شیشههای لرزان، روزگار مضطرب/روایتی از شرایط مراکز نگهداری از افراد آسیبدیده در روزهای جنگ
هدا در میان بمباران تهران خودش را به تهران رساند تا با کودکی که به تازگی به سرپرستی پذیرفته برای اولین بار ملاقات کند؛ ملاقاتی در میانه جنگ برای رسیدن به آغوش خانواده.

هدا در میان بمباران تهران خودش را به تهران رساند تا با کودکی که به تازگی به سرپرستی پذیرفته برای اولین بار ملاقات کند؛ ملاقاتی در میانه جنگ برای رسیدن به آغوش خانواده. حالا آتشبس ایران و اسرائیل آغاز شده و کودک پنجماهه هدا دیگر در میان صدای انفجار و پدافند تهران نیست و به جای امنی رسیده است.
بعد از 12 روز حمله اسرائیل به ایران، بالاخره بامداد سوم تیرماه آتشبس میان ایران و اسرائیل شروع شد؛ آن هم در شرایطی که شب پیش از آن 12 نقطه از شهر تهران مورد حمله قرار گرفت و چند ساختمان خانه مسکونی نزدیک یکی از مراکز بهزیستی تهران آسیب دیدند.
کسی نمیداند ساکنان آن با چه اضطرابی خود را به صبح رساندهاند و وقتی شیشههای آن لرزید، نام چه کسی را بر زبان آوردند؟ در روزهای گذشته سازمان بهزیستی از برنامههای خود برای تامین امنیت افراد تحت پوشش خود گفت که یکی از آنها تسریع در فرآیند واگذاری کودکان به خانوادههایی بود که از پیش صلاحیت آنها احراز شده بود، اما بعد از آغاز جنگ بررسی پروندههای آنها سرعت گرفت.
پیش از شروع حمله اسرائیل به ایران، هدا تا نیمههای خرداد کلاسهای ضروری را گذراند و مدارکش را تحویل داد و تنها جلسه کمیته شامل مسئول بهزیستی منطقه و کارشناس پرونده باقی مانده بود تا تایید نهایی انجام شود. در شرایط عادی تشکیل این کمیته یک ماه زمان میبرد اما پرونده هدا در عرض 24 ساعت بررسی شد. او ابتدا از بهزیستی تقاضای نوزاد دختر داشت اما کارشناس بهزیستی به او گفته بود، اگر تقاضای نوزاد پسر یا هر دو جنس را داشته باشی، میتوانیم در عرض یک هفته پرونده را پیش ببریم.
حجم پسرهایی که در پروشگاه ماندهاند زیاد میشود به همین دلیل تصمیم گرفتهایم که به این روند سرعت دهیم. هدا تعریف میکند با وجود اینکه انتظار میرفت که به دلیل آغاز جنگ کارها به تعویق بیفتد، اما جلسه کمیته استانی بهزیستی تشکیل شد و نمایندهای از همه مناطق استان تهران حضور داشت و کارمندان و کارشناسان بهزیستی هم دورکار نشدند تا روند تحویل کودک به خانوادههای فرزندپذیر سریعتر انجام شود. او یک خانواده دیگر را هم میشناسد که از کاشان قرار است برای ملاقات با کودکشان به تهران بیایند.
شرایط جنگی وضعیت مراکز مراقبت از گروههای آسیبپذیر مثل مراکز نگهداری کودکان بیسرپرست، سالمندان، افراد بیسرپناه و نیازمند توانبخشی را پیچیده کرد. در چند روز گذشته خبری درباره فراخوان نگهداری موقت نوزادان شیرخوارگاه آمنه اعلام شد که سازمان بهزیستی آن را تکذیب کرد.
