در میانه سنت و مدرنیته
یادکردی از زندگی، زمینه و زمانه دکتر سیدمحمد هاشمی

یادکردی از زندگی، زمینه و زمانه دکتر سیدمحمد هاشمی
علیاکبر گرجی
حقوقدان و عضو هیئت نظارت بر قانون اساسی
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است
۱. اگر بخواهیم استاد سیدمحمد هاشمی را در یک جمله معرفی کنیم، میتوانیم او را پیشقراول حقوق اساسی در دوران عسرت حقوق عمومی بنامیم. سیدمحمد هاشمی در زمانهای متولد شد (۱۳۲۰) و در زمانهای زیست و چراغ فکرت را برافروخت که دانش حقوق عمومی در ایران غریب بود و اشتغال بدان شگفتی میآفرید. او در این دوران با ظرافت از حقوق اساسی، حقوق کار و حقوق بشر سخن گفت و مذاق بسیارانی چون مرا با حلاوت دانش حکمرانی آشنا کرد. دانشی که آگاهی بر رموز و فنون آن آرامش را از وجود آدمی کوچ میدهد و خانه اندیشهاش را غرق در رنج و محنت میکند، اما
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی است
به ارادت ببرم درد که درمان هم ازوست
۲. دکتر هاشمی در آن روزگار، در کنار بزرگانی چون استاد ناصر کاتوزیان، تلاش میکرد شکلی از مردمسالاری را تئوریزه کند که هم به بافت تاریخی و مذهبی ایران وفادار باشد، هم واقعاً دموکراسی باشد و نظام حکمرانی را از پشتوانه اراده عمومی تهی نگرداند. بیشک، او بهمثابه یک حقوقدان برجسته تحت تأثیر تحولات و واقعیتهای روز کشور، ازجمله انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی قرار داشت، اما هرگز به اصول و مبانی دموکراسی، حقوق بشر و حقوق عمومی خیانت نکرد. شاید وفاداری او به قواعد بود که باعث شد کمتر در مصادر امور چون شورای نگهبان قرار گیرد.
۳. هاشمی میکوشید تا در مقطع «بسیار حساس» دهههای 60 و 70، دولت جمهوری اسلامی را به زیور مشروطیت و محدودیت قدرت بیاراید. این کار در آن زمان آسان نبود و میتوانست هزینههای سنگین داشته باشد. گویش انتقادی آن هم با رویکرد دموکراتیک و آزادیخواه هزینههایی را بر گوینده تحمیل میکرد و به قول خود استاد، هر آن ممکن بود زبان سرخ، سر سبز را بر باد بدهد، اما انسانهای بزرگ، توانمندی ویژهای در تحمیل خیالات شیرین خود بر واقعیتهای ناموزون دارند:
خیال، حوصله بحر میپزد هیهات
چههاست در سر این قطره محال اندیش
۴. دهههای 60 و 70 دوران ایستایی حقوق اساسی ایران است، اما استاد هاشمی در این دوران کوشید با تمسک به مبانی دینی و دستاوردهای دانش نوین حقوقی تلنگرهایی را به ساختار حقوقی کشور وارد آورد... ساختاری که ادعای جاودانگی و ثبات داشت و خود را چون طاووس علیین از هر نقصانی مبری میدانست. همین تلنگرهاست که در دو دهه بعد به پیدایش رویکردهای تحولخواه و شاید هم جنبشهای حقوقی نوگرا منتهی میشود:
عالمی را یک سخن ویران کند
روبهان مرده را شیران کند
۵. سیدمحمد هاشمی در اوج اطلاقگرایی قدرت سیاسی، از لزوم مهار آن و ضرورتهای تفکیک قوا سخن میگفت. در آن هنگام او با زبان فصیح، ادیبانه و گاه فقیهانهای میکوشید تا اثبات کند نظام سیاسی دینمدار تلازمی با استبداد ندارد، زیرا هر آنکه استبداد ورزید، هلاک شد.
۶. به گمان ما، دغدغه اصلی استاد هاشمی مدرنیته دینی بود. او گرچه بهصراحت در کتاب حقوق اساسی جمهوری اسلامی ایران از نظریه ولایتفقیه دفاع میکند، اما دفاع او کورکورانه و غیردموکراتیک نبود: نخست اینکه، این نظریه به قانون اساسی موضوعه کشور راه یافته بود و یک حقوقدان واقعی نمیتواند فتوای قانونشکنی صادر کند. دوم اینکه، خوانش ایشان از نظریه ولایت مطلقه فقیه، هرگز مطلقه و بریده از ریشههای فقهی نبود. او صراحتاً، از ضرورت انحصارزدایی در بافت عضوی خبرگان رهبری و نظارتپذیری مقام رهبری سخن میگفت.
