گفتوگو با رحیم ابوالحسنی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران:
اگر همبستگی ضعیف شود بهخاطر تبلیغات رسانههای بیگانه است
رحیم ابوالحسنی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در گفتوگو با «هممیهن» در روایتی تاریخی با اشاره به آنچه استقلال، آزادی و همبستگی مردم ما را در طول تاریخ بههم دور و نزدیک کرده، معتقد است که در چنین فضایی بازگشت به آغوش ملت بهترین راه است و باید به مردم اعتماد کرد تا امکان حفظ این همبستگی فراهم باشد.

اتحاد و همبستگی که در پی تجاوز رژیم اسرائیل به خاک کشور ما رخ داده، از دیدگاه بسیاری از تحلیلگران غیرقابل پیشبینی بوده است. همبستگی که حفظ آن نیازمند هوشمندی و اتخاذ تدابیر ویژه است و شاید بهسادگی امکانپذیر نباشد.
رحیم ابوالحسنی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران در گفتوگو با «هممیهن» در روایتی تاریخی با اشاره به آنچه استقلال، آزادی و همبستگی مردم ما را در طول تاریخ بههم دور و نزدیک کرده، معتقد است که در چنین فضایی بازگشت به آغوش ملت بهترین راه است و باید به مردم اعتماد کرد تا امکان حفظ این همبستگی فراهم باشد. در ادامه این گفتوگو را میخوانید:
*برخی بهدنبال آن بودند که همزمان با تجاوز اسرائیل به ایران، مردم را به خیابان بکشانند و ایران را به آشوب بکشند اما اتحاد و همبستگی مثالزدنی شکل گرفت. این مسئله را نتیجه چه چیزی میدانید؟
در سال ۵۷ انقلابی در ایران رخ داد که برای دموکراسی، آزادی و استقلال بود. استقلال بدانمعنا که کشور را از وابستگی به دولتهای بیگانه نجات دهد، اما چه کسانی بهدنبال چنین استقلالی هستند؟ آنهایی که دارای هویت ملی هستند. استقلالی که یکبار طی کودتای سال ۳۲ نیز دچار مشکل شد و در همان ایام (دهههای 20 و 30) یک جریان پیشفرض ناسیونالیسم را داشتیم که با مبارزه با انگلیس بر سر ملیکردن صنعت نفت شکل گرفت.
زمانی که استارت ملیکردن صنعت نفت زده شد، درواقع به این معنی بود که هویت ملی در کشور شکل گرفته و در دفاع از منافع ملی درصدد مبارزه با وابستگی صنعت نفت به بیگانه بود. حال آنکه متاسفانه به جریان صنعت نفت هیچگاه اینگونه فکر نشده بود و چون تحت فشار لیبرالهای جبهه ملی قرار گرفتیم، هویت و گفتمان لیبرالی از دال استقلال پیشی گرفت. یعنی ما مدام فکر میکردیم جنبش نفت و مبارزه مصدق برای لیبرالیسم بود، نه برای استقلال و به این بُعد قضیه توجه نکردیم، درحالیکه بسیار مهم بود.
جنبش مصدق برای آزادی بود و هدف این بود که مصدق در برابر یک پادشاه اقتدارگرا بایستد و جبهه ملی هم بهدنبال لیبرالیسم و آزادیخواهی بود. لذا جنبش نفت به فضای لیبرالیسم کشانده شد و این دال گفتمانی بر دال گفتمانی استقلال غلبه کرد؛ درصورتیکه اصل این جنبش برای استقلال بود. درست است که مصدق در داخل جبهه ملی بود و بحث لیبرالیسم مطرح بود، اما اصل جنبش نفت برای استقلال منافع ملی بود. درنهایت دو شعار «استقلال» و «آزادی» که در آن زمان مطرح شد، هر دو با کودتا شکست خورد.
پس از کودتا گرفتار یک نظام استبدادی و نظام وابستگی شدیم و هردوی اینها را تا سال ۵۷ در کنار هم داشتیم. در این مقطع گفتمان «اسلام چپ» تحتتاثیر گفتمان «چپ مارکسیسم» در ایران شکل گرفت. ما فکر میکردیم وابستگی عامل استبداد در ایران است و اگر وابستگی را حذف کنیم، آزادی شکل میگیرد. عدهای فکر نمیکردند که وابستگی قطعاً باید حذف شود.
