| کد مطلب: ۴۶۹۴۶

تاریخ شنیداریِ یک ملتِ زخمی پس از کودتای ۲۸ مرداد/ موسیقی علیه فراموشی

در نخستین سال‌های پس از کودتای ۲۸ مرداد، حکومت به‌دنبال نغمه‌هایی سبک و بی‌خطر بود؛ صداهایی که بتوانند جامعه‌ی زخم‌خورده و خشمگین را به غفلت و دلخوشی‌های گذرا سرگرم کنند.

تاریخ شنیداریِ یک ملتِ زخمی پس از کودتای ۲۸ مرداد/ موسیقی علیه فراموشی

در نخستین سال‌های پس از کودتای 28 مرداد، حکومت به‌دنبال نغمه‌هایی سبک و بی‌خطر بود؛ صداهایی که بتوانند جامعه‌ی زخم‌خورده و خشمگین را به غفلت و دلخوشی‌های گذرا سرگرم کنند. خیابان لاله‌زار که روزگاری مرکز تئاتر و هنرهای نمایشی ایران بود، به‌سرعت به پاتوق کاباره‌ها و کافه‌ها بدل شد. در این مکان‌ها، موسیقی‌ای رواج یافت که بعدها به «کوچه‌بازاری» شهرت پیدا کرد. مهوش، آفت، قاسم جبلی و بسیاری دیگر، در آن‌سال‌ها به نماد این جریان بدل شدند.

آنان ترانه‌هایی با ریتم‌های ساده، کلمات عامیانه و ملودی‌های تکراری می‌خواندند و موسیقی‌شان بخش مهمی از فضای فرهنگی جامعه را پر می‌کرد؛ اما این موسیقی، چه با هدایت آشکار حکومت شکل گرفت و چه با ذائقه‌سازی بازار، در عمل کارکردی سیاسی پیدا کرد؛ بی‌حس کردن جامعه و منحرف‌ساختن ذهن‌ها از شکست سیاسی و اجتماعی‌ای که پس از کودتای 28مردادماه رخ داده بود. 

اما در همین فضای خفقان، ترانه‌هایی شکل گرفتند که بار اندوه و شکست را به زبان استعاره و وداع بازتاب دادند. مشهورترین نمونه، تصنیف «مرا ببوس» (با شعر حیدر رقابی و موسیقی مجید وفادار) بود. این ترانه، که نخستین‌بار توسط حسن گل‌نراقی خوانده شد، در ظاهر داستانی عاشقانه از خداحافظی یک مرد با معشوقه‌اش را روایت می‌کرد، اما در ناخودآگاه جمعی مردم بدل شد به «سرود وداع» نسل شکست‌خورده‌ی پس از کودتا. شنوندگان، در هر مصرع، پژواک وداع با آزادی و امید را حس می‌‌کردند و همین رمزآلودگی بود که امکان بقا و پخش گسترده‌ی این ترانه را تا روزگار کنونی فراهم آورده است. 

اما یکی، دو سال پس از کودتا (سال ۱۳۳۵) به ابتکار داوود پیرنیا، برنامه‌ی «گل‌ها» از رادیو ایران پخش شد. این برنامه با گردآوردن استادان بزرگ موسیقی سنتی چون؛ جلال تاج اصفهانی، غلامحسین بنان، اکبر گلپایگانی، دلکش، محمدرضا شجریان (در سال‌های بعد)، فرامرز پایور، علی تجویدی، روح‌الله خالقی و شاعران و ترانه‌سرایانی چون رهی معیری، ذوق شنیداری جامعه را پرورش داد.

«گل‌ها» در ظاهر برنامه‌ای صرفاً هنری بود که اتفاقاً با حمایتِ عواملِ شاه شکل گرفته بود؛ اما در عمل، شکلی از مقاومت فرهنگی محسوب ‌شد؛ یعنی اگرچه از منظر سیاسی، «گل‌ها» محتاط و بی‌خطر جلوه می‌کرد، اما همین بازگشت به ریشه‌های هنری، نوعی اعتراض خاموش به ابتذال رسمی و فضای تحمیلی به شمار می‌رفت.

