پاپ فرانسیس نگران انسان
نگاه محوری به «انسان» و دغدغه صلح و امنیت برای نوع بشر به پاپ فقید امکان داد پیام مرتبط با روز رستاخیز مسیح را بیش از آن که به شخص مسیح یا به مقوله دین و ایمان بپردازد، به هشدار نسبت به وضعیت بحرانی «انسان» در مسئله فلسطین و وضعیت غزه، شرایط لبنان و سوریه، جنگ یمن و اوکراین، التهاب در قفقاز جنوبی میان ارمنستان و آذربایجان، تنشها در بالکان غربی، خشونت در قاره آفریقا به ویژه کنگو و سودان و شاخ آفریقا تا جنگ و زلزله در میانمار، اختصاص دهد.

اسقف اعظم بوئنوسآیرس، پدر خورخه ماریو برگولیو در غروب روز سیزدهم ماه مارس ۲۰۱۳ بهعنوان اولین غیراروپایی در طول تاریخ کلیسای کاتولیک برای تکیهزدن بر مسند حواری پطرس قدیس برگزیده شد. وی برای خود، نام فرانسیس اول را انتخاب کرد. این نام بیسابقه در میان ۲۶۵ پاپ پیشین، نشانگر آن بود که پاپ جدید نمیخواست رویکرد خود را به پیشوایان سلف منتسب کند.
دیگر اینکه او با برگزیدن نام قدیس فرانسیس (فرانچسکوی آسیسی) میخواست بر سادهزیستی خود – که بدان شهره بود – تأکید ورزد و به اتهام جدی و قدیمی تجملگرایی واتیکان واکنش نشان دهد.
فرانسیس قدیس (Franciscus de Assisi) در اواخر قرن دوازده و اوائل قرن سیزده میزیست. او بهعنوان بنیانگذار نظام رهبانی فرانسیسکن هیچگونه تعلق مادی را جایز نمیدانست و از دنیا بریده بود، تا جایی که حتی مالکیت ساختمانی بهعنوان کلیسا را نیز اجازه نمیداد و این را مغایر با سنت عیسی مسیح میدانست. طبیعی بود که چنین آموزههایی ابتدا با مخالفتهای کلیسای کاتولیک مواجه شود، ولی سپس از طرف این نهاد بهعنوان یک مشی زاهدانه – و نه لازم برای همگان - بهرسمیت شناخته شد.
از لطایف روزگار آن که بخش عمدهای از هزینه ساخت کلیسای سنت پیتر در واتیکان – با آن همه تزئینات و جواهرآلاتی که برای ساختش بهکار رفته و ظاهری چون کاخموزه به آن داده – به دست فرانسیسکنها جمعآوری شد؛ چراکه آنها بهسبب زهد و دنیاگریزیشان خوشنام و مورد عنایت مالی مؤمنان بودند، و از سوی دیگر آموزههایشان به ایشان اجازه نمیداد مالی را برای خود نگه داشته یا مورد استفاده قرار دهند و به همین جهت مبالغ جمعآوری شده را به واتیکان میفرستادند.
بنابر این سابقه تاریخی، انتخاب چنین نامی از طرف پاپ جدید، برای خیل مسیحیانی که در آمریکای جنوبی، آفریقا و آسیا با تنگدستی دستوپنجه نرم میکنند و اشرافیگری حاکم بر دستگاه واتیکان را با ادعای سادهزیستی، نوعدوستی و کمک به فقرا سازگار نمیدانند، پیامی بسیار دلگرمکننده بود.
رفتار پدر برگولیو در دورهای که اسقف اعظم بوئنوسآیرس بود – از جمله صرفنظر کردن از آشپز و راننده شخصی و استفاده از وسایل نقلیه عمومی – زمینه پذیرش چنین نامی (فرانسیس) را در افکار عمومی مهیا کرده بود و نخستین تصمیمات او در دوره تصدی بر واتیکان نیز – مثل خودداری از اقامت در کاخ سکونت پاپها – پیشبینیهای ناظر بر چنین رویکردی را تقویت کرد.
