| کد مطلب: ۳۷۰۹۸

دیکتاتوری بدون شلیک گلوله / آیا دونالد ترامپ از دستورالعمل رئیس‏‌جمهور مجارستان برای اداره آمریکا استفاده می‏‌کند؟

نویسندگان «دموکراسی‌ها چگونه از بین می‌روند» آنچه دانشمندان علوم سیاسی «عقب‌نشینی دموکراتیک» می‌خوانند را عقب‌گرد احتمالی به «اقتدارگرایی رقابتی» توصیف می‌کنند. این اتفاقی نبود که در سال‌های ۱۹۳۰ اروپا رخ داد؛ زمانی که جمهوری‌های کثرت‌گرا ناگهان به ماشین جنگ نسل‌کشی تبدیل شدند.

دیکتاتوری بدون شلیک گلوله / آیا دونالد ترامپ از دستورالعمل رئیس‏‌جمهور مجارستان برای اداره آمریکا استفاده می‏‌کند؟

اندرو مارانتز /خبرنگار نیویورکر

از میان کتاب‌های غیرداستانی پرفروش در سال 2018 می‌توان به «ترامپ‌کراسی: فساد جمهوری آمریکا» و «حتی بدتر از آنی است که فکر می‌کنید: دولت ترامپ چه بلایی سر آمریکا می‌آورد» و «دموکراسی چگونه از بین می‌رود» اشاره کرد. 

کسانی که از ترامپ متنفر بودند از انتشار این کتاب‌ها خشمگین یا حق‌به‌جانب شدند. کسانی که از ترامپ خوششان می‌آمد عمدتا توجهی به آنها نکردند. اما نویسندگان کتاب «دموکراسی‌ها چگونه از بین می‌روند» که دو دانشمند علوم سیاسی از دانشگاه هاروارد بودند، سراغ پدیده جهانی بزرگتر از ترامپ می‌روند و به منابع مرجعی برای استناد درباره مسائل مهم و مبهم تبدیل شدند.

زمانی که کتابی چنین اعتباری پیدا می‌کند، نیمه پر لیوان این است که اثر گسترده‌ای خواهد داشت. (طبق گزارش واشنگتن‌پست سال 2018 جو بایدن مجذوب این کتاب شده بود و همه جا آن را با خود حمل می‌کرد). نیمه خالی این است که افراد بسیاری شامل کسانی که درباره این کتاب می‌دانند ولی آن را نخوانده‌اند، ممکن است نسخه تحریف‌شده استدلال آن را بشنوند، نه خود آن را. 

دور اول ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ 4 سال طول کشید. هر روز خورشید طلوع کرد و عصر، غروب. رئیس‌جمهور آمریکا اظهارات به‌شدت نگران‌کننده‌ای را مطرح کرد. او از بستگان خود خواست تا از قدرت خود برای بهره‌برداری استفاده کنند، همه‌گیری کرونا را به‌شکل بدی مدیریت کرد، کره‌شمالی را با حمله هسته‌ای تهدید کرد، اما در نهایت هیچ‌کدام از این کارها را انجام نداد.

او حکومت نظامی هم اعلام نکرد، داخل کاخ سفید سنگر نگرفت و از ترک آن امتناع نکرد. در روزهای آخر تلاشی برای کودتا انجام داد اما قضات و ژنرال‌ها هیچ‌وقت طرف او را نگرفتند. زمانی که کاخ سفید را ترک کرد، بسیاری از ناظران تصور از بین رفتن دموکراسی آمریکایی را بیهوده دانستند. اصلاً این موضوع چه معنایی دارد؟

سال 2024، زمانی که ترامپ دوباره نامزد شد، اظهارات استبدادی طنین بیشتری پیدا کردند. او وعده مجازات، پاکسازی دشمنان ایدئولوژیک و اخراج دسته‌جمعی با بهانه‌های قانونی غیرموجه را صادر کرد. مخالفانش او را فاشیست خطاب کردند اما این امر هم نتیجه معکوس داشته است. جی‌دی‌ونس، معاون رئیس‌جمهور در آن زمان گفت: «نمی‌توانیم به مردم آمریکا بگوییم که یک نامزد فاشیست است و اگر انتخاب شود، پایان دموکراسی خواهد بود.» ونس پیشتر ترامپ را با هیتلر مقایسه کرده بود اما دیدگاه‌های او و بسیاری از آمریکایی‌ها در طول زمان نرم‌تر شده‌اند. همین تغییر فضا برای انتخاب دوباره ترامپ کافی بود اما تغییری در تهدید اساسی ایجاد نکرد. 

