| کد مطلب: ۳۳۵۵۴

پادشــاه خیـالی / اقدامات دونالد ترامپ چگونه موازنه قدرت بین شاخه‏‌های اجرایی، قانونی و قضایی دولت فدرال را به چالش کشیده است

رئیس‏‌جمهور آمریکا می‏‌گوید در حال پاکسازی، حذف کلاه‏برداری و سوءاستفاده از بوروکراسی است اما مخالفان او هشدار می‏‌دهند که ترامپ در حال نابودی دولت فدرال است.

پادشــاه خیـالی / اقدامات دونالد ترامپ چگونه موازنه قدرت بین شاخه‏‌های اجرایی، قانونی و قضایی دولت فدرال را به چالش کشیده است

در اولین ماه پرتلاطم چهل‌وهفتمین رئیس‌جمهور آمریکا، پایگاه حامیان دونالد ترامپ در پوست خود نمی‌گنجند و مخالفان او سردرگم شده‌اند. ترامپ در اقدامات برق‌آسای خود تلاش می‌کند تا ریاست‌جمهوری را به شاخه اصلی و حکمفرمای دولت تبدیل کند. سوال اینجاست که کمپین او تا کجا پیش می‌رود تا اینکه جلوی او گرفته شود؟ اگر هم در نهایت کنترل شود «جمهوری فدرال» آمریکا در چه وضعیتی خواهد بود؟ 

در فوریه 2025، ترامپ درحالی‌که درباره فرمان‌های اجرایی خود صحبت می‌کرد، خود را «پادشاه» خطاب کرد که حامیان و مخالفانی را در پی داشت. مجریان برنامه فاکس و دوستان این خطابه را جشن گرفتند. پس از آنکه نیویورک برنامه طرح ترافیک خود را اعلام کرد که به‌منظور کاهش ترافیک و افزایش بودجه برای حمل و نقل عمومی در نظر گرفته شده بود، دولت ترامپ تایید فدرال برای این برنامه را لغو کرد. دولت ادعا می‌کند که طرح ترافیک هزینه‌ای برای رانندگان طبقه کارگر ایجاد می‌کند و مخالف استفاده از این درآمد برای حمل و نقل عمومی به‌جای تعمیر راه‌ها و جاده‌هاست. ترامپ در شبکه تروث‌سوشال نوشت: «منهتن و کل نیویورک نجات پیدا کردند. زنده‌باد پادشاه!»

کتی هچل، فرماندار نیویورک بلافاصله واکنش نشان داد و گفت: «نیویورک 250 سال است که زیر دست هیچ پادشاهی اداره نشده و ما مطمئنیم که الان هم آغاز آن نخواهد بود.»  هچل در ادامه گفت: «خیابان‌های این شهر جایی است که با جنگ‌ها مبارزه شده است، ما مقابل پادشاه ایستادیم و برنده شدیم. اگر نیویورکی‌ها را نمی‌شناسید بدانید وقتی جنگی به‌راه می‌افتد، ما عقب نمی‌نشینیم؛ نه الان، نه هیچ‌وقت دیگر.» 

ترامپ و حامیانش اقتدار طبیعی رئیس‌جمهور آمریکا را در قالب‌های گسترده می‌بینند؛ مثل رئیس‌جمهور روسیه یا یک پادشاه. به‌گزارش Conversation، تمایل به «روسی‌سازی» ریاست‌جمهور تصادفی نیست: ‌ترامپ و بسیاری از حامیانش قدرت پادشاه‌گونه‌ای را که ولادیمیر پوتین دارد، تحسین می‌کنند. جو آدتونجی، دبیر این وب‌سایت می‌نویسد: «سیستم حکومت روسیه را «ریاست‌جمهوری تاجی» نام‌گذاری کرده‌ام که رئیس‌جمهور را به‌نوعی پادشاه منتخب تبدیل می‌کند.» 

دو قدرت محوری برای این نقش وجود دارند. اول، مثل یک پادشاه، «رئیس‌جمهور تاجی» برای سیاست‌گذاری به نمایندگان منتخب مردم در مجلس متکی نیست. در عوض پوتین سیاست‌گذاری را به‌صورت یکجانبه از طریق فرمان‌های خود اعمال می‌کند. 