سازمان بهزیستی و بعضی از سازمانهای مردمنهاد میگویند شرایط مراقبت از مددجویان مثل دوره کرونا نیازمند شیوههای تازهای است. حسن موسویچلک، معاون اجتماعی سازمان بهزیستی از جلسات کمیته بحران این سازمان برای گروههای تحت پوشش این سازمان میگوید. او به «هممیهن» میگوید اولویت اول این سازمان در شرایط جنگ، واگذاری افراد تحت پوشش مانند کودکان، توانخواهان و سالمندان به خانوادهها و اولویت دوم هم انتقال به مراکز امنتر بود.
چلک درباره نحوه واگذاری کودکان در شرایط بحرانی هم توضیح میدهد: «ما در این مدت تعداد تیمهای رسیدگیکننده به این فرآیند را افزایش دادیم. اولویت اول واگذاری کودکان به خانوادههایی بود که شرایط آن را داشتند؛ یعنی از پیش ثبتنام کرده و صلاحیتشان تایید شده بود و دورههای آموزشی را گذرانده بودند. در این مدت در مورد کودکان از ظرفیت شیوهنامه خانواده میزبان وزارت دادگستری استفاده کردیم.
علاوه بر این افراد تحت پوشش مراکزی که در نقاط حساستر بودند و ممکن بود خطری برایشان ایجاد شود را جابهجا کردیم. این اقدام هم فقط خاص تهران نیست و ظرف سه روز به کمک همکاران سازمان بهزیستی این اقدام انجام شد.»
چلک اضافه کرد: «ما در سازمان بهزیستی تلاش کردیم در هرکدام از مراکز خود بهویژه مراکز دولتی یک نقطه امن، کالاهای اساسی به میزان کافی و تجهیزاتی مانند ژنراتور فراهم کنیم. علاوه بر آن خط 1480 سازمان بهزیستی هم شبانهروزی شده و گروههای داوطلب محب هم فعال شدهاند و کمیتههای مدیریت بحران هم در این مدت در استانها و شهرها شکل گرفت.»
مددجویان رها میشوند
مددجویان یکی از مراکز نور سپید هدایت هم در شبهایی که «چیزهایی نورانی» و صداهای انفجار در آسمان میدیدند، در زیر زمین مرکز پناه میگرفتند؛ نقطهای امن در ساختمانی در غرب تهران که برای این روزهای سخت آماده شده بود. مرکز توانمندسازی زنان بهبودیافتهای که زیر نظر این موسسه اداره میشود، در غرب تهران است و در 13 روز گذشته صدای پدافند و انفجار ساکنان آن را مضطرب میکرد.
زیرزمین مرکز بهعنوان پناهگاه آن آماده شده بود تا در شرایط اضطراری مددجویان به آن پناه ببرند. آنها در این مدت شیشههای ساختمان قدیمی مرکز را چسب زدند که اگر با موح انفجار شکست، آسیب نبینند؛ تنها شیوهای که آنها را برای روزهای جنگ آماده میکرد.
برخلاف خانوادههای دیگر که در این شرایط مواد غذایی ذخیره میکنند، زنان بهبودیافته و افراد بیسرپناه پولی برای این کار ندارند. سپیده علیزاده، مدیر این مرکز تعریف میکند که یکی از خیران موسسه چند سبد کالا برای عید غدیر داده بود، اما به دلیل شرایط فعلی به مرکز زنان بهبودیافته اختصاص داده شد تا روحیه زنان ساکن آن حفظ شود، اما باز هم نگرانیهایی برایشان وجود داشت؛ چون آنها حتی برای خرید نان هم کارت بانکی ندارند و معمولاً مدارک هویتیشان را در پاتوقها گم کردهاند و هزینه دریافت المثنی آن را هم ندارند. در شرایط فعلی آنها آخرین دغدغه مردم جامعهاند؛ «چون کسی آنها را دوست ندارد و فراموش میشوند.»
