گفتوگو با مهدی برومند کارگردان نمایش «ناصدا»
نوعی دیگر شنیدن
مهدی برومند، کارگردان تئاتر، این روزها نمایش «ناصدا» را در تماشاخانه تازهتاسیس لبخند روی صحنه برده است.
مهدی برومند، کارگردان تئاتر، این روزها نمایش «ناصدا» را در تماشاخانه تازهتاسیس لبخند روی صحنه برده است. او که آخرینبار در سال ۱۳۸۹ نمایش «خانهی کاغذی» نوشته حمیدرضا نعیمی را در کارگاه نمایش مجموعه تئاتر شهر روی صحنه برد و برای کارگردانی این نمایش در بیستوهشتمین جشنواره تئاتر فجر، تندیس و دیپلم افتخار کسب کرد، چند سالی میشد که از تئاتر فاصله گرفته بود.
برومند اینبار با «ناصدا» نمایشنامهای نوشته عباس جمالی با بازی مرتضی تقیزاده و نازنین کیوانی و تهیهکنندگی سارا بهرامی میزبان علاقهمندان تئاتر شده است؛ درامی روانکاوانه که به موضوع نوعی دیگر شنیدن میپردازد. آنچه در ادامه میخوانید حاصل گفتوگو با این کارگردان تئاتر است.
شما چند سالی است که از تئاتر فاصله گرفتهاید و این روزها با نمایش «ناصدا» روی صحنهاید. دلیل این فاصله گرفتن از تئاتر و بازگشت دوباره چه بود؟
تئاتر برای من و بسیاری دیگر، مکانی امن است. از اینکه سالها در تئاتر نبودم احساس خوبی نداشتم. از آنجایی که خیلی ایدهآلگرا هستم، متاسفانه بستری برای دوباره کار کردن در تئاتر نمیدیدم؛ چراکه این روزها تئاتر شرایط خاص و پیچیدهای دارد. پس منتظر ماندم تا با یک متن که من را برای روی صحنه بردن یک نمایش ترغیب کند، به تئاتر برگردم و این با نمایشنامه «ناصدا» برایم رخ داد.
روزی با عباس جمالی صحبت کردم و او نمایشنامهای نوشته بود که خوشبختانه نه چاپ شده بود و نه کسی آن را کار کرده بود. «ناصدا» یک درام روانکاوی است که بخش زیادی از آن به موضوع کودک و والد و مسئله آموزش میپردازد. این اولین چیزی بود که من را ترغیب کرد تا این متن را کار کنم؛ چراکه بخش زیادی از این نمایشنامه را زیست کردهام و در باور من است.
در کودکی برای بسیاری از ما موقعیتهای بهخصوصی در حوزه آموزشوپرورش پیش آمده و این درد مشترک دهه من است. در زمان ما شرایط نظام آموزشی به گونهای بود که گاهی به خاطر داشتن استعداد در حوزهای که کشف نمیشد، مورد مؤاخذه و تنبیه قرار میگرفتیم. درسی را خوب متوجه نمیشدیم و بسیار از این موضوع رنج میکشیدیم و تنبیه میشدیم.
دقایقی در نمایش به موضوع دستور زبان فارسی اشاره میکنیم. درواقع خود کلمه دستور است که اهمیت دارد. کلماتی مثل هرگز، هیچوقت، همیشه، یادت باشد و... محصور شدن به این قوانین و عادت قهری و جبری و یک نوع زیادهرویهایی که بعدها در آینده فرد تاثیرگذار است، نکته کلیدی این نمایشنامه است. بسیاری از موضوعات مطرحشده در این متن سوال خود من هم بود.
آیا ما میتوانیم تغییر کنیم؟ آیا همه چیز در ما حاصل شرایط گذشته نیست؟ آیا از خود ارادهای داریم؟ من مدام چنین کنکاشهایی را در دورن خودم دارم. باید مراقب کودکانمان باشیم. چراکه کودکان رفتار متقابل ما در آینده جامعه خواهند بود و بسیاری از چالشهای اجتماعی که در برخوردهایمان داریم، به خاطر این است که والدها و حتی سیستم آموزشی نمیدانند باید چه کار کنند.
در کنار اینها، موقعیتی اتفاق افتاد و یکی از دوستانم، مهدی عباسی، رفیق سالهای دور کنارم ایستاد. لحظهبهلحظه، شانهبهشانهام بهعنوان مجری طرح همراهیام کرد تا آنچه فکر میکردم اجرایی شود. قدردانش هستم تا به همیشه. دوست خوبم بازیگر شاخص و توانمند، سارا بهرامی نیز در این راه بهعنوان تهیهکننده با من و ما همراه شد و حضورش افتخار من و نمایش «ناصدا» است و تا همیشه قدردان محبتش خواهم بود.
«ناصدا» در اجرا فرمی پیدا کرده که با متن اولیه فاصله دارد؛ قصهای مبتنی بر فرم و ویژگیهای تصویر. چقدر از زمانی که متن را خواندید تا به امروز تغییراتی در آن اعمال شده است؟
من اساساً تئاتر را دعوت به رویا ساختن و رویا دیدن میدانم و فکر میکنم مخاطبی که به دیدن آثار ما میآید، دوست دارد ما بخشی از چیزهایی را که تصور میکند، برایش بازسازی و تولید کنیم.