دوم، فرمان‌های ریاست‌جمهوری را می‌توان به‌راحتی پس گرفت و اصلاح کرد. این امر به ترامپ و تیم حقوقی‌اش اجازه می‌دهد تا زمانی که فرمان‌هایش به چالش کشیده می‌شوند، مجدداً آن‌ها را تنظیم کنند و پرونده‌هایی را برای دیوان عالی تشکیل دهند. 

سوم، بخش‌هایی از جناح‌های راست محافظه‌کار  مدت‌هاست که استدلال می‌کنند رئیس‌جمهور باید قدرت بیشتری داشته باشد. مثلاً ایده «مجری واحد» سال‌ها در محافل محافظه‌کاران مورد بحث قرار گرفته است که اساساً ادعا می‌کند رئیس‌جمهور باید بتواند کل قوه مجریه، از بوروکراسی تا دادستان‌ها و اف‌بی‌آی را هدایت و کنترل کند. 

عده‌ای از کارشناسان معتقدند که شیوه عملکرد ترامپ نشان می‌دهد که او روش‌های دیپلماتیک برای رسیدن به اهداف خود را بلد نیست. او نمی‌داند چگونه باید با نمایندگان کنگره بحث و گفت‌وگو کند تا بتواند طرح‌های خود را از طریق جلب حمایت آنها به تصویب برساند؛ بنابراین ترجیح می‌دهد از طریق فرمان‌های اجرایی اقدام کند. 

از بار اولی که دونالد ترامپ در سال 2016 به ریاست‌جمهوری رسید، پژوهشگران حوزه اقتدارگرایی هشدار داده‌اند که تهدید بزرگی دموکراسی آمریکایی را هدف قرار داده است. در موارد مختلف، این تهدید به‌عنوان «بحران قانون اساسی» مطرح شده که در آن شاخه دولت از قدرتی که از سوی قانون اساسی به دیگر شاخه‌ها داده شده سرپیچی یا آن را غصب می‌کنند.

دعوا بر سر ماهیت بنیادی آمریکاست. رئیس‌جمهور آمریکا می‌گوید در حال پاکسازی، حذف کلاه‌برداری و سوءاستفاده از بوروکراسی است اما مخالفان او هشدار می‌دهند که ترامپ در حال نابودی دولت فدرال است. ترامپ می‌گوید که برای جهان صلح می‌آورد و برای خانه، رفاه؛ مخالفان هشدار می‌دهند، ترامپ ائتلاف‌هایی را که غرب قوی نگه می‌دارد، از بین می‌برد. ترامپ می‌گوید که دوباره آمریکا را باعظمت می‌کند، مخالفان هشدار می‌دهند که او کشور را وارد بحران قانون‌اساسی یا حتی اقتدارگرایی ترامپی می‌کند. 

هر کدام از اقدامات ترامپ نشان می‌دهند او معتقد است قدرت در اختیار او قرار گرفته و تایید می‌کند که به دنبال کسب اختیارات بیشتر است. او با نادیده گرفتن کنگره، تلاش می‌کند با حکم و دستور آمریکا را اداره کند. او می‌گوید که رئیس‌جمهور می‌تواند جلوی بودجه کمک‌های خارجی را که از سوی کنگره اختصاص داده شده بگیرد. قانون‌گذاران این انتظار را داشتند که شاخه اجرایی دولت قدرتمندترین باشد اما اقدامات ترامپ ویرانی آن را در پی خواهد داشت؛ از حدوداً 70 فرمان اجرایی ترامپ در نگاه اول تعدادی از آنها علناً با قانون اساسی مغایرند و او ظاهراً به‌دنبال آزمایش قدرت با قوه قضائیه است. 

