| کد مطلب: ۳۷۹۵۲

هرکس نردبان خود را دارد/ گفت‌وگوی اختصاصی با لودمیلا اولیستکایا نویسنده کتاب «نردبان یعقوب»

اولیتسکایا مانند بسیاری از آن‌ها که زنده ماندند تا روایت کنند، شاهد زنده‌ای برای روایت تاریخ کشورش است و در شاهکار تأثیرگذار خود، «نردبان یعقوب» هم تاریخ ۱۲۰ ساله خانواده‌اش را روایت می‌کند. گرچه این روایت، داستان شخصی‌ خانواده‌اش است اما داستانی است که بسیاری از مردم شوروی به آن مبتلا شدند.

هرکس نردبان خود را دارد/ گفت‌وگوی اختصاصی با لودمیلا اولیستکایا نویسنده کتاب «نردبان یعقوب»

شاید در لحظات آرام پیش از طلوع خورشید بر فراز مسکو، لودمیلا اولیتسکایا در محاصره‌ی پژواک‌های تاریخ و زمزمه‌های خاطرات شخصی‌اش نشسته باشد و تاریخ را مرور کند. داستان‌های او، به سایه‌های گذشته جان می‌بخشند و تاب‌آوری روح انسان را در میان آشفتگی‌ها روشن می‌کنند. او از هولوکاست، گولاگ و پاکسازی‌های دوران استالین نوشته است، داستان‌هایی تلخ اما واقعی در قرن بیستم دیوانه که مصیبت‌های بسیاری از سر گذراند؛ اما مصیبت‌های شوروی در این قرن بسیار زیادتر از خیلی جاهای دیگر بود، غیر از جنگ جهانی دوم که گریبان این کشور را گرفت و 28 میلیون شهروند شوروی جان‌شان را از دست دادند؛

انقلاب کمونیستی، جنگ داخلی، تعقیب میلیون‌ها نفر به‌جرم دشمنی با رژیم، قحطی، پاکسازی درون‌حزبی، اعدام میلیون‌ها شهروند، تبعید به اردوگاه‌های کار اجباری، کشتار جنگل کاتین و... هرکدام‌شان یک تراژدی در این کشور بودند که دامن بسیاری از مردم شوروی را گرفت. در آن دوران کمتر کسی در این کشور زندگی می‌کرد که کسی از خویشانش دستگیر، تبعید یا اعدام نشده باشد.

اولیتسکایا مانند بسیاری از آن‌ها که زنده ماندند تا روایت کنند، شاهد زنده‌ای برای روایت تاریخ کشورش است و در شاهکار تأثیرگذار خود، «نردبان یعقوب» هم تاریخ 120 ساله خانواده‌اش را روایت می‌کند. گرچه این روایت، داستان شخصی‌ خانواده‌اش است اما داستانی است که بسیاری از مردم شوروی به آن مبتلا شدند. در این اثر نویسنده داستان یک زوج یهودی ثابت‌قدم را با یک‌قرن آشوب روسیه درهم‌می‌آمیزد و جوهره‌ی عشق، فقدان و شجاعت تزلزل‌ناپذیر را به تصویر می‌کشد.

نوشته‌های اولیتسکایا منعکس‌کننده‌ی زخم‌های دوران پرآشوب یک کشور است، داستان کشتار کی‌یف و خشونت‌های یهودستیزانه که پس از آن، یهودیان روسیه با یک انتخاب روبه‌رو بودند؛ یا مهاجرت کنند یا جذب جامعه شوند. بخشی از داستان «نردبان یعقوب» روایت این ماجراست؛ داستان آدم‌های رنج‌کشیده تحت یک رژیم کمونیستی و رنج‌هایی که گریبان خیلی از مردم را در آن دوره گرفت. داستان این کتاب، داستان یک زوج یهودی تازه‌ازدواج‌کرده، یعقوب پدربزرگ لودمیلاست که به‌همراه همسرش در زمان کشتار کی‌یف تصمیم می‌گیرند که به‌جای جلای وطن، بمانند، بسوزند و بسازند.

داستان‌های این شخصیت‌ها مانند عروسک‌های ماتروشکا روسی در دل هم هستند که با بیرون آمدن یک عروسک، عروسکی دیگری از دل آن بیرون می‌آید و در طول 100سال، تاریخ پرتلاطم روسیه آشکار می‌شود. «نردبان یعقوب» که از نامه‌های بایگانی خانوادگی اولیتسکایا و پرونده «کا.گ.ب» درباره پدربزرگش گرفته شده است، شبکه‌ای از شخصیت‌ها را که با عشق و خون به هم متصل شده‌اند، به هم می‌بافد. این کتاب نشان می‌دهد که چگونه اولیتسکایا سنت ادبیات روسیه پیش از انقلاب را ادامه می‌دهد و ثابت می‌کند که چرا یکی از محبوب‌ترین رمان‌نویسان روسیه‌ی امروز است. 

در دنیای ادبیات روسیه، جایی که تاریخ و سرنوشت فردی به‌طور عمیقی به‌هم‌پیوسته‌اند، لودمیلا اولیتسکایا با رمان «نردبان یعقوب» به یکی از چالش‌برانگیزترین دوره‌های تاریخ روسیه می‌پردازد. این کتاب داستان زندگی آدم‌هایی است که زیر سیطره خفقان منکوب‌کننده زیستند، گاهی نجات یافتند و گاهی هلاک شدند. 

لودمیلا اولیتسکایا، نویسنده‌ای است که بیشتر کتاب‌هایش در ایران به فارسی ترجمه شده‌اند، آخرین اثر او «نردبان یعقوب» با ترجمه عبدالمجید احمدی توسط نشر برج منتشر شده است. او که در سال ۱۹۴۳ در مسکوی روسیه متولد شد، کودکی و نوجوانی‌اش شبیه بسیاری از مردمان پس از جنگ‌های جهانی در آپارتمان‌های اشتراکی گذشت؛ از آنجا که اولیتسکایا در آثارش هم به دین و هم به سیاست می‌پردازد، در دهه‌های اخیر به خط‌مقدم بحث‌های سیاسی روسیه راه یافته است. در سال‌های ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲، در اوج اعتراضات ضدپوتین در روسیه، او عضو هیئت‌مدیره اتحادیه رأی‌دهندگان شد. 

این گفت‌وگو به‌بهانه‌ی انتشار «نردبان یعقوب» این نویسنده در ایران، از طریق ایمیل میسر شد و در این میان کارگزار ادبی‌اش راه این مصاحبه را هموار کرد.

‌در «نردبان یعقوب»، شما باظرافت و بسیار دقیق داستان‌های عمیق شخصی را با رویدادهای تاریخی و شخصیت‌های مهم تاریخ روسیه به‌هم پیونده زده‌اید. چگونه بین عناصر شخصی و تاریخی در داستان‌سرایی خود تعادل برقرار می‌کنید؟ امیدوارید خوانندگان چه چیزی را از تصویر شما از زندگی شوروی در این دوره‌ تحول‌آفرین برداشت کنند؟ آیا فکر می‌کنید داستان‌های شخصی آن‌ها منعکس‌کننده‌ی تجربه گسترده‌تر روسیه است؟

اگر توانسته‌ام به چنین تعادلی برسم، بسیار خوشحالم، به‌خصوص که اصلاً به تعادل فکر نمی‌کردم. برای من مهم بود چیز دیگری را نشان دهم؛ اینکه وقایع تاریخی شدید و خشونت‌بار چگونه می‌توانند یک فرد را نابود کنند، همچنین می‌توانند او را قوی‌تر کنند.

هر خواننده‌ای در کتاب چیز جالبی برای خود پیدا می‌کند که بازتاب تجربه‌ی شخصی اوست. از تجربه تقریباً 80 ساله زندگی در روسیه، دقیقاً چنین نقاط عطفی را به‌خاطر می‌آورم بسیاری از رویدادها در تاریخ روسیه وجود داشته است؛ از مرگ استالین شروع شد و با آخرین جنگ جنون‌آمیز روسیه با اوکراین پایان یافت. سالیان متمادی، برخی از مردم کشورهای مختلف، نظام سوسیالیستی زندگی در روسیه را به‌عنوان یک الگو، راهی به سوی «آینده‌ای روشن برای بشریت» می‌دیدند.

این یک افسانه بود و خوب است که خوانندگان، پس از خواندن کتاب من این را بفهمند. من وظیفه انعکاس تجربه روسیه را برعهده خودم نمی‌دانم؛ همیشه به فرد و رنجی که دولت می‌تواند بر او تحمیل کند علاقه‌مند هستم. علاقه من به جنبه‌ انسانی است تا تحلیل سیاسی یا سیستمی. هدفم ارائه دیدگاهی دقیق و انسان‌محورتر در مورد تاریخ روسیه و سیستم‌های اجتماعی آن است. 

