| کد مطلب: ۵۲۲۱۸

سرود نجات از میان ویرانه‏‌ها/لاسلو کراسناهورکای نویسنده‏ مجارستانی، نوبل ادبیات گرفت

آثارِ کراسناهورکای در بستر اروپای شرقی پس از کمونیسم شکل گرفت، اما محصور به چنین جهانِ هولناکی نماند و در پسِ آن بحرانِ جهانی انسان مدرن را با تمامِ حس‌های نامیمون‌اش چون بی‌ریشه‌گی، زوالِ معنا و فروپاشی ارتباط انسانی نشان داد.

سرود نجات از میان ویرانه‏‌ها/لاسلو کراسناهورکای نویسنده‏ مجارستانی، نوبل ادبیات گرفت

آکادمی سوئد، روز پنج‌شنبه ۱۷ مهرماه ۱۴۰۴ (۹ اکتبر ۲۰۲۵)، جایزه‌ی نوبل ادبیات را به «لاسلو کراسناهورکای»، نویسنده برجسته‌ی مجارستانی اعطا کرد و در بیانیه‌اش، او را به‌خاطر «کارنامه‌ای رؤیایی، هولناک و سرشار از جذبه‌ی هنری که در میانه‌ی ویرانی و نومیدی، توان نجات‌بخش هنر را بازمی‌آفریند» ستود. بدین‌ترتیب کراسناهورکای در 71‌سالگی، در جایگاه یکی از چهره‌های یگانه‌ی ادبیاتِ اروپا ایستاد. 

پیش از اعلام رسمی نوبل ادبیات، بنگاه‌های شرط‌بندی ادبی ازجمله لادبروکس، کراسناهورکای و کان شوئه، نویسنده‌ی آوانگارد چینی را دو بخت اصلی این جایزه دانسته بودند. اما سرانجام، این نویسنده مجارستانی بود که به جمع چهره‌های ماندگار نوبل پیوست؛ چهره‌هایی چون آنی ارنو، عبدالرزاق گورنه، لوئیز گلوک، پیتر هاندکه، اولگا توکارچوک و در سال گذشته هان کانگ، نویسنده‌ی کره‌ایِ «گیاه‌خوار».

ویرانی، ابدی است 

لاسلو کراسناهورکای در سال ۱۹۵۴ در شهر دیولا، در جنوب شرقی مجارستان، «فقیر» به دنیا آمد. دوران کودکی‌اش را در سایه‌ی حکومت کمونیستی گذراند و بعدتر در دانشگاه سِگد، سپس بوداپست حقوق و ادبیات خواند، اما باورمند به این موضوع که نمی‌شود با بی‌عدالتیِ هستی از این طریقه مبارزه کرد، ردای قانون را رها کرد و قلم به‌دست گرفت. 

نخستین رمانش، «تانگوی شیطان» در سال ۱۹۸۵ منتشر شد؛ اثری که در آن، جامعه‌ای روستایی و فروپاشیده را به تصویر کشید و جهانی که انسان‌ها در دور باطلِ تکرار و تباهی گرفتار آمده‌اند. این رمان با ساختاری 12‌فصلی سبکی تازه در نثر اروپای شرقی پدید آورد؛ جملات طویل، تودرتو و پرنفس که همچون جریان سیالی از «هذیان» و «حقیقت» درهم‌می‌آمیزند.

سه دهه بعد، ترجمه انگلیسی این اثر در سال ۲۰۱۵ جایزه‌ی بین‌المللی «من بوکر» را برایش به ارمغان آورد. پیش‌تر نیز، بِلا تار، فیلمساز بزرگ مجارستانی در همکاری‌ای افسانه‌ای، این رمان را به فیلمی هفت‌ساعته بدل کرد تا آیینی برای مشاهده‌ی زوال بشر در سکوت و باران شود. 