به هر طرف که نگاه کنید، موضوع همین است. وزارتخانه‌های دولتی گیج شده‌اند که بخشی از آن به‌دلیل اثبات قدرت شخصی ترامپ بر آنهاست. واشنگتن‌پست گزارش داده که از نامزدهای سمت‌های ارشد در پلیس و سیستم‌های اطلاعاتی سوال می‌شود که آیا آنها از ادعای نادرست ترامپ مبنی بر اینکه سال 2020 در انتخابات برنده شد، حمایت می‌کنند یا نه. ترامپ همچنین تدابیر امنیتی پساواترگیت را از میان برداشته تا قوه قضائیه را از سیاست دور نگه دارد. قوه قضائیه در یکی از اولین اقدام‌های خود از دادستان‌ها خواست تا اتهام فساد علیه اریک آدامز، شهردار نیویورک سیتی را لغو کنند، البته تا زمانی که آدامز خواسته‌های ترامپ را انجام دهد. 

در سیاست خارجی نیز ترامپ به دنبال فرار از مسئولیت‌هایی است که به ارث برده. آمریکا از سازمان‌های چندملیتی مثل سازمان جهانی بهداشت خارج شد که بخشی از دلیل آن، بار مسئولیتی بود که بر آمریکا تحمیل می‌شد. او از تهدید تعرفه‌ها استفاده می‌کند تا بتواند نفوذ خود را بر دولت‌های خارجی به دست آورد. این امر همچنین باوجود افرادی که در خانه به دنبال تسکین می‌گردند به او قدرت برتر را می‌دهد. چنانچه ترامپ با استقبال از روسیه تابوشکنی می‌کند، انگار که او به ائتلاف خود با اروپا به‌عنوان ابزاری برای چانه‌زنی استفاده می‌کند. 

تمامیت‌خواهی‌های ترامپ

این موضوع را بارها شنیده‌ایم که چنین جاه‌طلبی‌های حداکثرگرایی ریاست‌جمهوری ترامپ در تاریخ آمریکا بی‌سابقه‌اند اما در حقیقت ترامپ اولین کسی نیست که می‌خواهد حاکمیت بر آمریکا را به خود اختصاص دهد. فرانکلین روزولت بیش از 3هزار و 700 فرمان اجرایی امضا کرد. او برای اعمال فشار از طریق «معامله جدید» یا New Deal 6 ماه تلاش کرد تا با اضافه کردن قضات به دیوان عالی بتواند اکثریت را به‌دست آورد. در 3 دهه گذشته قدرت از کنگره به کاخ سفید عقب‌نشینی کرده است. یکی از سنت‌های دیرینه جمهوری‌خواهان درخواست برای بازسازی دموکراسی واقعی از طریق گرفتن قدرت از بوروکرات‌هاست. آمریکا همیشه در قبال نهادهایی مثل سازمان ملل که می‌توانند فعالیت‌هایش را محدود کنند، محتاط بوده است. 

علاوه بر آن، ترامپ این حق را دارد که اهداف جدیدی برای بوروکراسی تعیین کند. او همچنین وظیفه دارد آن را صادقانه و کارآمد انجام دهد. تلاش بیل کلینتون برای عملکرد موثر و روان دولت منجر به حذف  بیش از 420هزار شغل دولتی شد. به گزارش اکونومیست، همانگونه که قبلاً گفته شد وزارتخانه‌های آمریکا نیاز به تحولاتی دارند؛ مثل پنتاگون که در آماده‌سازی آمریکا برای جنگ‌های قرن بیست‌ویکم اهمال می‌کند و ترامپ هر بهانه‌ای برای ایجاد صلح در اروپا و خاورمیانه را دارد، هر دو برای نجات جان انسان و آزاد شدن آمریکا تا بتواند بر رقابت خود با چین تمرکز کنند، لازم‌اند. 

با این حال دولت همانگونه که به اهداف توجه می‌کند باید ابزارهای رسیدن به این اهداف را نیز تامین کند. اینجاست که منتقدان ترامپ حق دارند هوشیار باشند. شوک‌درمانی بوروکراتیک قبل از آنکه خوبی داشته باشد، آسیب‌های بسیاری ایجاد می‌کند؛ کارمندان دولتی را در معرض آزمون‌های وفاداری و خلوص نیت قرار می‌دهد و سازوکار درونی اداره یک اقتصاد مدرن پیچیده را سیاسی می‌کند.