در فیلم‌های هالیوودی، زمانی که رویداد بزرگی رخ می‌دهد، کاراکترها نیازی ندارند وقت خود را صرف این کنند که اتفاقی در حال وقوع است یا نه. اما در دنیای واقعی، فاجعه می‌تواند بدون هیاهوی قبلی رخ دهد. لرزه‌ها می‌توانند بی‌صدا و دور باشند که مردم به‌طور مدام با آن سازگار شوند و ناهجناری آن از بین برود. 

نویسندگان «دموکراسی‌ها چگونه از بین می‌روند» آنچه دانشمندان علوم سیاسی «عقب‌نشینی دموکراتیک» می‌خوانند را عقب‌گرد احتمالی به «اقتدارگرایی رقابتی» توصیف می‌کنند. این اتفاقی نبود که در سال‌های 1930 اروپا رخ داد؛ زمانی که جمهوری‌های کثرت‌گرا ناگهان به ماشین جنگ نسل‌کشی تبدیل شدند. ضمن اینکه این اتفاقی نبود که در اواخر قرن بیستم در روسیه و چین افتاد که خیلی سریع از کمونیسم خودکامه به کاپیتالیسم استبدادی تبدیل شدند که انگار هیچ دموکراسی‌ای وجود نداشته که به آن برگردند.

بلکه این اتفاقی است که در ترکیه پس از 2013، در هند بعد از 2014، در لهستان بعد از 2015، در برزیل بعد از 2019 افتاد؛ کشورهایی که مسیر طولانی و دشوار دستیابی به لیبرال‌دموکراسی یکپارچه را رفتند و سپس آن را به امری دست‌نیافتنی تبدیل کردند. لویتسکی و زیبلات می‌نویسند: «دیکتاتوری آشکار، به شکل فاشیسم، کمونیسم یا حکومت نظامیان، از سراسر جهان ناپدید شده است.

دموکراسی‌ها همچنان از بین می‌روند اما با ابزارهای متفاوت.» برخی از آنها ممکن است در تاریکی رخ دهند اما بسیاری از آنها در روشنایی، تحت پوشش تکنوکراسی محرمانه یا بوروکراسی حوصله‌سربر از بین می‌روند.» نویسندگان این کتاب می‌نویسند: «بسیاری از تلاش‌های دولت برای تخریب دموکراسی «قانونی» است؛ به‌نوعی که از سوی مجلس یا دادگاه مورد تایید قرار گرفته‌اند. این تلاش‌ها حتی ممکن است ابزاری برای تقویت دموکراسی نشان داده شوند.» 

100 روز اول دور دوم ریاست‌جمهوری ترامپ رخوت‌آور، گیج‌کننده و تقریباً غیرقابل هضم در زمان واقعی بود. دولت برای دستیابی به اهداف خود میزانی از سرکوب را به‌کار گرفت اما اغلب روی ابهام، جهت‌گیری نادرست و انکار‌ سرمایه‌گذاری کرده است. برخی از اقدامات به شکل غریبی کم‌اهمیت بوده‌اند: فشار وکیل دولتی برای بازگرداندن حقوق مل گیبسون برای مجوز حمل سلاح و «جذاب کردن» دوباره «مرکز کندی». دیگران ممکن است به‌طور تصادفی به قدرت یا چیزی بیش از آن برسند. «وزارت کارآمدی دولت» که وزارتخانه دولتی نیست اعلام می‌کند که اجازه نمی‌دهد کاندوم به غزه فرستاده شود.