تأکید آشکار او در اولین شکرگزاری مقدس در میدان سنت پیتر شهر رم در ۱۷ مارس ۲۰۱۳ نشان داد که در خلال سالهای بعد، نهادهای خدماتی و رفاهی کلیسای کاتولیک در سراسر جهان – اعم از مدارس و دانشگاهها، بیمارستانها و مؤسسات خیریه، و... – هر چه بیشتر وقف مبارزه با فقر خواهند شد.
در همین راستا و در کنار کاهش حقوق کاردینالها، حذف یارانههای کارکنان ارشد، و هدایت منابع به سمت حمایت از فقرا، واتیکان با تأسیس «دبیرخانه اقتصاد» در سال ۲۰۱۴، دورهای سختگیرانه از تمرکز مالی و شفافیت در فعالیتهای اقتصادی کلیسای کاتولیک را آغاز کرد. انتشار گزارشهای مالی سالانه و اجرای حسابرسیهای خارجی، از جمله اقدامات مهمی بود که در جهت شفافسازی و مسئولیتپذیری انجام شد تا منابع بهطورِ مؤثرتری به مبارزه با فقر و نابرابری اختصاص یابند.
پاپ فرانسیس علاوه بر اولویتبخشی به «مبارزه با فقر و نابرابری»، با پیگیری سیاست «گفتوگو با دیگر ادیان و بهویژه اسلام» که در نخستین دیدار عمومی با سفرا و رؤسای هیئتهای دیپلماتیک در واتیکان مورخ ۲۲ مارس ۲۰۱۳ به نمایش گذاشته شد، نهتنها توانست چهره خدشهدار شده کلیسا را در افکار عمومی بهصورتی قابل توجه ترمیم کند، بلکه به کلیسای کاتولیک برای نقشآفرینی در مناسبات جهانی جانی تازه بخشید.
به نظر نگارنده، پاپ فرانسیس پیوند دهنده نقاط مثبت هر دو پاپ پیش از خود - ژانپل دوم و بندیکت شانزدهم - بود. از یک سو بنگریم به میراث پاپ ژانپل دوم (دوره زعامت ۱۹۷۸ - ۲۰۰۵). او در پیگیری تصمیمات شورای واتیکان دوم تا بدانجا راسخ بود که حتی حاضر نشد نسبت به قرائتهای دیگر در درون کلیسای کاتولیک انعطاف به خرج دهد؛ خواه این تفسیر متفاوت، طالب اصلاحات بیشتر باشد، خواه نسبت به مصوبات شورای واتیکان دوم رویکرد سنتگرایانهتری برگزیده باشد.
شورای واتیکان دوم (۱۹۶۲ تا ۱۹۶۵ میلادی) را باید امتداد شوراهای فراگیر (Ökumenisch/Ecumenical - بین سالهای ۳۲۵ تا ۷۸۷ میلادی) دانست. این شورا متشکل از «پرِلات»ها (Prälat/Prelate از ریشه لاتین پرلاتوس به معنی برگزیدگان) شامل اسقفها و افراد رده بالای کوری بود که با هدف «آجیورنامنتو» (Aggiornamento یعنی انطباق با شرایط روز) تشکیل شد تا با بازبینی و بازتفسیر مبانی اعتقادی و آموزههای بنیادین الهیات کاتولیک، کلیسا و قوانین و مناسک آن را روزآمد کند.
یک سر طیف طردشدگان، معتقدان به الهیات رهاییبخش قرار داشتند. الهیاتی که در دهه هفتاد میلادی در آمریکای لاتین شکل گرفت و توسعه یافت. این جریان که خود را «ندای محرومان» معرفی میکرد، واکنشی بود به حکومتهای خودکامه و فساد اقتصادی آن کشورها. الهیات رهاییبخش از یک سو محصول بافت شدیداً مذهبی/کاتولیک جوامع آمریکای لاتین بود و از سوی دیگر ثمره نفوذ اندیشههای چپ مارکسیستی بر مبارزات حقطلبانه و برابریخواهانه در آن مقطع تاریخی.
در منتها الیه دیگر طیف طردشدگان، میتوان به اسقف اعظم فرانسوی مارسل لُفِبور (Marcel Lefèbvre) اشاره کرد که منتقد دو مصوبه شورای واتیکان دوم، یعنی اصلاح مناسک (Liturgie/Liturgy) ) و تأکید بر رابطه با سایر ادیان بود.
