگذاران اصلی جنبش یعنی مصر، هند و اندونزی موقعیت ما نسبت به دو بلوک سابق جهانی و قدرتهای فعلی را ندارند. ما با آمریکا و عامل منطقهایاش اسرائیل درگیریم، با روسیه و چین در شرق رفیقیم و به نوعی به آنها وابسته شدهایم و با دیگران هم با توجه به مواضعشان نسبت به شرق و غرب موضع داریم.
گذشته از اینکه چه عدم تعهدی است که ما و دیگران داریم؟ اکنون در لحظه حال، آیا اعضای جنبش عدم تعهد با ما کار میکنند؟ تجارت و تعامل خواهند داشت؟ یعنی آنها نگران تحریمهای آمریکا و سازمان ملل نیستند؟
سهمشان در تجارت خارجی ما اینرا نشان نمیدهد که آنها ترس از تحریم را قورت داده و یک آب هم رویش خورده باشند.
دیپلماسی همسایگی ما را بس است؟
بارها مقامات کشور این حرف را که روزی روی میزهای کارشناسی وزارت خارجه زده میشد تکرار میکنند که کشوری که 15 همسایه دارد قابل تحریم شدن نیست. در نگاه اول درست و کارشناسی به نظر میآید اما اگر کمی عمیقتر نگاه کنیم به مشکلات این نظریه برمیخوریم. قابل تأمل است که اخیراً هم وزیر امور خارجه عنوان «دیپلماسی همسایگی» را سیاست این دولت اعلام کردهاست. با این وضعیت این ابهامات وجود دارد که در همه این چهار دهه که همین 15 همسایه سر جایشان بودند، چه سطحی از دیپلماسی را با آنها پیش بردهایم؟ همین کشورهای همسایه در کدام مسئله سیاسی همراه ما بودند؟ سهم فعلی ما از تجارت با آنها سقف ظرفیت ماست یا برای گسترش آن نیاز به تغییراتی داریم؟ تغییراتی از قبیل توسعه زیرساختها چقدر هزینه و زمان خواهد برد؟ چرا سیاست خارحی نتوانسته از همین کشورهای همسایه سبدی متنوع از تجارت فراهم کند. پاسخ این سوال، آیا چیزی غیر از دو دهه تحریم و متصل نبودن به سوئیفت و تسلط دلار است؟ یا که آماده نبودن زیرساختها که مشخص نیست چه زمانی قرار است آماده شود.
اظهارات مقامات مسئول از گمرک و اتاقهای بازرگانی و اقتصاد و... نشان میدهد که «عراق، اماراتمتحدهعربی، ترکیه، افغانستان و پاکستان» عمدهترین مقصد تجارت ایران هستند. طبق آمار سالهای گذشته تجارت بدون نفت با همسایگان بین 20 تا 27 میلیارد دلار آورده برای کشور داشتهاست. با تاکید بر اینکه سیاست خارجی منافعمحور میتواند بسترساز تجارت و جذب سرمایه باشد -اگرچه نهادهای دخیل در این حوزه دیگران و متعدد هستند- آیا اکنون باید به مردم گفت که تجارت خارجی که میتوانیم جذب کنیم همین عدد 20 تا 27 میلیارد از صادرات و عددی مشابه از واردات است؟ یا برنامهای برای افزایش این میزان از طریق مراودات دیپلماتیک وجود دارد؟ یا کلاً با بازگشت تحریمها همین مبلغ هم کسر خواهد شد؟ و نهایتاً آیا همین ارقام فعلی برای گرداندن چرخ کشور بزرگی به نام ایران که قرار است برنامههای توسعهای هم داشته باشد، کفایت میکند؟
این راه را پیمودهایم
رفتن به جنبش عدم تعهد، گفتوگو با مقامات طالبان، ملاقات با آن مسئول دیگر جبهه مقاومت و بسیاری از این دست اخبار برای ما آشنا است. ما نظیر دوره فعلی در سیاست خارجی را هم در دوره احمدینژاد با صدارت منوچهر متکی بر وزارت خارجه و هم در دوره ابراهیم رئیسی و وزارت حسین امیرعبداللهیان به خوبی در حافظه داریم. به عبارت دیگر این مسیر، «راهِ رفته» است و نتیجهاش را هم دیدهایم. بااینحال اگر قرار است دوباره این مسیر طی شود دستکم علمیتر و با لحاظ بیشتر منافع ملی پیموده شود. بعید است اینبار دکتر علیاکبر صالحی میاندار شود و مذاکره محرمانه با آمریکا را آغاز کند.
دیپلماسی مسئله اصلی کشور است؟
با این حال، هر طرف که سر میچرخانی و هر جمع کوچک یا بزرگی دستکم نیم ساعتی از روزش را درگیر اخبار دیپلماسی است. از گعده زنگ تفریح معلمان مدارس تا مهندسانی که در نبود برنامه توسعهای کشور در خواب و بیداری در چالش رفتن یا نرفتن از کشور به سر میبرند. در این شرایط که تک تکمان گستردگیاش را میدانیم، به واقع دیپلماسی اصلیترین مسئله اکنون کشور است؟ دیپلماسی روزی مسئله اصلی کشور بود که قرار شد با رفع تحریمها اقتصاد جان دوباره بگیرد که شواهد نشان میدهد چنین چیزی تا اطلاع ثانوی در دستور کار نیست. پس در صدر مسئله بودن دیپلماسی اکنون موضوعیتی ندارد. به نظر میرسد مسئله اصلی اقتصاد و تورمی است که سفرههای مردم را هر روز از پروتئین و لبنیات و مواد مغذی خالی میکند؟ آیا بهداشت اصلیترین مسئله کشور نیست که هر روزه آمار سرطانها و بیماریها بیشتر و بیشتر شنیده میشود و امید که حلّال همه آنهاست کم و کمتر میشود؟ واقعا مسئله اصلی همچنان رفتن یا نرفتن به شرمالشیخ یا ملاقات کردن یا نکردن با ترامپ است؟
کاش اجازه دهیم نسخه پیچیدن برای دیپلماسی از کوچه و خیابان و جُنگهای تلویزیونی و تیترهای پرعتاب ژورنالیستی جمع شود و به کرسیهای دانشگاه و وزارت امور خارجه که کارشناسانی آموزشدیده برای این کار دارد، بازگردد.