درواقع در برابر سیل موسیقی کاباره‌ای و تجاری، «گل‌ها» یادآور اصالت‌های موسیقی دستگاهی و شعر کلاسیک فارسی بود.  با ورود به دهه‌ی ۴۰ و اوج‌گیری فضای روشنفکری، موسیقی ایران رفته‌رفته لایه‌های تازه‌ای پیدا کرد. شاعران نوگرایی چون فریدون مشیری، سایه (هوشنگ ابتهاج)، سیمین بهبهانی و شاملو، ترانه را از سطحی‌نگری دور کردند و به آن بُعدی اجتماعی و سیاسی بخشیدند. 

در ادامه‌ی چنین نگاهی بود که یک‌دهه بعد (اوایلِ دهه‌ی50) ترانه‌هایی چون «جمعه» با صدای فرهاد و شعر شهیار قنبری متولد شد؛ ترانه‌ای که با زبان نمادین، ماجرای سیاهکل را بازتاب می‌داد. فرهاد با صدای خش‌دار و زخمی‌اش، خود بدل به نماد «خواننده‌ی اعتراض» شد. آثاری چون «یه شب مهتاب»، «هفته‌ی خاکستری» و «مرد تنها»، زبان نسل خسته‌ای بودند که دیگر نمی‌توانستند با ترانه‌های کوچه‌بازاری هم‌نوا شوند. در کنار موسیقی سنتی و کلاسیک، جریان دیگری نیز پدید آمد؛ موسیقی پاپ با رگه‌های اجتماعی. خوانندگانی چون داریوش با ترانه‌هایی مثل «به من نگو دوست دارم» یا «بوی گندم»، توانستند با بیانی نرم‌تر به دغدغه‌های اجتماعی بپردازند. 

درنهایت در سال‌های منتهی به انقلاب اسلامی، کانون فرهنگی ـ هنری «چاووش» به‌همت محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان و دیگران شکل گرفت. این کانون، مجموعه‌ی «چاووش» را منتشر کرد که آثاری چون «ای ایران ای سرای امید» (شعر ابتهاج، با صدای شجریان) و «سپیده» را در خود داشت و هم‌اکنون می‌توان آنان را نوعی تاریخ‌نگاری‌ با زبانِ موسیقی دانست. 

به‌شکلِ خلاصه می‌توان گفت، از کودتای ۲۸ مرداد تا انقلاب ۱۳۵۷، موسیقی ایران درواقع صحنه‌ی کشاکش دو جریان بود؛ از یک‌سو موسیقی کاباره‌ای و سرگرم‌کننده که در پی پوشاندن «غم عمومی» بود و از سوی‌دیگر، موسیقی اعتراض و مقاومت که در شکل‌های گوناگون (از «مرا ببوس» تا «چاووش») حضور خود را به رخ کشید. درواقع کودتاچیان اگرچه دموکراسی سیاسی را سرکوب کردند، اما نتوانستند زبان اعتراض را خاموش کنند و موسیقی، با همه‌ی سانسور و فشار، راهی برای ماندن یافت.

چنانچه در سال‌های بعد از انقلاب نیز با تمامِ خفقانی که بر جامعه‌ی موسیقی روا داشته شد، این هنر تا سال‌ها توانست به حیاتِ خویش و زیستِ اعتراضی خود ادامه دهد؛ هرچند بیش از یک‌دهه است که تنگنای اقتصادی به کمکِ بنگاه‌‌های شادمانی که حالا به‌جای لاله‌زار، صاحبِ دفترهایی لوکس در شمالِ تهران هستند، حیاتِ این هنر را با تهدیدی جدی مواجه کرده‌ و نتیجه‌اش خلقِ آثاری شده است که اسمِ آن را هرچه بتوان گذاشت، موسیقی نمی‌توان خواند. 

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
پربازدیدترین
آخرین اخبار