پیمانهگرفته از آبشخورِ صدق*/درباره سیروس پرهام
سیروس پرهام هم رفت؛ بنیانگذار سازمان اسناد ملی ایران، از موسسان موزه فرش ایران و از مدیران انتشارات نیل، از اولکسانی که به دعوت همایون صنعتیزاده به انتشارات فرانکلین پیوست و از نخستین ویراستاران ایران یا بهاصطلاح آن زمان «ادیتوریال» شد، و از موسسان انجمن صنفی ویراستاران.

سیروس پرهام هم رفت؛ بنیانگذار سازمان اسناد ملی ایران، از موسسان موزه فرش ایران و از مدیران انتشارات نیل، از اولکسانی که به دعوت همایون صنعتیزاده به انتشارات فرانکلین پیوست و از نخستین ویراستاران ایران یا بهاصطلاح آن زمان «ادیتوریال» شد، و از موسسان انجمن صنفی ویراستاران. پرهام هفتدهه پیش در علوم سیاسی از دانشگاه برکلی دکتری گرفته بود، وقتی دکتریداشتن مُد نبود.
واله و شیدای فرش بود و دُردانه فرشپژوهی ایران؛ شوقی که از جوانی داشت و پیرانهسر هم رهایش نکرد. پژوهشهایش هنوز منبع متقن این حوزهاند، چنانکه آثاری آفرید چون «دستبافهای عشایری و روستایی فارس»، «شاهکارهای فرشبافی فارس» و «قالی بولوَردی»، و «فرش و فرشبافی در ایران». سندِ سره از ناسره را بهدرستی تمیز میداد و همین نکتهسنجیاش بود که به آرشیو ملی بریتانیا و آمریکا فرستاده شد تا دورههای اصول و فنون مدیریت اسناد ببیند. در هفدهم اردیبهشتماه 1349 سازمان اسناد ملی ایران را پی افکند و در اولین مصاحبه مطبوعاتیاش با روزنامه آیندگان گفت: «نخستین و بزرگترین وظیفه این سازمان، سبککردن بار چندینهزارتُنی پروندههای راکد و اوراق زائدی است که دستگاههای دولتی را فلج کرده است»، سپس در جمعآوری اسناد دولتی و خریداری اسناد از مجموعههای خصوصی و خانوادگی همت گماشت.
بیشک مهمترین سند ذیقیمتی که توانست از بلیات روزگار محفوظاش بدارد «متمم قانون اساسی مشروطه» است. بهقول سیدعبدالله انوار، «نخستین ایرانیِ واقف به علم آرشیو» بود. ترجمههایش دقیق و خوشگوار بودند. با همین پیشینه، اوایل دهه 40 در تهرانژورنال مطلب مینوشت و بعدتر سردبیرش شد. کتابهایی چون «اصول سازمان اداری»، «گزیده اشعار والت ویتمن» و «بیماریهای مدیریت» را به فارسی برگرداند و بر ترجمه «کتابهایی که دنیا را تغییر دادند» و «شکوه ایران» و مجموعه 15جلدیِ «سیری در هنر ایرانِ» آرتور آپهام پوپ، نظارت کرد که آخری را «مایه سرافرازیِ» خود میخواند. مجلهنگار بود و عضو تحریریه مجلات «انتقاد کتاب» و «صدف» در دهههای30 و 40. از پیشگامان نقد ادبی مدرن بود، باریکبین و هوشمند.70 سال پیش، «رئالیسم و ضدرئالیسم در ادبیات» را با نام مستعار «دکتر میترا» در انتشارات نیل نوشت و سروصدا کرد.
روی آوردنش به نقد ادبی نتیجه خودشناسی شاعرانهاش بود. در آغاز جوانی، تحتتاثیر فریدون توللی شعر میسرود و دفترچه شعری هم از سرودههایش منتشر کرد؛ اما میگفت زود دریافتم در شعر میانمایهام، پس استعدادم را در پهنهای پرواز دادم که اوج بگیرد و بر قله بنشیند. و اما بعد. بهمناسبتی، عصر یکشنبههای سال 1397 را همراه رفیق عزیزی میهمانش بودم، و چه خوش میزبانی بود. دمدمای غروب نزدش میرفتیم تا نزدیکیهای شب. از هر دری سخن میگفتیم. خانهاش پرنور نبود، اما خودش نوری بود برایمان. حافظهاش در روزهای گامنهادن به 90سالگی، پویا و شیوا بود. رخدادهای زندگیاش را با جزئیات بهیاد میآورد و شرح و وصف میکرد. قامتی رشید داشت.
خوشخُلق بود و پُرحوصله. تعجیل و شتابی نداشت در روایت. با طمأنینه سخن میگفت. دوست داشت همهچیز را بگوید. هرگاه میبایست تصویر یا سندی ضمیمه حرفش نشان میداد، نمیگفت «بعداً»؛ عصازنان به اتاق میرفت و دست پُر بازمیگشت. رویدادهای جامعه را رصد میکرد. روزنامه میخواند و بیشتر اطلاعات. شیرازی بود، اما نه از آن جنس که رایج در افواه است. پرکار بود و پراراده. ثابتقدم و سختکوش و بری از حب و بغض. شیرین و دلنشین مینوشت. بهمعنای دقیق کلمه، و نه تعارف و مداهنه، تا آخرین روز عمر سرگرم پژوهش بود و کتاب زیر دست برای انتشار داشت.
وسواساش حیرتانگیز بود. مدتها با متن بهاصطلاح وَر میرفت تا نتیجه مطلوباش شود. اگر سندی میخواست، به هزارویک نفر تلفن میکرد تا بهدستاش آورد. تا واپسین دم ازیکسو، نگران آرشیو ملی ایران بود و همان دلمشغولی نیمقرن پیشاش را داشت (یعنی ضرورت ایجاد بایگانی راکد، چنانکه این مهم را متصل به رئیسوقت سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران یادآوری میکرد) و ازسویدیگر، نگرانِ موزه فرش و انتشارات علمی و فرهنگی و بقیه جاهایی بود که خود روزگاری نقشی در آنها داشت. سیروس پرهام، یکی از غولهای بیجایگزین فرهنگ ایران معاصر، در 97سالگی پای از دایره هستی بیرون نهاد؛ اما تا زیست، خستگی و بازنشستگی نشناخت و همین روندگیِ دائم، زندگیاش را اینچنین پُربها کرد.
یادش تا همیشه با ما.
* تعبیرِ منوچهر انور درباره سیروس پرهام