موسسه نور سپید هدایت دو پروژه برای افراد آسیبدیده و بیسرپناه دارد که یکی از آنها ونهای سیاری است که در پاتوقهای معتادان اقلام مرتبط با کاهش آسیب و مواد غذایی توزیع میکنند. پروژه دیگر یک مرکز توانمندسازی و اقامتی برای زنان بهبودیافته از اعتیاد است. سپیده علیزاده، مدیرعامل موسسه، از شرایط مددجویان موسسه در روزهای گذشته میگوید؛ اینکه چطور در شرایط جنگی باید از زنان بهبود یافته از اعتیاد و کارتنخوابهایی مراقبت میکردند که سرپناهی نداشتند.
برخی از خانوادههای مددجویان از پذیرش آنها در این شرایط هم خودداری میکنند، این روایتی است که علیزاده آن را تعریف میکند: «این روزها بارها شاهد بودیم کارتنخوابهایی که ممکن است خانوادهای داشته باشند، با آنها تماس گرفتهاند اما جواب تلفنشان داده نمیشود؛ یعنی خانواده در این شرایط هم حاضر نیست آنها را تحمل کند؛ مثل بیماران اعصاب و روان که که در شرایطی مثل تعطیلات نوروز مردم بیشتر عزیزان خود را به تیمارستانها میسپارند.»
او میگوید که این شرایط برایش شبیه دوران کروناست؛ زمانی که همه نگران فوت مددجویان بودند و همین باعث شده بود موج زیادی از افراد آسیبدیده ترخیص و رها شوند و درنهایت به سمت میدان شوش میرفتند. در این مدت هم ترس از جنگ و آسیب دیدن مراکز و نگرانی مددجویان باعث شده است که بهصورت یک قانون نانوشته باز هم مددجویان در شهر رها شوند.
علیزاده میگوید: «ما شاهد افرادی هستیم که از کمپها ترخیص میشوند و در حال برگشتن به پاتوقها هستند؛ نمونه آن کمپ یاور شهر شهرداری تهران است که مددجویان آن بهصورت اجباری ساماندهی شدهاند و حالا که بهواسطه شرایط جنگی درهای آن باز میشود، اولین خواسته مددجویان مصرف مواد مخدر است.
در شرایط بحرانی قیمت موادمخدر هم افزایش مییابد و همین موضوع هم باعث شده است مددجویانی که پولی برای تامین مواد ندارند، به تهیه متادون از مراکز دولتی روی بیاورند. خدمات این مراکز هم تحت تاثیر شرایط قرار گرفته و تعداد مراکز فعال هم کاهش پیدا کرده است.»
علیزاده از مراکز داوطلبانه و مردمی میگوید که در زمان کرونا در سطح شهر فعال شده بودند و مددجویان آسیبدیده اجتماعی میتوانستند خدمات رایگان و شبانهروزی دریافت کنند، اما حالا با سیاستگذاریهای شهرداری تهران در سهسال گذشته بسیاری از این مراکز تعطیل شدند و در حال حاضر کارتنخوابها به این خدمات دسترسی ندارند.
او میگوید کارتنخوابها هم از شرایط فعلی میترسند و بیپناهند اما کسی باور نمیکند:« قبلا در طول روز با کمکهای مردمی میتوانستیم حدود 100 تا 400 پرس غذای پخته بین افراد بیسرپناه در پاتوقها توزیع کنیم اما فعلاً این روند هم متوقف شده است.
همکاران ما که برای پخش غذا به نانوایی رفته بودند، بیشتر از 20 عدد نان نتوانستند تهیه کنند؛ به همین دلیل تصمیم گرفتیم میزان غذایی که پخش میشود را کاهش دهیم اما جریان آن متوقف نشود. تاکید کردیم حتی اگر امکان پخش غذا نبود، اقلام کاهش آسیب حتماً در میان افراد بیسرپناه توزیع شود.»