زمانی که عدالت تابع هوس‌های ریاست‌جمهوری قرار بگیرد فساد حاکمیت قانون را فرا می‌گیرد. طرح صلح ترامپ برای غزه فلسطینی‌ها را مجبور به کوچ اجباری می‌کند که انکار اساسی‌ترین حقوق آنهاست. ترامپ در هر مورد سنگدلی عامدانه‌ای را نشان داده است. متاسفانه، این روشی برای کسب قدرت است چون شرمندگی این ایده را می‌پروراند که هر کسی که قدرتمندتر است می‌تواند آنچه را که می‌خواهد بدون چالش به‌دست آورد. 

این همان باوری است که ترامپ را دچار مشکل می‌کند. محاکم قضایی را به‌عنوان مثال درنظر بگیرید. فعلاً رئیس‌جمهور هر کاری که دلش می‌خواهد انجام می‌دهد. با این حال در یک سیستم فدرال جایی که دولت‌ها حق و حقوق دارند و اکثر شهروندان و سرمایه‌گذاران همچنان به حاکمیت قانون اعتقاد دارند، قدرت در دست دادگاه‌هاست، حتی اگر روند کندی داشته باشند. دیوان عالی ممکن است به ترامپ میزانی از آنچه را  که می‌خواهد بدهد اما قطعاً همه‌چیز نخواهد بود. ترامپ اساساً وعده داده تا از حاکمیت قانون پیروی کند و سپس گفته‌ای از ناپلئون را نقل می‌کند: «او که کشور را نجات می‌دهد از هیچ قانونی تخطی نمی‌کند.» 

نافرمانی دیوان عالی بحران قانون اساسی را رقم می‌زند و جنگ دومی را در میان مقامات، رای‌دهندگان و بازارهای مالی بر سر آینده جمهوری ایجاد می‌کند. نیویورک هم‌اکنون شاهد گوشه‌ای از این رخدادهاست؛ دادستان‌های فدرال و مقامات نیویورک در اعتراض به توافق با آدامز استعفا داده‌اند. 

حتی اگر بحران قانون اساسی وجود نداشته باشد، واقعیت روی خشن خود را نشان خواهد داد. ترامپ هر چقدر هم که ادعا کند، وضع تعرفه و کسری بودجه در واقعیت منجر به ایجاد تورم می‌شوند. بازارها این موضوع را به‌خوبی می‌دانند، همانگونه که می‌دانند اگر که سیستم قضایی به ماشینی برای پارتی‌بازی و تلافی‌جویی تبدیل شوند، کسب‌وکارها چه آسیبی خواهند دید.

بوروکراسی آمریکا خدمات حیاتی را ارائه می‌دهد، اگر خراب شود، شهروندان آسیب می‌بینند. آمریکایی‌ها ممکن است از ایده کمک کردن خوششان نیاید اما اگر ببینند کودکانی که به نام آنها آسیب می‌بینند چه احساسی پیدا می‌کنند، شاید رای‌دهندگان هم‌اکنون که از عملکرد یک‌ماهه ترامپ حمایت می‌کنند اهمیتی به این مسائل ندهند. اما نمی‌توان با قاطعیت گفت که اوضاع به‌همین شکل باقی خواهد ماند. 

در سیاست خارجی ترامپ آزاد است تا جهان را از نو بسازد و آمریکا ممکن است پیش از آنکه کسی بتواند جلوی او را بگیرد شکست فاجعه‌باری در برابر نفوذ چین و روسیه متحمل شود. در مقابل، انتظار آغاز جنگی در خانه وجود دارد و رئیس‌جمهور هنوز با ملغی کردن نظم قانون اساسی فاصله بسیاری دارد. ترامپ با همین شخصیتی که دارد می‌تواند هر گونه اقدام افراطی را در نظر داشته باشد.

اما در این زمانه پرآشوب، جمهوری‌خواهان باید فضیلت خویشتن‌داری را به‌یاد داشته باشند؛ فارغ از منافع شخصی و میهن‌پرستی. اگر رئیس‌جمهور منتخب بعدی از حزب دموکرات باشد، می‌تواند از هر آنچه ترامپ تصرف کرده، علیه او استفاده کند. در هفته گذشته، ترامپ در هفته گذشته دو طرح را پیشنهاد داد؛ یکی در خانه و دیگری در خارج که نیازمند آن است تا نیازهای ترامپ را در اولویت خود قرار دهند. در هر دو مورد ترامپ توانست آنچه را که می‌خواست به‌دست آورد. 