کاهش بودجه 8 میلیارد دلاری ظاهراً 8 میلیون دلار بوده است. جف بزوس، ماموریت تحریریه واشنگتن‌پست را در منگنه قرار داد و آمازون ساخت یک مستند 40 میلیون دلاری درباره بانوی اول آمریکا را راه‌اندازی کرد. ماموران مخفی مردم را به‌خاطر جرائم فکری دستگیر می‌کنند. رئیس‌جمهور کمی پس از امضای یک فرمان اجرایی که برخی از دستاوردهای جنبش حقوق مدنی را تغییر می‌دهد گفت: «ما دو ماه بسیار عالی در تاریخ کشورمان داشتیم، هیچ‌کس چنین چیزی ندیده است.» 

13745761_0_0_3078_1731_1920x0_80_0_0_487cb5d2343cbbf248bb7bfb650e7129

لویتسکی و زیبلات در کتاب خود بارها به مثال مجارستان برمی‌گردند. اولین باری که ویکتور اوربان به نخست‌وزیری رسید، از سال 1998 تا 2002، حکومت دموکراتیکی داشت. اما سال 2010 که دوباره برنده شد، شخصیت خود را راست افراطی بدبین نسبت به دموکراسی لیبرال بازآفرینی کرد. حزب اوربان با نام فیدس در عرض چند ماه با استفاه از ابزارهای قانونی قدرت را متمرکز و تغییر شکل دادگاه‌ها، دانشگاه‌ها و بخش خصوصی را به نفع خود آغاز کرد. اوربان رکورددار طولانی‌ترین زمان نخست‌وزیری در اتحادیه اروپاست.

حدوداً از سال 2011 مجارستان به‌عنوان یک «رژیم ترکیبی» شناخه می‌شود؛ دیکتاتوری اقتدارگرا که نیست اما یک دموکراسی واقعی هم نیست. هیچ تانکی در خیابان‌ها حضور ندارند، انتخابات برگزار می‌شود، اعتراضات مردمی و قضات در لباس رسمی دیده می‌شوند. اما، اگر از نزدیکتر به هسته نهادهای مردمی نگاه کنید، می‌بینید که چقدر از داخل خالی شده‌اند. پیتر کرکو، دانشمند علوم اجتماعی اهل مجارستان می‌گوید: «شیوه‌ای که آنها اینجا به‌کار می‌گیرند، شیوه‌ای است که در کشور شما هم در حال انجام شدن است، آنها نیازی به استفاده از خشونت علنی علیه ما ندارند.»

او در ادامه می‌گوید: «قبل از شروع، شما به خود می‌گویید «اگر زمانی این کار یا آن کار وحشتناک را بکنند، من این کشور را ترک می‌کنم». اتفاقاتی که 10 سال پیش یا 6 سال پیش غیرممکن به‌نظر می‌رسیدند که حتی ممکن است متوجه آنها نشده باشید.» او می‌گوید: «تقریباً شرم‌آور است که چقدر می‌توانید با آنها کنار بیایید.» کرکو در دانشگاه اروپای مرکزی یا CEU دفتر دارد.

سال 1991 زمانی که CEU افتتاح شد، یکی از دانشگاه‌های برجسته و هنرهای لیبرال با بودجه بسیار خوبی در جهان پساشوروی بود. جورج سوروس، سرمایه‌گذار آمریکایی-مجارستانی با بسیاری از اعضای جوان و تازه‌منتخب پارلمان مجارستان، شامل فعال دموکراسی سابق به‌نام ویکتور اوربان روابط نزدیکی داشت. سال 2016، در سالگرد 25 سالگی، این دانشگاه نونوار شد. تا آن زمان، اوربان به‌عنوان ملی‌گرای افراطی ستیزه‌جو حکومت می‌کرد. او سوروس را دشمن قسم‌خورده خود بازسازی کرد، شخصیت‌پردازی از چیزی که مجارستانی‌های واقعی باید آن را رد می‌کردند: جهانی‌گرایی منحط، مرزهای باز، «ایدئولوژی جنسی» و یک الیت جهان‌وطنی بی‌ریشه. 