در هر دو مورد، برخورد پاپ ژانپل دوم قاطع بود: محدودیت و طرد. او اما در عین حال، به همان اندازه نسبت به توصیه شورا برای تقویت گفتوگو با سایر ادیان پیگیر بود و با دیگرباوران منعطف. به بیان دیگر، ژانپل دوم ضمن این که در فهم کاتولیکی خود، از نظر کلامی و چهبسا بیش از آن بهواسطه سیاست کلیسایی، نسبت به درون کلیسای کاتولیک، سخت و متعصب بود، با برخورداری از نوعی نگاه عرفانی به حقیقت (خدا) و پذیرش تجلّیهای متکثّرِ آن نزد گروههای مختلفِ انسانها (پیروان ادیان مختلف) چنان منعطف بود که در میان غیرمسیحیان نیز احترام و محبوبیت یافت.
در یک جمعبندی، پاپ ژانپل دوم را از این نظر که طرفدار و پیرو سرسخت شورای واتیکان دوم بود، باید یک اصلاحگرا دانست. از سوی دیگر میراث پاپ بندیکت شانزدهم (دوره زعامت ۲۰۰۵ - ۲۰۱۳) را میتوان در بازگشت به درون جهان مسیحی خلاصه کرد و او را محافظهکاری ترمیمگرا دانست.
او پیش از آن که به سمت پاپی برگزیده شود، ۲۴ سال مسئولیت «جماعت ایمان» را بر عهده داشت؛ کمیتهای که اعضای آن از سوی پاپ منصوب میشوند و مسئولیت نگهبانی از آموزههای کلیسا را در برابر «بدعت» (Häresie/Heresy) بر دوش دارد و سابقه آن به سال ۱۵۴۲ و محاکم تفتیش عقاید بازمیگردد. ثمره آشکار این سنتگرایی، یکی در بیاعتنایی بلکه بیمهری با سایر ادیان از جمله اسلام بود، و دیگری در فراخواندن و بازپذیرش مطرودین پاپ ژان پلدوم که بهخاطر پافشاری بر سنت و ایستادگی در مقابل مصوبات شورای واتیکان، رانده شده بودند.
او در اظهار نظری صریح اعلام کرد که مصوبات شورای واتیکان دوم را نباید آموزههایی نو تلقی کرد، بلکه آن تصمیمات تنها لباسی نو بر تن آموزههای قدیمی است تا در این زمانه برازنده به نظر برسد. پاپ فرانسیس اما از هر دو سلف خویش، آن قسمت مهربانی و گشودگی را برگرفت و قهر و غضب را وانهاد. وی، هم با درون جهان مسیحیت و هم با برون از آن، بنا را بر گفتوگو و نزدیکی گذاشت. در هر دو جبهه، از آنجا که ادامه راه گشایشهای دو پاپ پیشین بود، طبیعتاً به میزان زیادی مسیر برایش هموار شده بود.
اما اولاً همین توجه به ادامه راه، نه امری مفروض و ساده، که بسیار مهم بود، و ثانیاً او تلاشهای پیشین را توسعه داد و با گامهایی بلند فراتر رفت. همزمان، در ارتباط با جهان درون مسیحیت، مانند پاپ بندیکت شانزدهم رئوف و متسامح بود و در پس نزدیکی بیشتر جهان مسیحیت برآمد. چه تلاش برای گفتوگوی با دیگر شاخههای مسیحیت (ارتدوکسها، پروتستانها و کلیساهای انجیلی) مثل دیدار تاریخی با پاتریارک کیریل پیشوای کلیسای ارتدوکسی روسیه (۲۰۱۶)، چه تلطیف مواضع کلیسا در مواجهه با تابوهایی همچون طلاق، سقط جنین و مسئله دگرباشان، حتی اقدام بیسابقه انتصاب یک زن بهعنوان قائممقام دبیر شورای اسقفی و اعطای حق رأی به او (سال ۲۰۲۱) را میتوان بهعنوان مثال برشمرد؛ گامهایی که از پاپ بندیکت شانزدهم و مبانی الهیاتیاش برنمیآمد.