‌زندگی شخصیت‌های شما عمیقاً تحت‌تأثیر تحولات سیاسی است. فکر می‌کنید انتخاب‌های شخصی از چه جهاتی تحت‌تأثیر محیط سیاسی-اجتماعی است و چگونه این تنش را در رمان «نردبان یعقوب» به تصویر می‌کشید؟

روزی‌روزگاری نویسنده بزرگ روسی، اوسیپ ماندلشتام، این جمله جاودانه را نوشت: «قدرت به اندازه‌ دستان یک آرایشگر منزجرکننده است». آرایشگر با تیغی در دست می‌تواند ریش مرد را بتراشد یا گلوی او را ببُرد. در روسیه، قدرت بارها و بارها خود را دقیقاً شبیه این آرایشگر دیوانه نشان داده است و درنتیجه‌ی قدرت مطلق این «آرایشگر دیوانه» میلیون‌ها نفر در زندان‌ها و اردوگاه‌های کار اجباری جان باختند. قدرت می‌تواند یک فرد را از هر انتخاب شخصی محروم کند و به سادگی او را نابود کند. 

‌میراث موروثی تروما و وقایع تاریخی چگونه در زندگی نسل‌های بعدی تجلی می‌یابد و چه احساساتی در نسل‌های بعدی به وجود می‌آورد، زندگی آینده‌ میراث‌داران این تروما چگونه است؟

این سوال سختی است که نمی‌توانم به‌طور دقیق و قطعی به آن پاسخ دهم. شاید بخشی از آن نسل، مرعوب و خنثی می‌شوند بدون این‌که بتوانند یا بخواهند کاری کنند. بخشی دیگر تلاش می‌کنند مقاومت کنند و گاهی تاوان آن را با جان خود می‌پردازند.

‌شما در میان افرادی زیسته‌اید که رنج عمیقی را در آن دوران تجربه کرده‌اند، آن‌هایی که رنج‌شان را در این کتاب می‌بینیم و شما در زندگی واقعی با آن‌ها روبه‌رو بوده‌اید، به نظرتان ‌این شخصیت‌ها برای بیان درد یا کنار آمدن با آن چه کردند؟

یک کلمه شگفت‌انگیز در روسی وجود دارد؛ «سوسترادانیه» یعنی همان «غمخواری و شفقت». شفقت یعنی توانایی تشخیص و درک رنج و درد دیگری و به دوش کشیدن بخشی از آن رنج و تلاش برای کاستن آن رنج است. نویسندگان بزرگ روسی مانند تولستوی و داستایفسکی در این باره زیاد نوشته‌اند. 

‌در بررسی زندگی بیش از پنج نسل یک خانواده، وقایع تاریخی و سیاسی - مانند جنگ‌ها، استالینیسم و دوران پساشوروی – نه‌تنها بر سفر فیزیکی شخصیت‌های شما، بلکه بر ارتباطات عاطفی و درک آن‌ها از عشق چه تأثیری می‌گذارد؟ این میراث چگونه بر درک شما از روابط خانوادگی و پیچیدگی‌های عشق و دوری تأثیر می‌گذارد؟

این سوال خیلی سخت است و من سعی خواهم کرد به‌نحوی «از زیر آن در بروم». هر فرد مشکلات خود را به شیوه‌ی خودش حل می‌کند، اما مواقعی هست که یک فرد به‌خاطر بقایش، با انتخاب چیزی روبه‌رو می‌شود که برای او مهم‌تر است و برایش اولویت دارد. 

این انتخاب حیاتی است که هر شخصی با آن روبه‌رو می‌شود. او چه چیزی را انتخاب می‌کند؛ حقیقت یا دروغ. حاضر است برای آزادی چه بهایی بپردازد؟ این همیشه سوالی برای فردی خاص است و بسیاری از ما در این مرحله از زندگی ایستاده‌ایم یعنی انتخاب میان حقیقت یا دروغ!

‌چرا عنوان «نردبان یعقوب» را برای کتاب‌تان انتخاب کردید؟ این عنوان قدری طعنه‌آمیز است زیرا درحالی‌که نردبان کتاب مقدس تا بهشت بالا می‌رود، هر شخصیت در رمان شما مسیر کاملاً متفاوتی را طی می‌کند.

من فکر می‌کنم هر فردی که بر مشکلات زندگی غلبه می‌کند، بر همین «نردبان یعقوب» غلبه می‌کند، اما هر کسی نردبان خود را دارد. به نظرم‌ هر فردی در مسیر زندگی که چالش‌های خودش را دارد که باید بر آن‌ها غلبه کند و این یعنی بالا رفتن از این نردبان سخت که هرکس به شیوه‌ی خود از آن بالا می‌رود. 