در همان سال، استبان هگدوس، سیاستمدار پیشین که در کنار اوربان در پارلمان خدمت می‌کرد، مقاله‌ای را از روزنامه حامی-حزب فیدس خواند که به طور ضمنی می‌گفت این فقط سخاوت حزب بود که باعث شد CEU در بوداپست باقی بماند. چند روز بعد، او در مراسمی در دانشگاه شرکت کرد که به مدیر آن می‌گوید: «شما باید این را به این معنی کنید که در معرض خطر قرار دارید.»

اما بعد گفت: «چه اهمیتی دارد که آنها چه گزارشی می‌نویسند؟» CEU یک موسسه خصوصی بود که هم در آمریکا و هم در مجارستان اعتبار داشت، حتی اگر اوربان هیچ ابزار قانونی برای مداخله در آن نداشت. با این حال هگدوس به مدیر گفت: «شما او را دست‌کم می‌گیرید.» اظهارات عوام‌گرای اوربان همیشه با واقعیت همسو نبودند؛ او در حالی وعده ارتقای طبقه کارگر را می‌داد که او و برخی از دوستان خیلی نزدیکش به‌سرعت ثروتمند شدند و زمانی که روشنفکران به این موضوع اشاره می‌کنند، نارضایتی آنها را برمی‌انگیختند. برد یا باخت، کدورت مردمی با CEU به حیات سیاسی اوربان کمک کرد. موسسه‌ای نخبه، پر از خارجی‌ها و ایده‌های عجیب، در بوداپست، بزرگترین شهر این کشور ریشه‌دار شده و اوربان نمی‌تواند این موضوع را بپذیرد. 

همانند تمام افراد نیمه‌مستبد، اوربان بیشتر مبارزه می‌کند تا اینکه برنده باشد. به مدت چند ماه، به نظر می‌رسید که انتقادهای شدید علیه CEU بیشتر لفظی باشند. اما سال 2017، حزب فیدس با خونسردی متممی را به قانون اضافه کرد و محدودیت‌های جدید را روی دانشگاه‌های بین‌المللی در داخل مجارستان گذاشت. در این متمم نامی از سوروس یا CEU ذکر نشده اما ظاهراً این دانشگاه تنها هدف این متمم بوده است.

دادگستری اتحادیه اروپا 3 سال بعد آن را نقض قوانین اتحادیه اروپا دانست. اما دیگر دیر شده بود. بسیاری از برنامه‌های مدیریتی آکادمیک به وین منتقل شدند، تعداد زیادی از دانش‌آموزان در برزخ ماندند و بسیاری از پژوهشگران برتر مجارستان، کشور را ترک کردند. در سال‌های بعدی، بسیاری از دانشگاه‌های عمومی مجارستان تحت کنترل مجموعه‌ای از موسسات خصوصی درآمدند که در ظاهر گامی به سمت مدرن‌سازی بود اما درعمل شیوه‌ای برای بنیانگذاران که گفته‌ می‌شود از سوی حامیان اوربان اداره می‌شوند تا تاثیر بیشتری را بر نسل بعدی رهبران کشور اعمال کنند. حزب فیدس فراتر از تحصیلات عالیه از تاکتیک‌های مشابهی برای محدود کردن کمک‌های مالی بین‌المللی به سازمان‌های مردم‌نهاد و بازنشستگی زودهنگام قضات مستقل استفاده کرد. 

امسال، رجب‌طیب اردوغان رئیس‌جمهور مستبد رقابتی ترکیه در اقدام بی‌سابقه‌ای رقیب اصلی سیاسی خود، شهردار استانبول را بازداشت کرد. تاکنون، اوربان چنین اقدامی را انجام نداده است. اگر در دانشگاه CEU چرخی بزنید تقریباً آن را خالی می‌بینید. زلتان میکلوسی، فیلسوف سیاسی که حالا به دانشکده واقع در وین می‌رود می‌گوید: «در علوم اجتماعی، آنها درباره سوگیری جهان عادلانه صحبت می‌کنند. مردم می‌خواهند باور کنند که جهانی که در آن زندگی می‌کنند، سیستمی که درآن قرار دارند، تقریباً منصفانه است.»

سال 2015، یکی از همکاران میکلوسی با جزئیات کامل به او توضیح داد که «ما دیگر در دموکراسی زندگی نمی‌کنیم.» میکلوسی با اینکه دوست نداشت این موضوع را باور کند اما هیچ دلیل متقابل خوبی نداشت. چنین شکافی یعنی فاصله میان تایید ذهنی و پذیرش عاطفی؛ یکی از حوزه‌هایی که میکلوسی درباره آن تحقیق می‌کند، ابراز می‌کند: «اگر بپذیرم که در یک حکومت خودکامه زندگی می‌کنم، به‌ویژه که به گفته او «خودکامه ترکیبی» باشد که با قوانین غیرقابل پیش‌بینی عمل می‌کند، سوال‌های دردسرزای دیگری پیش خواهد آمد». 

بسیاری از تصمیمات اساسی شهروندان مثل تصمیم برای دادن رای یا پیروی از قانون، یک دولت دموکراتیک مشروع را در برمی‌گیرد: «اگر از بین رود پس من چگونه قرار است زندگی کنم؟» همین است که به سختی می‌توان ساختمان خالی دانشگاه بوداپست را هضم کرد. اگر اوربان ذهنیت تک‌بعدی برای مخالفت با حضور این دانشگاه در بوداپست داشت، چرا به ساختمان یورش نبرد و علامت «این ملک فروشی است» را روی در آن بچسبانند؟ اگر مجارستان کشوری خودکامه است پس چرا تمام منتقدان هنوز اجازه دارند در وسط پایتخت بنشینند و انتقاد کنند؟ میکلوسی می‌گوید که این ابهام بخشی از نکته اصلی است.

او می‌گوید اگر وزرای کابینه دولت احساس نگرانی کنند که گزارش‌های معتبر جرقه انقلابی را خواهد زد «آنها راهی پیدا می‌کنند که زندگی مرا ناخوشایند کنند.» آنها قاعدتاً او را زندانی نمی‌کنند اما در تئوری می‌توانند او را در رسانه‌های همسو با دولت به هتک حرمت متهم کنند یا داشتن شغل دولتی را برای او و هر کدام از اعضای خانواده‌اش را به کاری سخت تبدیل کنند. او اضافه می‌کند: «فعلاً به‌نظرم ارزش پرداختن به این موضوع را ندارد.» 

این روزها کلمه «دفترچه راهنما» را در اخبار زیاد می‌شنوید. ترامپ همواره ستایش خود از مستبدان را نشان داده است و اغلب از اوربان به عنوان کشوردار نمونه یاد می‌کند. جولین سونی‌وند، پژوهشگران ارتباطات در نیواسکول نیویورک که در مجارستان بزرگ شده می‌گوید: «آنها ظاهراً از یکدیگر یاد می‌گیرند.» دان جونیور، پسر ترامپ در ژوئن گذشته به السالوادور رفت تا در مراسم تحلیف حاکم مستبد آن، نجیب بقلیه شرکت کند. ادواردو بولسونارو فرزند ژائیر بولسونارو،  حاکم نیمه‌مستبد برزیلی، برای شرکت در مراسم تحلیف ترامپ در ماه ژانویه به واشنگتن رفت (و 4 سال قبل نیز در ششم ژانویه آنجا بود). 