در تعامل با جهان خارج از مسیحیت نیز، او همانند پاپ ژانپل دوم، به توصیه شورای واتیکان دوم برای گسترش گفتوگو با ادیان دیگر پایبند بود و با دگراندیشان گشوده و اهل مصاحبت بود. خاصه در قبال جهان اسلام، اقدامات او گامی بلندتر از سلف خود محسوب میشد؛ از سفر به سرزمینهای اسلامیِ مصر، امارات متحده عربی، مراکش، عراق و اندونزی میان سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۲۴، تا دیدارهای تاریخی با عالیرتبهترین علمای مسلمان، از جمله آیتالله سیدعلی سیستانی و شیخ احمد الطیب امام اعظم الأزهر. همچنین دفاع او از اسلام در برابر اتهام افراطگرایی و تروریسم، رویکردی بهمراتب فراتر از کارنامه پاپ ژانپل دوم محسوب میشد.
با این همه، گویی اهتمام او بر این رویکردها، نه بهواسطه مصوبات شورای واتیکان دوم و نه بهجهت پیروی از آموزههای الهیات رایج کاتولیکی، بلکه برخاسته از نگاه او به «انسان» بود. وی با مواضع صریح درباره تغییرات اقلیمی و بحرانهای زیستمحیطی (سند سال ۲۰۱۵)، تأکید بر عدالت اجتماعی و مبارزه با نابرابری جهانی، مخالفت با ناسیونالیسم افراطی و دیوارسازی و سیاستهای ضدمهاجرتی، انتقاد از توسعه صنعت تسلیحات که آتش جنگطلبی را مدام شعلهورتر میکند، و سرانجام محکومکردن جنایات اسرائیل و حتی پیشنهاد بررسی بینالمللی درباره نسلکشی این رژیم و حمایت از تشکیل دولت فلسطین که مشخصاً در فضای سیاست اروپایی بسیار پرهزینه است، کارنامهای منحصر بهفرد از خود بهجا گذاشت.
در آخرین پیام رسمی او که یک روز پیش از درگذشت وی و به مناسبت عید پاک ایراد شد، بیش از هر چیز دغدغه صلح و امنیت برای «انسان» مشهود است. تاریخچه سخنانی که پاپها در روز عید پاک ایراد میکنند نشان میدهد که محوریت همواره بر دعوت به ایمان، ارتباط شخصی با مسیح و مشارکت در زیست کلیسایی بوده است. اما آخرین سخنرانی رسمی پاپ فرانسیس اول که یک روز پیش از درگذشت او در روز عید پاک ارائه شد، رویکردی کاملاً متفاوت داشت.
به باور نویسنده، نگاه محوری به «انسان» و دغدغه صلح و امنیت برای نوع بشر به پاپ فقید امکان داد پیام مرتبط با روز رستاخیز مسیح را بیش از آن که به شخص مسیح یا به مقوله دین و ایمان بپردازد، به هشدار نسبت به وضعیت بحرانی «انسان» در مسئله فلسطین و وضعیت غزه، شرایط لبنان و سوریه، جنگ یمن و اوکراین، التهاب در قفقاز جنوبی میان ارمنستان و آذربایجان، تنشها در بالکان غربی، خشونت در قاره آفریقا به ویژه کنگو و سودان و شاخ آفریقا تا جنگ و زلزله در میانمار، اختصاص دهد.
اشتفان هاید (Setfan Heid) متخصص تاریخ کلیسا، در مجموعه مقالات «شناخت دست اول از مفهوم کاتولیک» نوشته است: «از نظر پاپ بندیکت شانزدهم مسئولیت هدایت مردم و آموزش خلق، نه به عهده دانشمندان الهیات، بلکه بر شانه اسقفها است که باید پاسدار ایمان مردمان ساده باشند. هرکس که انجیل را میخواند، بدون دانش الهیات نیز بیواسطه تمامی ایمان را درمییابد، گویی که خود مسیح با او سخن میگوید». به نظر نگارنده، پدر خورخه ماریو برگولیو که در دوره اسقفی تجلی چنین آموزه و نگاهی بود، توانست در دوره زعامت خویش نه فقط پاسدار ایمان مردمان ساده، بلکه نگهبان حیات و کرامت ایشان باشد.