ترامپ به برخی از اقدامات اجرایی خود افتخار می‌کند اما هر کاری را نمی‌توان از این طریق انجام داد. مثلاً تصویب بودجه، آن هم به این شکل که شامل کاهش مالیات موردی که ترامپ وعده آنها را در کمپین تبلیغاتی خود داده بود، باید از طریق کنگره انجام شود اما تعدادی از جمهوری‌خواهان هستند که از این طرح حمایت نمی‌کنند. آنها می‌خواهند بودجه فدرال را کاهش دهند. 

پادشاه خیالی 

ترامپ همیشه می‌خواست که پادشاه موفقی باشد. اولین ماه از دور دوم ریاست‌جمهوری تمایل او برای کنترل بیشتر را نشان داد. هفته گذشته کاخ سفید جلد جعلی مجله‌ای را از ترامپ درحالی‌که تاج بر سر دارد، منتشر کرد. دن بالز، خبرنگار واشنگتن‌پست می‌نویسد، این عکس جعلی شامل خط افق نیویورک پس از آن است که ترامپ برنامه هزینه طرح ترافیک این شهر را لغو کرد. «زنده‌باد پادشاه» تیتر این مجله است. به‌طور اتفاقی، یک روز بعد نسخه دیجیتال مجله اکونومیست با جلدی منتشر شد که ترامپ را از پشت نشان می‌داد که تاج بر سر دارد. اکونومیست تیتر «پادشاه احتمالی» را انتخاب کرده بود؛ بدون اینکه طنزی در آن باشد. 

تعجبی ندارد که توهماتی درباره فرمانروایی آمریکایی وجود دارد. در عرض چند هفته، رئیس‌جمهور نظم جهانی را با استقبال از روسیه، سرزنش اوکراین و توهین به اروپا واژگون کرد. او پتکی را بالای سر بوروکراسی فدرال قرار داده است. ترامپ به‌وضوح گفت که به توانایی کنترل قدرت کنگره اهمیتی نمی‌دهد. او حذف هرگونه تظاهر به استقلال قوه قضائیه را آغاز کرد. مصداق‌ها همینطور ادامه دارند. 

ادعاهای ترامپ درباره آغاز جنگ اوکراین غلط است. او ولودیمیر زلنسکی رئیس‌جمهور اوکراین را مقصر می‌داند درصورتی‌که این ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه بود که دستور داد تانک‌هایش وارد کشور دیگری شوند و خون‌ریزی پس از آن را رقم زد. او ادعاهایی را برای سرزمین‌های خارجی مثل گرینلند، غزه، کانال پاناما و کانادا در نسخه قرن بیست‌ویکم امپریالیسم آمریکا مطرح کرده است. 

فرمان‌های اجرایی پی‌درپی ترامپ آنقدر زیاد است که عده کمی تمام آنها را به یاد دارند که بخشی از استراتژی اوست. بسیاری از مسئولین آمریکایی اقدامات او را در امتداد خط مشی سیاسی توصیف کرده‌اند؛ حذف هزینه‌های اضافی دولت، امن‌تر کردن مرز، ساختارشکنی در سیستم اداری دولت، بازگرداندن اعتماد در سیستم قضایی، دریافت سهم منصفانه آمریکا در تجارت خارجی. این‌ها اقداماتی ناپخته از اعمال قدرت‌اند که نمونه‌های بسیار کمی در تاریخ اخیر آمریکا از آن دیده شده است. 

ترامپ همیشه می‌خواست که پادشاه قدرتمندی باشد؛ بسازبفروشی که املاک شگفت‌انگیزی دارد که برای خود برندی شده است، ستاره برنامه تلویزیونی پرمخاطب، سیاستمداری که در تمام نظرسنجی‌ها در صدر قرار دارد و آن دسته از نظرسنجی‌هایی را که محبوبیت او را پایین نشان می‌دهند، مردود می‌داند و گلف‌بازی که همیشه قهرمان باشگاه خود می‌شود. اقدامات او نباید برای هر کسی که در طول 4 سال غم‌باری که روی کار نبود، غافلگیرکننده باشد. فقط سرعت اقدامات او ممکن است مردم را شوکه کرده باشد.