با این حال اگر به‌دنبال یک دفترچه راهنمای مرجع بگردید ممکن است بر شباهت‌ها بیش از حد تاکید کنید و تفاوت‌ها را کم‌اهمیت‌تر نشان دهید. آنا گرزیمالا-بوسا، دانشمند علوم سیاسی در دانشگاه استنفورد می‌گوید: «یکی از تفاوت‌های میان اوربان و ترامپ در متقاعد کردن کشور و منفجر کردن آن است.» علاوه بر آن بعضی از برنامه‌های ترامپ تشدید روندهای قبلی است، نه گسستگی‌های بنیادی. فساد، ملی‌گرایی بیگانه‌هراسی، تهدید پیرامون خشونت غیرمتمرکز، این موارد ممکن است الان آشکارتر شده باشند اما چه بخواهیم چه نخواهیم، این‌ها در طول تاریخ آمریکا وجود داشته‌اند.

جورج دبیلیو بوش اختیارات ریاست‌جمهوری را بسیار فراتر از محدودیت‌های قبلی گسترش داد؛ باراک اوباما حتی بیشتر. در 100 روز اول، ترامپ بیشترین فرمان‌های اجرایی را نسبت به هر رئیس‌جمهور دیگری صادر کرد. ذاتاً هیچ موضوع نامشروعی در مورد آن وجود ندارد؛ مثل انتشار اسناد محرمانه ترور جان‌اف‌کندی، اعلام اینکه انگلیسی‌ زبان رسمی کشور است. این‌ها تفرقه‌افکن‌اند اما از اختیارات قانونی رئیس‌جمهور فراتر نرفته‌اند. اقدامات دیگر مانند ممنوعیت استفاده از نی‌های کاغذی بیشتر جنبه نمایشی دارند. 

رؤسای‌جمهور پیشین دستوراتی را با علم به اینکه ممکن است در دادگاه به چالش کشیده شوند، امضا کردند. اما برخی از دستورات ترامپ، مثل حذف اعمال حق تولد در خاک آمریکا، خلاف قانون اساسی به نظر می‌رسند.

رسانه‌های آمریکایی قدرت بیشتری از رسانه‌های مجارستانی دارند. اما نشانه‌هایی از مشکلات نیز وجود داشته است. مثل واشنگتن‌پست و لس‌آنجلس تایمز که سال گذشته اعلام کردند از هیچ رئیس‌جمهوری حمایت نمی‌کنند و یا اینکه ترامپ شکایت‌های بی‌اساسی را علیه شبکه ای‌بی‌سی‌نیوز تنظیم کرد که به‌سرعت حل و فصل شد. 

بعضی‌ها ترامپیسم را نه یک فوریت دموکراتیک بلکه پیروزی دموکراسی می‌بینند. زمانی که جی‌دی‌ونس به خبرنگار پولیتیکو گفت که رئیس‌جمهور ممکن است در نهایت از حکم دیوان عالی سرپیچی کند، آن را تلاشی برای براندازی دموکراسی نمی‌داند بلکه تلاشی برای تقویت آن است. دیوید ری‌وی، یکی از افراد راست‌گرایی که مشاور سیاستمداران آمریکایی و مجارستانی است، می‌گوید: «اگر رئیس‌جمهور منتخب بگوید که من می‌توانم کارمندان دولت خودم را کنترل کنم و دیوان عالی ورود کند و بگوید که شما اجازه این کار را ندارید؛ این بحرانی در قانون اساسی است. کسانی که فکر می‌کنند اوربان و ترامپ، هیتلرند در یک دایره قرار دارند. این‌ها دیوانه شده‌اند. اینکه بگوییم مجارستان برای مجارستانی‌هاست و آمریکا برای آمریکایی‌ها، تکرار واضحات است. خب برای چه کسی باشد؟‌ من کسانی را که دچار فروپاشی روانی بر سر این موضوع می‌شوند، درک نمی‌کنم.» 

