در دریای کمعمقش بعد از نسل سایهها
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.

از صبح 19مردادماه 1401پس از شنیدن یا بهتر بگویم، دیدن خبر رفتن سایه_هوشنگ ابتهاج_ این افکار در ذهنم میچرخد؛ بزرگان یکییکی میروند و این برایم غمانگیز است. نه فقط جناب سایه، نه فقط جناب شجریان و لطفی و انتظامی و بزرگان علوم دیگر که بزرگان گمنام مدفونشدهای که مایه و جوهره غنیتری نسبت به ما انسانهای معمولی داشتهاند. راستش را بگویم با کمال احترام به همه همنسلانم، اما در فکر من «اغلب» نسل ما و پس از ما _ از خودم گرفته تا بسیاری دیگر_ در بهترین حالت اگر نگویم که در حوض دست و پازنان مانده، جوهرهای رقیقشدهای داریم که اثر چندانی باقی نخواهد گذاشت و چون متنی با خودکاری به انتها رسیده پس از چندی از صفحه روزگار محو خواهیم شد. نمیگویم ما درکی از هستی نداریم، که حتماً داریم... هر کس از منظر خودش. اما در ذهن من نسلی که مترادف با واژه «ماندگار» باشد، دانه به دانه در حال برچیده شدن است. و این فکر، بار انسان پرداعیه معاصر با اطلاعات تیتروار _از خودم گرفته تا دیگری را_ در ذهنم سنگینتر میکند. انسانهایی که اغلب سراپا به بیماری غیر از دیگران بودن مبتلا هستیم و شوق مسیر را که «درک و جوهره هستی» در آن غنا میگیرد، از دست داده و مدام به فکر رسیدنیم. به کجا؟ نمیدانم! شاید به قدرت، شهرت یا ثروت. البته شاید من هم هماکنون اشتباه میکنم و در حوضی کمعمق دست و پا میزنم. من حتی صبح، خبر رفتن جناب سایه را نشنیدم، اسکرولکنان دیدم! در این تارِ عنکبوت مشبک بصری، هیچکس ندا به گوشِ کر نمیزند که ای وای از رفتگان بیبرگشت و ای وای بر ما و عمقی که کم میشود و واژه ماندگاری که تقلیل مییابد.