او می‌خواهد همه‌چیز را دیکته و کنترل کند. او قدرت می‌خواهد تا بر سازمان‌های مستقل نظارت و آنها را هدایت کند (که محافظه‌کاران می‌گویند نظم قانون اساسی را بازیابی می‌کند). می‌خواهد کنترل «خدمات پستی ایالات متحده» را به‌دست بگیرد. انگار چیزی وجود ندارد که ببیند و فکر نکند که باید تحت کنترل او باشد. 

برخی از آمریکایی‌ها دقیقاً همین را می‌خواهند، شوک الکتریکی به بدنه سیاست، آسیب شدید به طبقه الیت، پاداش به بوروکرات‌هایی که انگار غافل شده‌اند به چه کسی باید خدمت کنند. برای دیگران، ماه گذشته بدتر از تصورها درباره دور دوم ریاست‌جمهوری ترامپ بود. 

او می‌گوید که پایان دادن به جنگ در اوکراین در اولویت است اما در آغاز تاریخ را برگرداند. برخورد او به‌گونه‌ای بود که روسیه به‌نادرستی نادیده گرفته شده و لفاظی‌هایی را هم به زلنسکی نسبت داد که هم تحریک‌آمیز بود هم نادرست. مسکو چرخش رخدادها را تقدیر کرد. زلنسکی واکنش خشونت‌آمیزی داشت، ترامپ را متهم کرد که در سرزمین اطلاعات نادرست زندگی می‌کند. مارکو روبیو، وزیر امور خارجه گفت که زلنسکی باید قدرانی خود را نسبت به آنچه ایالات متحده انجام داده نشان دهد. اما آینده اوکراین چه خواهد شد؟ 

ردی از عدم ثبات در مسیر ترامپ برای پایان دادن به جنگ باقی مانده. ترامپ زلنسکی را «دیکتاتور بدون انتخابات» نام‌گذاری کرده اما پس از دیدار کیث کلاگ، فرستاده ویژه رئیس‌جمهور به اوکراین، زلنسکی را در پستی در شبکه ایکس «رهبر شجاع و آماده جنگ از کشوری جنگ‌زده» توصیف کرد. 

هیچ‌کس جرأت ندارد مستقیماً حرفی متناقض با رئیس‌جمهور بزند. مایکل والتز، مشاور امنیت ملی در نشست خبری کاخ سفید درباره ادعای رئیس‌جمهور که می‌گوید اوکراین مقصر جنگ است، می‌گوید: «مبارزه ادامه‌داری در هر دو طرف وجود داشته.» والتز زمانی که نماینده کنگره بود همواره پوتین را مقصر می‌دانست. او حالا نمی‌تواند این را بگوید. 

جی‌دی‌ونس، معاون رئیس‌جمهور آمریکا برای شرکت در کنفرانس امنیتی مونیخ به آلمان رفت. اما به‌جای اشاره به تهدیدهای روسیه، به اروپایی‌ها گفت که تهدیدهای بزرگ در داخل‌اند؛ امری که نشان‌دهنده پسرفتی از ارزش‌های سنتی است. 

اولین ماه از ریاست‌جمهوری ترامپ بیشتر قابل توجه قرار گرفته، نه به این خاطر که چه دستاوردهایی داشته بلکه چگونه آغاز شده است. ترامپ هم قابل پیش‌بینی است هم غیرقابل پیش‌بینی. یک روز حرفی را می‌زند که ممکن است شباهت کمی به آنچه روز بعد می‌گوید، داشته باشد که تداعی‌کننده سخنان ژنرال بازنشسته ارتش، دیوید پترایس در روزهای اول و پرهرج‌ومرج جنگ عراق است که گفت: «به من بگو چجوری تموم می‌شه.»

 عکس: اکونومیست

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بین‌الملل
پربازدیدترین