ما در انقلاب اسلامی هم همین شعار را دادیم و گفتیم «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی». در انقلاب اسلامی ملتگرایی و امتگرایی بهعنوان دو گفتمان جداگانه پس از انقلاب همپای هم ایجاد شد. امام خمینی گفته بود، انقلاب ما برای اسلام بود و مهندس بازرگان میگفت، انقلاب ما برای ایران بود و ما اسلام را برای ایران میخواستیم و امام گفته بود که ما ایران را برای اسلام میخواستیم و این دو گفتمان که در ابتدا در کنار هم بودند، بهمرور زمان در مقابل هم شکل گرفتند.
در اینجا یک علت و یک خلط مبحث داریم، علت حضور جریان مارکسیسم و حزب توده بود که کمر همت بر علیه ملیگرایی و ناسیونالیسم بسته بود و تلاش کرد ملیگرایی را، که در آن زمان با لیبرالها یکی بودند سرکوب کند و حتی جریانی سعی کرد رهبران شاخص ملیگرا از آقای بازرگان گرفته تا یزدی و... را سرکوب کند. درنهایت همین کار به سمتی پیش رفت که باعث شد این جریان ملیگرا از سوی اسلامگرایان نیز مورد حمله قرار گیرند و در این میان جریان منافقین نیز نقش بسزایی داشت. بنابراین گفتمان ملی و ناسیونالیسم به محاق رفت. این فضا تا اوایل سال ۵۹ وجود داشت، اما در آن زمان واقعه جنگ و حمله صدام به ایران رخ داد که در آنجا ضرورت حضور همه مردم در عرصه دفاع از کشور، چه در خط مقدم جبهه و چه در پشت جبهه باعث شد که کشور بهسمت گفتمان ملیگرایی حرکت کرد.
در این زمان البته لیبرالیسم و بنیصدر و قطبزاده همه حذف شده بودند اما ناسیونالیسم توانست کمی جان بگیرد. در آن فضا وقتی ناسیونالیسم در کشور مطرح میشود و به یک گفتمان تبدیل و ضرورت پیدا میکند، وفاق ملی و همبستگی شکل میگیرد. این گفتمان باعث شد که در جنگ شاهد تقدیم شهدای مسیحی، یهودی و سنی باشیم و اینها برای ما باارزش و قابلتوجه بودند و در ذیل پرچم ناسیونالیسم میگنجند.
در حال حاضر که کشور دستخوش جنگ متجاوزانه اسرائیل قرار گرفته است، دوباره این هویت ملی مطرح شده است و گفتمان ملیگرایی و دالهای ملیگرایی روی سطح قرار میگیرد و باعث همبستگی میشود. اسرائیل و آمریکا شاخصترین نیروهایی هستند که استقلال و گفتمان ملی را تهدید میکنند و میبینید که جبهه ملی، نهضت آزادی و حتی نیروهای اپوزیسیون علیه این تجاوز سخن میگویند.
شاید عدهای با نظام مشکل داشته باشند و هویت آنها بر سر ساختار نظام سیاسی با همدیگر تفاوت داشته باشد اما قطعاً در راستای حفظ جامعه ایران و جامعه سیاسی ایران و خطوط ارضی و مرزی ایران هیچ ملتگرا و ملیگرایی تهدید نخواهد بود و ما شاهد یک همبستگی و وفاق عمومی هستیم که خاندان پهلوی که شهوت قدرت آنها را به اینجا کشاند، در این عرصه پشت ملت را خالی کرد.