۷. هاشمی یک انقلابی ضدانقلاب بود. او از یکسو، مخالفتهای بنیادی خود را با نظام استبدادی سلطنتی اعلام میکرد و در سلک انقلابیون فریاد میزد «تا شاه کفن نشود، وطن وطن نشود»؛ از سوی دیگر، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز دوران استقرار، در عرصه حکمرانی به تعظیم قواعد خردبنیاد میپرداخت و راه کامیابی را نه در رفتارهای احساسی و انقلابینما، بلکه در مدیریت قانونمدار و حقوقگرا جستوجو میکرد. او از تخریب قواعد کهن بهشدت پرهیز میکرد، اما پرچم استبدادستیزی را نیز همچنان برافراشته نگاه میداشت. در اینجا، هاشمی نوگرایی بود که کاخ حقوق سنتی را همچنان استوار نگاه میداشت، زیرا به گمان او قصرهای شنی، تاب مقاومت در برابر طوفانها و سیلابها را ندارند. در این مسیر فکری بود که بهصراحت اعلام میکرد: دموکراسی، لیبرالیسم، کثرتگرایی، اندیشه تحول و پیشرفت از قرآن کریم قابلاستخراج است؛ و خود بهقدر وسع در این زمینه میکوشید. البته، منظور ایشان همراهی و همدلی کلی قرآن با این مفاهیم بود و طبیعتاً جزئیات هیچیک از این مفاهیم از هیچ کتاب تاریخی قابلاستخراج نخواهد بود.
۸. سیدمحمد هاشمی یک انسان اخلاقی، انساندوست و درعینحال جدی بود. او انسانی خوشخلق، متواضع، مهربان و بخشنده بود. در مراودات خود با دانشجویان، بسیار آرام، متین و صبور بود و در انتقال مفاهیم و دانش به دیگران اهل خِست نبود. او، به یک معنا، عاشق دانایی بود و این گوهر بیهمتای هستی را با عشق و بردباری به دیگران منتقل میکرد.
معاشرت و مصاحبت با استاد هاشمی یک نتیجه دائمی بههمراه داشت و آن انتقال شادی و روحیه شاد زیستن به مخاطب ایشان بود.
به قول شیخ مصلحالدین سعدی:
همه غمهای جهان هیچ اثر مینکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم
۹. او جزو معدود حقوقدانهایی بود که در عین صلابت و جدیت، روحیه شاد و طنازی خود را حفظ کرده و با این خصلت کمنظیر خود درشتی حقوق را با نرمی سخن صیقل میداد:
به سخن راست نیاید که چه شیرین سخنی
وین عجب تر که تو شیرینی و من فرهادم
۱۰. یکی دیگر از ویژگیهای بارز استاد، استقبال بیقیدوشرط ایشان از نوآوریها و فعالیتهای علمی نوپدید بود. این روحیه را بارها و بارها در ایشان دیدهام. هنگامیکه از ایشان تقاضا کردم که عضویت در شورای نویسندگان مجله حقوق اساسی را بپذیرد، با روی گشاده استقبال کردند؛ گرچه در آن سالها معتقد بودند که فضای کشور برای انتشار یک مجله در حوزه حقوق عمومی مناسب و ایمن نیست. یا زمانی که با جناب استاد مسئله تأسیس انجمن حقوق اساسی ایران را مطرح کردیم، باز هم با آغوش باز پذیرای این برنامه جدید شدند و بهعنوان یکی از اعضای هیئت مؤسسان انجمن، ما را از ارشادات خود بینصیب نگذاشتند.
۱۱. دکتر هاشمی حقوقدان نوگرایی بود که مانند اغلب حقوقدانان ایرانی با تحفظ ویژهای میکوشید نظام سیاسی را به رفتارهای قاعدهمند و قانونمدار دعوت کند. همین رویه هم باعث شد تا هرگز اجازه حضور در مناصبی مانند شورای نگهبان به او داده نشود. این در حالی است که حضور چنین حقوقدانهای طراز اول و صریحاللهجهای میتوانست جلوی بسیاری از رویههای سوء را بگیرد.
۱۲. استاد هاشمی در شامگاه ۲۱ بهمن ۱۴۰۱ آسمانی شد و خانواده و دوستدارانش را در سوگ خود نشاند. این تقارن را نمیتوان فاقد حکمت دانست. بههرروی، فقدان جسمانی این استاد کمنظیر، ضایعه بزرگی برای کشور است. این ضایعه را به خاندان هاشمی، استادان و دانشجویان و همه مردم ایران تسلیت میگویم.
تا خیال قد و بالای تو در فکر من است
گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم