از تهدید تا جنگ/مسیر ۹ مرحلهای بحران ایران و اسرائیل
چطور رژیمی به خود اجازه میدهد به تمامیت ارضی کشوری دیگر که -حتی بهزعم مهاجم- تهدیدی فوری و قطعی نبوده و تنها بر حقوق مسلم خود در NPT پافشاری میکند، تجاوز کند؟

در سالهای اخیر، روابط ایران و رژیم صهیونیستی از سطح تنشهای سیاسی و رقابتهای منطقهای فراتر رفته و به مرحلهای رسیده که نشانههای یک تقابل نظامی گسترده را در خود دارد. درگیریهای نیابتی در سوریه و لبنان، حملات سایبری و عملیاتهای اطلاعاتی، تهدیدهای لفظی مقامات دو طرف، و حملات پهپادی و موشکی، همگی حاکی از آناند که این تقابل دیگر صرفاً یک تنش دیپلماتیک نیست.
در چنین شرایطی، استفاده از نظریههای علمی برای تحلیل روند و شدت درگیری ضروری است. نظریه «مراحل ۹گانه جنگ(Nine-Stage Model of Conflict Escalation)» فریدریش گلسل (Friedrich Glasl)، با توصیف دقیق فرایند تشدید تعارض، ابزاری کاربردی برای درک وضعیت پرمخاطره فعلی میان ایران و اسرائیل فراهم میکند.
درگیری کنونی میان ایران و اسرائیل را میتوان بر پایه نظریه مراحل 9گانه فریدریش گلسل تحلیل کرد؛ الگویی که روند تشدید تنشها را از اختلافنظرهای اولیه تا جنگ تمامعیار ترسیم و قابل فهم میکند.
نظریه مراحل ۹گانه گِلسل چیست؟
فریدریش گِلسل یک پژوهشگر و مشاور برجسته در حوزه مدیریت تعارض و تحول در سازمانهاست. او بیشتر بهخاطر نظریه مراحل 9گانه تنش و درگیری (Escalation) شناخته میشود. این نظریه ابتدا برای تحلیل تعارضات درونسازمانی و انسانی طراحی شده بود، اما بهدلیل دقت و جامعیت آن، در تحلیل تعارضهای سیاسی، بینالمللی و حتی جنگهای تمامعیار نیز بهکار گرفته میشود. این نظریه، روند تشدید تدریجی یک درگیری را در ۹مرحله متوالی توصیف میکند. هر مرحله نشاندهنده بالا رفتن سطح تنش، کاهش توان گفتوگو و افزایش احتمال خشونت است:
Stage 1: Tension and hardening
Stage 2: Verbal sparring
Stage 3: Deeds instead of words
Stage 4: Group formation, search for allies
Stage 5: Targeted escalation and loss of face
Level 6: Open threats
Level 7: Attacks
Level 8: Fragmentation
Stage 9: Final stage and common demise
مرحله۱/ سخت شدن مواضع: اختلافنظرها پدیدار میشوند، اما هنوز امکان گفتوگو وجود دارد.
مرحله۲/ مناظره و قطبیسازی: طرفین شروع به بحثهای تند میکنند؛ «ما در برابر آنها» شکل میگیرد.
مرحله۳/ کنش، نه واکنش: اعتماد کاهش مییابد؛ طرفها دست به اقدامات پیشدستانه میزنند.
مرحله۴/ ائتلافسازی: هر طرف به دنبال جلب متحدان و فشار از بیرون است.
مرحله۵/ تخریب وجهه: طرفها یکدیگر را تحقیر میکنند و مشروعیت همدیگر را زیر سؤال میبرند.
مرحله۶/ تهدیدهای استراتژیک: تهدیدات آشکار و برنامهریزیشده برای وادار کردن طرف مقابل.
مرحله۷/ اقدامات محدود تخریبی: شروع آسیبزدن مستقیم اما کنترلشده (حملات سایبری، عملیات نیابتی).