برخی از پژوهشگران همچنان تاکید دارند موضوعاتی مانند نابودی جمهوریت که توجه آنی را جلب می‌کنند، نتیجه معکوس دارند. مایک مک‌کانل، استاد قانون اساسی در دانشگاه استنفورد می‌گوید: «ببینید، ترامپ در انتخابات دموکراتیک به پیروزی رسید و من نشانه‌ای نمی‌بینم که انتخابات‌های بعدی به‌اندازه قبلی‌ها دموکراتیک نباشد.» مک‌کانل در ادامه می‌گوید: «بعضی از اقدامات ترامپ غیرقانونی است و او در آنها مبالغه می‌کند تا ترسناک‌تر نشان‌شان دهد اما نتیجه احتمالی این است که دادگاه‌ها بر او نظارت خواهند داشت.» به گفته مک‌کانل، اندرو جکسون هم «غرایز استبدادی» داشت.

فرانکلین دلانو روزولت کارمندان را به‌دلایل ایدئولوژیک اخراج می‌کرد، او تلاش کرد تا قضاتی دلخواه خود را وارد دیوان عالی کند ولی در نهایت برای سومین و سپس چهارمین دوره پیروز شد. دولت بایدن هم فراتر از اختیارات خود رفت اما این کار را در سکوت انجام داد. مک‌کانل استدلال می‌کند که اگر رئیس‌جمهوری قوانین مورد علاقه شما را به جای آنهایی که متنفرید، تغییر دهد، چقدر آزاردهنده خواهند بود؟ تام فیتون، رئیس گروه راست‌گرا موسوم به «دیده‌بان قضایی» می‌گوید: «این فقط محور بحث‌های چپ‌گرایان است. اگر مسیری مطابق نظر آنها نباشد پس دموکراسی در خطر قرار می‌گیرد.» 

محورهای اصلی دفترچه راهنمای مجارستان را نمی‌توان برای آمریکا تکرار کرد. حزب اوربان اکثریت بدنه قانون‌گذاران را به‌دست آورد که از آن برای بازنویسی قانون اساسی مجارستان استفاده کرد. در سیستم دو حزبی، تقریباً برای هر کدام از احزاب غیرممکن است که اکثریت درازمدتی داشته باشند و اگر ترامپیست‌ها در دو مجلس نمایندگان و سنا اکثریت را داشته باشند، باز هم برای اصلاح قانون اساسی کافی نخواهد بود. 

جیک گرام‌بک، استاد سیاست عمومی در دانشگاه یو سی برکلی می‌گوید: «حق وتو در سیستم ما، هر کاری را سخت‌تر می‌کند که می‌تواند به ایجاد این لحظه استبدادی کمک کرده باشد. حالا که یک تهدید استبدادی در شاخه اجرایی دولت وجود داشته که باید بگویم خوشحالم که این نظارت‌ها وجود دارند.» ساموئل موین، تاریخ‌نگار در دانشگاه ییل می‌گوید که لیبرال‌ها دیگر نباید ترامپ را به‌مثابه یک شخصیت شرور کارتونی قدرتمند نشان دهند؛ او رئیس‌جمهور ضعیفی است نه یک تهدید آنی فاشیستی. اما در ماه مارس، پس از دستگیری محمود خلیل، فعال دانشجویی دانشگاه کلمبیا، موین برای اولین‌بار فحشی را نثار ترامپ کرد. اما با این حال اصرار دارد که «با وجود لحظات هشداردهنده و خطرناک، سیاست همچنان سیاست است.» ماجرای دفترچه راهنما به کنار، رسوخ استبداد امری نیست که هر رهبری به خواست خود بتواند فرمان آن را بدهد. 

هیچ چیز در سیاست دائمی نیست و هیچ‌چیز اجتناب‌ناپذیر. حتی دموکراسی تجزیه‌شده همیشه می‌تواند از مرگ به‌پا خیزد. استیو لویتسکی، پژوهشگر می‌گوید که به همین دلیل «دموکراسی‌ها چگونه از بین می‌روند» در واقع استعاره فاجعه‌باری است. او می‌گوید، جامعه آمریکا قرن‌ها برای ساخت بازوی دموکراتیک خود تلاش کرده است و همچنان هم عضلاتی باقی مانده‌اند، فقط یکی باید جلو بیفتد که از آن‌ها استفاده کند. 

 طرح: MIKE McQuade

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بین‌الملل
پربازدیدترین
آخرین اخبار