*کشور ما قبل از این اتفاق دچار چالشهای بسیاری در سالهای اخیر بوده است؛ از مشکلات اقتصادی گرفته تا فسادهای متعدد و مردم بخش قابلتوجهی از علت این مشکلات را نظام حکمرانی میدانستند. برای اینکه این همبستگی حفظ شود، نظام حکمرانی باید چه اقدامی انجام دهد؟
بازگشت به آغوش ملت بهترین راه است. مردم ما مردم آزاده و فهیمی هستند و کشور خود را دوست دارند و از مشروطه تاکنون نشان دادهاند که خواهان حفظ استقلال و توسعه این کشور هستند. باید به دامان ملت بازگشت و بیاعتمادی را از مردم دور کرد. مردم ما؛ چه شیعه، چه سنی و چه هر یک از اقوامی که در کشور داریم، مردمان فهیم، بزرگ و عاقلی هستند که بهدنبال آزادی هستند که در پی آن بهدنبال استقلال نیز هستند.
در قانون اساسی ما نص خوبی آمده است که نه استقلال باید مانع سلب آزادی شود، نه آزادی باید سد راه استقلال باشد. خدا رحمت کند شهید بهشتی را که در این زمینه اقدامات بسیاری انجام داد تا استقلال و آزادی در کنار همدیگر باشند و یکی منهای دیگری در فرهنگ ما معنایی ندارد. راه مسئولان معلوم است و باید به دامان مردم بازگردند و به آنها اعتماد کنند.
*آیا با خاتمه این تجاوز این همبستگی حفظ خواهد شد؟
اینکه بعداً چه خواهد شد، نیازمند توجه به یک نکته است که ذات سیاست در همین تضادهاست. امیدوارم بهزودی بتوانیم بر این دشمن متجاوز و جاهل پیروز شویم، اما اینکه بعد از آن حکمرانی ما حکمرانی خوبی خواهد شد، پیشفرض درستی نیست چراکه ذات سیاست موجب تضاد و درگیری و تفرقه خواهد بود. بنابراین اینکه در آینده چه خواهد شد، نباید از الان فکر آن را کرد. بر فرض که همبستگی نداشته باشیم؛ چه شکست بخوریم و چه پیروز شویم، سرنوشت لیبی و سوریه باید برای ما سرمشق باشد. برای لیبی نشدن و سوری نشدن همه ما باید در کنار هم همبستگی خود را حفظ کنیم.
*اگر الان این همبستگی بخواهد دچار ضعف شود، از چه نقطهای است و برای جلوگیری از آن چه باید کرد؟
همبستگی اگر بخواهد دچار ضعف شود از تبلیغات جهانی و رسانههای بیگانه است و لذا بخش اعظم جمعیت کشور ما را، که بخش بزرگی از آن را هم جوانان تشکیل میدهند، تحلیلهای آگاهانه ندارند و در معرض اخبار و اطلاعات غلط قرار میگیرند. این درحالیاست که دشمن در تلاش برای پهن کردن دامهای بسیاری است. مسئله دوم این است که متاسفانه رخوت و یک نوع عدمدلخوشی نسبت به حیات حاکمه بین جوانان ما شکل گرفته است. از سال ۷۶ بهبعد شاهد شکافی بین جامعه و حکومت هستیم که در فواصل مختلف کاهش پیدا نکرد، در سالهای ۷۶، 92 و ۹۶ فرصت بود اما متاسفانه حاکمیت یا نیروهای حاکم حاضر نشدند همبستگی ایجاد کنند.
رسانههای بیگانه که امروز بهوفور و آسانی در دسترس همه است، نقش بسیار جدیای دارند و اگر بتوانند صادقانه برای مردم این اتفاقات را توضیح دهند، بهویژه با استفاده از تجارب کشورهای دیگر ازجمله لیبی، سوریه و عراق بسیار اثرگذار خواهد بود.
متاسفانه اتفاقات رویداده در این کشورها برای مردم با صداقت، صراحت و شفافیت توضیح داده نمیشود و این مشکل رسانههای ماست و باید مناظرههایی برای روشنشدن شرایط و شفافسازی هرچه بیشتر شکل بگیرد اما صداوسیمای ما همچنان اصرار دارد به کسانی که مردم به آنها علاقهای ندارند و تحلیل آنها را قبول ندارند، تریبون دهد. مشکل از صداوسیمای ماست که در حال حاضر ملی، همگانی، صادق و شفاف نیست و باید اصلاح شود.