‌ماریا و نورا مادران تنهایی در این کتاب هستند؛ هر دو در حین بزرگ کردن فرزندان‌شان روابط پیچیده‌ای هم دارند. تجربیات خودتان به‌عنوان یک مادر چگونه بر نمایش این شخصیت‌ها تأثیر گذاشته است و فکر می‌کنید مادر مجرد در فرهنگ روسیه چه اهمیتی دارد؟

نگرش نسبت به مادران مجرد در روسیه به‌طور سنتی کاملاً منفی بوده است. این یک نگرش مسیحی است که هنوز، هم در روسیه، هم در سراسر جهان مرسوم است. شرم، تحقیر جامعه و بسیاری مشکلات دیگر متوجه زنی شد که تصمیم گرفته بود خارج از چارچوب صاحب فرزند شود. در زمان ما، یک مادر مجرد کمتر مورد محکومیت عمومی قرار می‌گیرد؛ بااین‌حال مسائل اساسی همچنان پابرجا هستند.

برای یک زن، بزرگ کردن فرزندش به تنهایی بسیار چالش‌برانگیزتر از زمانی است که او ازدواج کرده و از حمایت شوهر برخوردار است. یکی از جنبه‌های منحصربه‌فرد جامعه‌ی روسیه این است که بسیاری از زنان نه با انتخاب خود بلکه به‌دلیل شرایط به‌تنهایی فرزندان خود را بزرگ می‌کنند؛ زیرا شوهران آن‌ها یا در جنگ مرده‌اند یا در زندان هستند یا خود را تا حد مرگ غرق مشروب می‌کنند. بنابراین تصویر یک مادر مجرد نه‌تنها در فرهنگ روسیه، بلکه در زندگی روزمره‌ و واقعی روسیه کاملاً برجسته و بسیار رایج است. 

من اما یک مادر مجرد نبودم. دو پسرم را در زمان ازدواج به دنیا آوردم و 12 سال بعد از شوهرم طلاق گرفتم، زمانی که بچه‌ها به مدرسه می‌رفتند. اما به‌هرحال تجربیات مادری در تصویر کردن واقعیات زندگی یک مادر بسیار تأثیر دارد. 

‌منتقدان «نردبان یعقوب» را با آثار تولستوی و گروسمن مقایسه کرده‌اند. آیا تأثیرات ادبی خاصی وجود داشت که روند نوشتن شما را برای این رمان هدایت کرد؟

من نمی‌توانم به این سوال پاسخ دهم! البته حجم عظیمی از مطالعه که از دوران کودکی داشتم، تأثیر زیادی روی من داشته و دارد. معمولاً منتقدان باید به این سوال پاسخ دهند، نه نویسنده‌ها ! من هنگام نوشتن بیشتر در عمل خلق‌کردن غوطه‌ورم تا فکر کردن به تأثیرات آن. 

‌«نردبان یعقوب» در پس‌زمینه‌ی رویدادهای تاریخی مهمی ازجمله کشتار سال 1905 و جنگ داخلی روسیه می‌گذرد. رویکرد شما برای تحقیق و ادغام این عناصر تاریخی در روایت خود چه بود؟

برای نوشتن از این رویدادها و تلفیق عناصر تاریخی، به شدت به تجربیات خانواده‌ام و سایر خانواده‌های نزدیکم اتکا کردم. البته مجبور شدم ساعت‌های زیادی را صرف جست‌وجو و تحقیق درباره‌ی مطالب تاریخی کنم.

‌درحالی‌که گفته‌اید خود را یک فرد سیاسی نمی‌دانید، اما همچنین اعلام کرده‌اید که به‌شدت ضدپوتین هستید، همچنین گفته‌اید که روسیه در حال «استالینیزه شدن» است. هدف از این اظهارات چیست، به‌ویژه باتوجه به اقدامات پوتین علیه دشمنان سیاسی خود که آخرین آن‌ها الکسی ناوالنی بود که ابهاماتی درباره‌ی مرگش وجود دارد و بسیاری در روسیه باور دارند که او به دستور پوتین به قتل رسیده. ضمن این‌که قبل از آن ما لیست بلندبالایی داشتیم که شامل آنا پولیتکوفسکایا و الکساندر لیتویننکو می‌شد که آن‌ها هم به قتل رسیدند. این‌که شما از پوتین انتقاد می‌کنید باتوجه به حذف دشمنان سیاسی آیا از آن شخص نمی‌ترسیدید؟

من نمی‌ترسم. به سرنوشتی که برای ناوالنی یا پولیتکوفسکایا رخ داد، تسلیم نشدم. سه سال پیش نه از ترس مقامات، بلکه از انزجار از جنگی که این مقامات شروع کردند، روسیه را ترک کردم.

‌«نردبان یعقوب» به‌عنوان رمان نهایی شما توصیف شده است. آیا پروژه یا موضوعی در آینده دارید که بخواهید در نوشته‌های خود بررسی کنید؟

بعید است رمان بنویسم، اما کار دیگری انجام خواهم داد. من عادت شدیدی به ساخت جمله‌ها و سروکله زدن با کلمات دارم. این فعالیت مورد علاقه‌ام است!

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
آخرین اخبار