اولویت کالای اساسی و دارو است
مراکز توانبخشی غیردولتی معلولان و سالمندان هم روزهایی عجیب را پشتسر گذاشتند؛ بخشی از آنها بهواسطه تصمیمات کمیته بحران سازمان بهزیستی به خانوادهها برگشتند، گروهی دیگر همچنان در مراکز ماندند و آنهایی که نزدیک به مناطق آسیبدیده بودند، اضطراب بیشتری را به دوش کشیدند.
مجید بهروزینیا، رئیس انجمن عالی مراکز توانبخشی غیردولتی معلولان و سالمندان هم درباره شرایط فعلی مراکز توانبخشی و تصمیمات کمیته بحران سازمان بهزیستی برای حفاظت از آنها میگوید: «ما در سراسر کشور 3100 مرکز کاربری داریم که خدمات شبانهروزی، توانبخشی و آموزشی روزانه و خدمات تخصصی در منزل و مراقبت در منزل ارائه میدهند.
نزدیک 50 تا 60 هزار سالمند و افراد توانخواه از این مراکز خدمات میگیرند. بعد از تجاور نظامی اسرائیل، سازمان بهزیستی به عنوان متولی اصلی این حوزه، جلسه اضطراری تشکیل داد و مقرر شد مراکزی که نزدیک تاسیسات نظامی قرار دارند، سبکسازی شوند و تعدادی از توانخواهان به خانوادهها برگردند. این اقدام در بعضی از مراکز انجام شده است، اما برخی از خانوادهها شرایط پذیرش معلول را ندارند و نمیتوان آنها را مجبور به پذیرش توانخواه کرد.»
بهروزینیا اضافه کرد که اولویتهای فعلی مراکز توانبخشی تامین کالاهای اساسی، تجهیزات تامین انرژی مانند ژنراتور برق و داروست. آنطور که او توضیح میدهد، قرار است شورای تامین استانها تسهیلات تامین مواد غذایی اساسی مانند نان را برای مراکز توانبخشی پیشبینی کند. به گفته او یکی از تصمیمات کمیته بحران سازمان بهزیستی مربوط به ادامه فعالیت مراکز روزانه در مناطق آسیبدیده بهصورت غیرحضوری و آنلاین است.
او میگوید اگر مرکزی در معرض خطر تشخیص داده شود، قرار شد تمهیداتی در نظر گرفته شود که اگر نیاز به خالی کردن اضطراری شود، استان تهران و دو استان دیگر بهعنوان پشتیبان و محل انتقال در نظر گرفته شوند. یکی از مشکلات ما پرداخت نشدن یارانه مراکز توانبخشی است و انتظار داریم که هرچه زودتر این یارانه پرداخت شود؛ چون این مراکز شرایط خاصی دارند.
اگر شرایط فعلی ادامه پیدا کند، ممکن است ممکن است مشکلاتی در تامین کالاهای اساسی ایجاد شود و به همین دلیل قرار شد سازمان بهزیستی برنامهای برای تامین این اقلام داشته باشد و حمایتهایی از مراکز توانبخشی در قالب کمیته بحران صورت گیرد.
برخی از این مراکز از آنها در مجاورت پایگاههای نظامی و کشوری قرار داشتند، توانخواهان و سالمندان آن مرکز نگرانی و اضطرابهایی داشتند اما گزارشی از آسیب به مراکز توانبخشی نداشتیم. آموزشهای لازم در زمینه کنترل اضطراب، مدیریت بحران فردی و کمکهای اولیه و مناطق امن ساختمانها هم داده شده است.»
اردوی نجات برای ۱۳ دختر کوچک
زهرا یاوری، مدیرعامل بنیاد خیریه روشنای امید است که این روزها برای دختران کوچک مجموعهاش اردوی نجات گذاشته است. او درباره تجربه این روزها به «هممیهن» میگوید: «روز اول برای اینکه بچهها را به اردو ببریم قوانین کمی سخت بود و نمیدانستیم باید با آنها چه کار کنیم. فکر کردیم شاید بهتر باشد هر دو بچه را به یک مربی بدهیم که با خودش ببرد.