زندگی او چون آثارش در سفری بی‌پایان گذشت. در سال ۱۹۸۷، از مجارستانِ زیر سایه‌ی کمونیسم گریخت و به برلین غربی رفت؛ سپس راهی شرق دور شد و در مغولستان و چین، با فرهنگی روبه‌رو شد که ویرانی در آن شکلی از مکاشفه بود. «زندانی اورگا» و «ویرانی و اندوه زیر آسمان‌ها» حاصلِ این دوره از زندگی‌اش است که در آن «شرق» را استعاره‌ای از سکوت و تفکر می‌داند. او برخلاف بسیاری از نویسندگانِ پست‌مدرن، ویرانی را وضعیتی دائمی می‌داند و در «اندوه مقاومت»، شهری کوچک را به تصویر می‌کشد که شاهد ظهور نیروهای مرموز و بی‌نظمی مطلق است.

در دهه‌ی ۹۰ میلادی، هنگام نگارش رمان عظیم «جنگ و جنگ»، سراسر اروپا را پیمود و مدتی در آپارتمان آلن گینزبرگ، شاعر اسطوره‌ای نسل بیت، در نیویورک اقامت کرد. خود بعدها گفت که حضور گینزبرگ و روح آزادی آن نسل، در تکمیل رمانش نقش حیاتی داشت.

ابزوردیسم و افراطِ گروتسک 

آثارِ کراسناهورکای در بستر اروپای شرقی پس از کمونیسم شکل گرفت، اما محصور به چنین جهانِ هولناکی نماند و در پسِ آن بحرانِ جهانی انسان مدرن را با تمامِ حس‌های نامیمون‌اش چون بی‌ریشه‌گی، زوالِ معنا و فروپاشی ارتباط انسانی نشان داد. «لاسلو» چونان پیامبری از میان ویرانه‌های قرن بیستم سربرآورد و برای انسانِ سرگردان قرن بیست‌ویکم از جهانی آخرالزمانی نوشت، از لحظه‌ای که همه‌چیز از هم می‌پاشد تا شاید در سکوتی غمگین، «معنا» دوباره زنده شود. 

در آثارِ او خدا سکوت کرده است و بشر در این خلأ بیهوده دنبال نشانه‌ای از نجات می‌گردد و در جست‌وجوی معنا ناتوان می‌ماند؛ این همان چیزی است که کمیته‌ی نوبل از آن به‌عنوان «ابزوردیسم و افراط گروتسک» یاد می‌کند. کراسناهورکای در نوشته‌هایش با وسواس و ایمانِ شاعری غمگین، تلاش کرده تا در این آشوب، نظمی تازه با آگاهی از فاجعه بیابد تا با آن نثرِ محسورکننده‌ی خود، نشان دهد که ادبیات هنوز قادر است حقیقتی را بیان کند که فلسفه و علم از گفتن‌اش ناتوان است: «امید در دلِ نابودی» و «زیبایی در عمقِ تاریکی». او می‌خواهد یادِ بشرِ خالی از معنا بیاندازد که حتی در جهنم نیز می‌توان به زیبایی وفادار ماند.

نوشتن در مرز جنون و مکاشفه

آثار لاسلو کراسناهورکای، از نخستین رمانش «تانگوی شیطان» تا واپسین نوشته‌هایش، از جهانی در آستانه‌ی فروپاشی می‌گوید؛ دنیایی که در آن هیچ چیز پایدار نیست: نه ایمان و نه اخلاق و هولناک‌تر این‌که، این فروپاشی، هم صورتی بیرونی و اجتماعی دارد و هم درونِ ذهنِ آدم‌ها رخ می‌دهد و حس عمیقِ شکستِ او در برابر پرسش از معنا را منتقل می‌کند. 

از دیدِ او، زمین دیگر جای زندگی نیست و تنها مکانی است برای بازنمایی تباهی بشر در برابر نیروهایی که از فهم او فراتر هستند. شهرها و روستاهایی که او به تصویر می‌کشد، همه چون خرابه‌هایی خاموش‌ می‌نمایند و آدم‌ها در آن سایه‌هایی سرگردان هستند. در این بلبشوی بی‌منتها، «زمان» تکراری بی‌پایان است و بشر در دور باطلی قرار دارد که همواره به همان نقطه‌ی آغاز بازمی‌گردد و در چرخه‌ی فلسفیِ نومیدی غوطه‌ور می‌شود. 