مرحله۸/ تخریب سیستماتیک: حملات گستردهتر و ویرانگر، تضعیف ساختارهای طرف مقابل.
مرحله۹/ احتمال نابودی: جنگ تمامعیار و یا وضعیتی که هر دو طرف متحمل زیانهای سنگین و متقابل میشوند.
این نظریه نشان میدهد که درگیریها بهصورت ناگهانی به جنگ منجر نمیشوند، بلکه از مسیرهای قابل شناسایی عبور میکنند. شناخت مراحل اولیه، میتواند امکان مداخله و جلوگیری از خشونت را فراهم کند، و تحلیلگران، دیپلماتها یا سیاستگذاران میتوانند با این مدل، نوع درگیری و راهبرد مناسب برای توقف آن را تشخیص دهند.
در حال حاضر، با توجه به حملات مستقیم یا نیابتی، تهدیدهای رسمی، درگیریهای سایبری، و حملات پهپادی و موشکی میان دو طرف، نشانههایی از عبور از مراحل پیشین مانند قطببندی، تهدید، و اقدامات محدود نظامی دیده میشود.
به بیان دیگر بررسی وضعیت فعلی نشان میدهد که دو طرف اکنون در آستانه مرحله هشتم یعنی «تخریب سیستماتیک» قرار دارند؛ مرحلهای که در آن حملات مستقیم، نیابتی، سایبری و موشکی شکل نظاممندتری به خود میگیرد.
هرچند هنوز نشانههایی از ورود به یک جنگ کلاسیک و گسترده به سبک درگیریهای بیندولتی وجود ندارد، اما شدت تنشها، تداوم اقدامات تلافیجویانه، و از بین رفتن کانالهای گفتوگو حاکی از آن است که منطقه بهشدت به مرحله نهایی نظریه گلسل جنگ تمامعیار و نابودی متقابل ـ نزدیک شده است. این وضعیت نهتنها نشاندهنده شکست دیپلماسی، بلکه هشداری آشکار برای مداخله فوری از سوی بازیگران منطقهای و جهانی جهت مهار بحران است.
هرچند هنوز درگیریها کاملاً کلاسیک و گسترده نیست، اما شدت و تداوم اقدامات نظامی حاکی از آن است که دو طرف بهطور خطرناکی به مرحله نهایی نظریه گلسل یعنی جنگ تمامعیار نزدیک شدهاند، در حالیکه هنوز پنجرههایی برای مهار بحران باقی مانده است. در شرایطی که تنشها میان ایران و اسرائیل بهصورت بیسابقهای افزایش یافته و سایه جنگ مستقیم یا نیابتی میان دو طرف سنگینتر از همیشه است، دیپلماسی هنوز مهمترین و مؤثرترین ابزار برای مهار این بحران است.
گرچه فضا بهشدت امنیتی و ملتهب است، اما دیپلماسی ـ بهویژه دیپلماسی چندجانبه و واسطهگر ـ میتواند نقشآفرین باشد. در صورت عدم تمکین رژیم صهیونیستی به فرایند اتمام جنگ، و اصرار آن رژیم بر تداوم نظامیگری، عواقب این تصمیم در دو سطح جلوهگری خواهد کرد:
در سطح تحلیل واقعگرایانه (Realpolitik perspective) این رژیم با فشارهای بینالمللی و باز شدن جبهههای مقاومت متعدد مواجه شده و در سطح تحلیل هنجاری (Normative Perspective) نیز مشروعیت مقاومت مسلحانه افزایش یافته و انزوا، زوال اخلاقی و بحران مشروعیت در انتظار اسرائیل خواهد بود؛ خصوصاً در شرایطی که حتی حقوق بینالملل نیز از پاسخ به این سوال عاجز است که: «چطور رژیمی به خود اجازه میدهد به تمامیت ارضی کشوری دیگر که -حتی بهزعم مهاجم- تهدیدی فوری و قطعی نبوده و تنها بر حقوق مسلم خود در NPT پافشاری میکند، تجاوز کند؟»