اما متوجه شدیم این کار سختی است و اگر برای بچه اتفاقی بیفتد، پیگرد قانونی شدیدی دارد. با بهزیستی تعامل کردیم و گفتند، میتوانیم از شهر خارج کنیم اما مانند اردوهای معمولی باشد. ما هم مجوز گرفتیم و بچهها را بیمه کردیم و این شانس را داشتیم که یکی از مربیان خارج شهر ویلا داشت. آنها به همراه او، مسئول فنی و یکی دیگر از مربیان به آنجا رفتند؛ آنها خانواده خود را گذاشتند و با بچهها رفتند.»
بهزیستی به او گفته بود که میتواند از طرح میزبان استفاده کند؛ افراد بیایند و میزبان بچهها شوند و آنها را ببرند. اما او اینکار را نکرده: «چون بچههای ما دختر هستند و من امکان ارزیابی سریع خانوادهها را نداشتم.»
آنها بعد از سه روز توانستند بچهها را به باغی سمت کردان منتقل کنند، اما این انتقال هزینههای زیادی برایشان در پی داشته است: «در هشت روز، ما ۲۵ میلیون تومان هزینه برای بچهها کردیم. ما مجبور شدیم همهچیز را خریداری کنیم و هزینههایمان چندینبرابر شد و تامین هزینه مسئله جدی است و نگرانی بسیاری از مجموعههاست. چون به دلیل نبود امنیت، از مجموعه خودشان رفتند و از خیرین جدا شدند و این مسئله دردسر درست میکند. با این حال، خیرین ما حمایت مالی کردند که ما بتوانیم این روزها را پشتسر بگذاریم و کالاهای مورد نیازشان را خریداری کنیم.»
انتقال بچهها با تأخیر انجام شد و یکی از دلایل آن هم کمبود نیروی انسانی است بود که بتواند کنار بچهها بماند و از آنها مراقبت کند: «یکی از مشکلاتی که سبب شد من بهسرعت بچهها را از مرکز بیرون ببرم این بود که مربیان ما خانوادههایی دارند و آنها بسیار ناراحت بودند که دو مربی باید کنار ۱۳ بچه در یک ساختمان باشند. مربی، کنار بچههای من است و خانواده در مکان دیگری است.»
همسر یکی از مربیان با یاوری تماس گرفته و گفته اگر امکانپذیر نیست که همسرش به خانه برگردد، استعفا میدهد: «او گفت میخواهد همسرش پیش خانواده و فرزندان خودش باشد و اگر این ازخودگذشتگی مدیر فنی و دو مربی دیگر نبود، من دچار چالش بودم.» او خودش را آماده کرده بود که اگر نتواند کسی را پیدا کند، خودش شیفت باشد: «من به همسر مربیام حق میدادم چون احساس ترس و نگرانی کودکان، شدید است و میخواهند پدر و مادرشان کنارشان باشند و اینها مسائلی است که در بحران با آن مواجه میشویم.»
مرکز روشنای امید در میدان خراسان است که یکی از محلههای پر سروصدا در روزهای جنگ بود: «شهرری و مجلس که مورد حمله قرار گرفتند، بسیار به ما نزدیک بودند. صدا در حوالی ما زیاد بود. در میان بچههای من دو بچه احساس وحشت زیادی میکردند. با این حال، مربیان ما حس وحشت را به بچهها انتقال ندادند و توانستند آرامششان را حفظ کنند. امروز که بچهها برگشتند چندتای آنها گریه میکردند و ناراحت بودند از اینکه به تهران برگشتند.»
آنها در تماس با بهزیستی به این اطمینانخاطر رسیدند که یکی از خیرین در شهرستان نور مکانی دارد که در صورت بروز مجدد حملهها آنها میتوانند به آنجا بروند و از آن امکان استفاده کنند.