نویسنده خود بارها گفته است که در نوشتن، به‌دنبالِ «بازسازیِ احساس زندگی در جهانی است که پایانش را دیده، اما هنوز زنده است». این جمله چکیده‌ی جهان‌بینی آخرالزمانی اوست. 

او با جملات بلند و پرپیچ‌وخم خود، ساختار نفس‌گیرِ جهان مدرن را بازسازی می‌کند و واژه‌ها چون جریان سیالی از آگاهی و اضطراب، بی‌وقفه جاری می‌شوند، بدون نقطه و بی‌مکث. او بی‌توجه به قواعدِ از پیش‌تعیین‌شده، تنها از جریانِ سیالِ هذیان و آگاهی می‌گوید و در این ساختار نحویِ بی‌انقطاع، بی‌پایانی ترس و بی‌قراری انسان معاصر را بازتاب می‌دهد. «لاسلو» در کتاب‌هایش با ریتمی هیپنوتیزم‌گونه و بی‌امان پیش می‌رود، آن‌قدر که خواننده گاه احساس خفگی می‌کند؛ درست مثلِ شخصیت‌های آثارش که در مواجهه با پوچی زندگی راهِ نفس نمی‌یابند. 

در رمان‌های «کراسناهورکای» مکان‌ها معمولاً در وضعیت پس از فاجعه به تصویر کشیده شده‌اند. باران بی‌وقفه می‌بارد، گل‌ولای خیابان‌ها را بلعیده و مردمان در لابه‌لای توده‌ای از خاک و دود سرگردان مانده‌اند، شاید شبیه به همان دنیای مه‌آلودی که روزگاری کافکا و برنهارد خلق کردند. 

زیبایی در زبان است و سرگرمی در جهنم 

کراسناهورکای را می‌توان وارث کافکا و برنهارد دانست، نویسنده‌ای که میان ابزوردیسم و گروتسک، حماسه‌ای از فروپاشی را بنا می‌کند. سوزان سونتاگ، نظریه‌پرداز آمریکایی، زمانی او را «استاد معاصرِ آخرالزمان» نامید و دبلیو.جی. زِبالد جهان‌شمولی نگاهش را ستود. جز این‌ها جیمز وود، منتقد نیویورکر، درباره‌ی آثارش نوشت: «کتاب‌های او همچون ارز نایاب در میان اهل کتاب دست‌به‌دست می‌شوند.»

کراسناهورکای در گفت‌وگویی با گاردین در سال ۲۰۱۵ درباره‌ی ماهیت نوشتن خود گفت: «حروف؛ سپس از میان حروف، کلمات؛ و از این کلمات، جمله‌ها، جمله‌هایی کوتاه، سپس بلندتر و سرانجام جملاتی بی‌پایان در طول 35سال. زیبایی در زبان است و سرگرمی در جهنم.» او در همان مصاحبه افزود: «اگر کسی هنوز کتاب‌های مرا نخوانده است، توصیه‌ای ندارم جز این‌که بیرون برود، کنار جویباری بنشیند، در سکوت چون سنگی بماند و درنهایت با کسی دیدار کند که آن‌ها را خوانده است.»

جایزه نوبل ادبیات، از سال ۱۹۰۱ تا امروز، ۱۱۷ بار اهدا شده است و این‌بار اعطای آن به این نویسنده‌ی مجارستانی، بارِ دیگر یادآوری می‌کند ادبیات حتی در تاریک‌ترین زمانه‌ها، پناهگاه اندیشه و ایمان است و می‌شود با آن از ویرانه، سرودِ نجات ساخت. «لاسلو» دسامبر امسال، در مراسم رسمی در استکهلم، جایزه‌اش را می‌گیرد.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
آخرین اخبار