ریزگردها و مرگِ بیصدا
از عصر دوشنبه، توفانی از خاک و شن از خاکِ کشورهای سعودی و عراق برخاست و بهسوی جنوب و جنوبغرب ایران وارد شد.

از عصر دوشنبه، توفانی از خاک و شن از خاکِ کشورهای سعودی و عراق برخاست و بهسوی جنوب و جنوبغرب ایران وارد شد. توده عظیم گردوغبار که خاستگاه آن به بیابانهای خشکشده و تالابهای رهاشده منطقه بازمیگردد، ابتدا بصره را درنوردید، برق قطع شد، پروازها معلق شدند. پنج تصادف در جاده نجف ثبت شد و ۱۸۰۰ نفر راهی مراکز درمانی شدند؛ یکی از آنها جانش را از دست داد.
این توده سپس بهسمت خوزستان آمد و استان را به حالت فوقالعاده برد. شهرهایی مانند خرمشهر، آبادان و هویزه عملاً زیر لایهای ضخیم از گردوغبار دفن شدند. دید افقی به کمتر از ۵۰ متر کاهش یافت و تنفس برای بسیاری سخت شد. کیفیت هوا در اغلب مناطق استان، به سطح «خطرناک» رسید و مسئولان مجبور شدند روز سهشنبه را تعطیل عمومی اعلام کنند.
اهواز بار دیگر بهعنوان قلب تپنده بحران تنفسی کشور شناخته شد. هزار نفر تنها در یکروز بهدلیل تنگی نفس به مراکز درمانی منتقل شدند. این آمار را جدای از افرادی بدانید که از فقر مالی، حتی توانِ رساندنِ خود به بیمارستان و درمانگاه را نیز ندارند. قطعاً آمار از هزارنفر هم بیشتر است.
فرودگاه اهواز هم مجبور شد تعدادی از پروازها را لغو کند. بیمارستانها مملو از بیماران با علائم آسم و آلرژی شدند و خیابانها زیر تودهای قهوهایرنگ پنهان شدند. کارشناسان محیطزیست هشدار میدهند که خشکشدن هورالعظیم ـ این تالاب حیاتی و مشترک میان ایران و عراق ـ در قلب این بحران قرار دارد. آنها سالهاست که هشدار دادهاند اگر تالابها بمیرند، شهرها هم نمیتوانند نفس بکشند.
بحران تکراری، بدون تصمیم قاطع
اما آنچه بیش از گردوغبار، مردم خوزستان را خسته کرده، نه آسمان قهوهای، بلکه واکنشهای خاکستری مسئولان است. درحالیکه پزشکان درباره ارتباط مستقیم ریزگردها با سرطان ریه، سکتههای قلبی، آلزایمر، دیابت و سایر بیماریها هشدار میدهند، واکنش نمایندگان همچنان در سطح مصاحبه و وعده باقی مانده است.
آمارهای رسمی البته در سال ۱۴۰۰ نشان میدهد، سالانه حدود سه هزار میلیارد تومان تنها بهدلیل هجوم شنهای روان و ریزگردها به زیرساختها، زمینهای کشاورزی و سکونتگاهها خسارت وارد میشود. خوزستان به تنهایی ۳۵۰ هزار هکتار کانون فعال ریزگرد دارد. این یعنی فاجعهای در حال وقوع، نه تهدیدی دوردست. بااینهمه بهنظر میرسد محیطزیست اولویت هیچکدام از نهادهای کشور نیست. بودجه که کم میشود، اولین قربانی، سلامت مردم و هوای پاک است. در اهواز کافی است سر را بچرخانی تا فلرهای نفتی در حال سوختن را ببینی. شعلههایی که سوختن سلامت مردم را هم تداوم میبخشند.
در چنین شرایطی، تنها صدایی که از مطالبه جدی برای اقدام عملی به گوش رسید، صدای استاندار خوزستان بود که از روز معارفه تاکنون بارها به ضرورت رسیدگی به بحران محیطزیست تاکید کرده و صنایع استان را موظف دانسته که در قالب مسئولیت اجتماعی خود به مسائل زیستمحیطی توجه کنند. گفته میشود، در آینده نزدیک قرار است دیداری با استاندار بصره برای بهبود وضعیت هورالعظیم برگزار شود.
اما آیا این تلاشهای منفرد میتواند در برابر حجمی از بیعملی و بیبرنامگیای که در کشور وجود دارد راهگشا باشد؟ واقعیت این است که بحران خوزستان یک هشدار زیستمحیطی نیست، بلکه فریادی برای بقاست. اگر اکنون تصمیم قاطع گرفته نشود، اگر تالابها احیا نشوند، اگر صنایع ملزم به کنترل آلایندهها نشوند و اگر دولت بودجه و اراده کافی برای مقابله با این وضعیت نداشته باشد، گردوغبار، نه فقط هوا، که آینده خوزستان را هم در خود دفن خواهد کرد. به نظر هوا دیگر تنها ناسالم نیست؛ مرگآور است و این مرگ، بیصدا در ریههای هزاران نفر لانه کرده است.