متاسفانه در بسیاری از نمایشهای ما به عناصر اجرایی بهخصوص صحنه و طراحی نور پرداخته نمیشود. من فکر میکنم ما میتوانیم با فرم، قصههای کلیشهشده را به شیوه جدیدتری روایت کنیم و در دایره قصههای تکراری، این فرم است که ما را نجات میدهد و من دوست داشتم فرمال به این قصه نگاه کنم و از آنجایی که مینیمالیست بودن را خیلی دوست دارم، این اثر را بازتاب بیگانگی انسان در دنیای مدرن میبینم و احساس میکنم باید در آن کنکاش کنم. به همین دلیل از طریق تعامل با ویدئومپینگ و تکنیک صدا و جریان تصویر، اجرا را تکمیل کردم. بهعنوان مولف دوم، وظیفه خودم میدانستم که از اثر با احترام کامل به عباس جمالی و قلم و نگاهش که به نظرم یکی از بهترین نویسندگان معاصر حال حاضر تئاتر ایران است، بهعنوان مولف دوم برداشت خودم را داشته باشم، کار خودم را بکنم و جهان خودم را بسازم.
یکی از ویژگیهای این نمایش، دکور آن است. ایده دکور چطور شکل گرفت؟
صحنه برای من دراماتیکترین موقعیت برای میزانسن دادن است. در این کار دکور و صحنه برای من حائز اهمیت است و بسیار هزینهبردار بود. فکر میکنم یکی از چیزهایی که این روزها به دلیل اجراهای متعدد و در کنار هم از آن غافل شدهایم، صحنه است. یکی از مهمترین ارکان تئاتر بیشک صحنه و دکور است. از جهتی اثر بر تکرار و ملال تاکید دارد.
پلههایی که در این نمایش طراحی شده به من کمک میکند که تکرار و ملال را تصویریتر کنم. برگشتن آدمها سر جای خودشان یا دور شدن از همدیگر به من موقعیتی میداد که بتوانم اندیشه فلسفی اثر را براساس این دکور طراحی کنم. پس از تحلیل متن، مهدی موسویتبار که از شاخصترین طراحان صحنه تئاتر است، ایده درخشانی را مطرح کرد که پس از جلسات متعدد به نتیجه نهایی و مشترک رسیدیم که شاهد آن در اجرا هستید.
در مورد ویدئومپینگها احساس میکردم که امروزه ما در جهان تصویر احاطه شدهایم. درواقع هر روز انگار با تصاویر متعدد زندگی میکنیم. من هم چون گرایشی به سینما دارم، احساس کردم در این کار میتوانم برداشتی از سینما را با تئاتر تلفیق کنم که مفهومی و کاربردی باشد، نه صرفاً برای تزئین. درنتیجه از حمید خزایی، طراح ویدئومپینگ اثر، بهخاطر نگاه دقیق و هنرمندانهاش تشکر میکنم که با من همراه و همفکر بود.
در مورد طراحی نور، داوود ملک، فیلمبردار درخشان سینما با نگاه و شناخت دقیق اثر و کانسپت سایهها منطبق با درام، تاثیر بهسزایی در دیده شدن اثر دارد. جا دارد از او و خلاقیتش قدردانی کنم. افتخار این را داشتم که بابک کیوانی، آهنگساز و طراح صدای شاخص، با نظرات و ایدههای جذابش در سمت مشاور هنری در کنار من و گروه باشد و بسیار قدردان دانش و تجربیاتش هستم که هم در زمینه اهمیت صدا در نمایش، هم در دراماتورژی اثر راهنما و مشاور بود.
عنوان «ناصدا» برای بسیاری از مخاطبانش سوالبرانگیز است. «ناصدا» به چه معنی است؟
«ناصدا» تأملی است در باب مفهوم شنیدن. مثل چگونه دیدن یا نگاه کردن. گاهی ما فقط به یک موضوع نگاه میکنیم و نمیبینیم. گاهی صداهای زیادی میشنویم و همه آنها شکل عادی به خودشان گرفتهاند، آنقدر که دیگر آن صداها را نمیشنویم؛ مثل صدای مادر. صدایی که از کودکی وقتی هنوز به این دنیا دعوت نشده بودیم، آن را میشنیدم اما گاهی از آن غافل میشویم.
این موضوع برای من و عباس جمالی بسیار اهمیت دارد که مخاطب را به چگونه شنیدن دعوت کنیم. این هم یکجور بازی با کلمات است. درواقع سکوت، معنا و دایره وسیعی از ناگفتهها را دربرمیگیرد و حضور و توان اندیشیدن و درک آن بهمراتب سختتر از صداست. ما در سکوت، صدای عجیبی را میشنویم که هیچ وقت تعریف درستی از آن در دسترس ذهن و شعور ما نیست، ولی صدا همیشه در غیاب سکوت اهمیت پیدا میکند و برعکس. درواقع فلسفه این موضوع بود که برایم حائز اهمیت بود. برای من اهمیت دارد که این موضوع را با مخاطب به اشتراک بگذارم؛ اهمیت صدا و سکوت در زندگی.
شما سالها از تئاتر دور بودید و در این مدت فضا نسبت به قبل تفاوتهایی کرده است. نگاه شما نسبت به شرایط حال حاضر تئاتر ایران چیست؟
تئاتر ما این روزها شاهد حضور استعدادهای جوان و درخشانی است که با تمام کاستیها و کمبودها، کارهای خلاقانهای انجام میدهند. عمدتاً وضعیت ما نسبت به سالی که من در تئاتر بودم، تغییر کرده است. متاسفانه چیزی که در گذشته بوده و همچنان با آن دستوپنجه نرم میکنیم، مشکلات اقتصادی تئاتر است. ما هیچگونه اسپانسر و حمایت دولتی برای ساختن یک اثر هنری نداریم.
میدانیم تئاتر در همه جای دنیا حمایت میشود ولی در کشور ما باید بهشکل مستقل به سمت این هنر رفت. من از کلمه فروش در تئاتر انزجار دارم. من کلمه مخاطب را بیشتر میپسندم. اثری که مخاطب دارد جذابتر است تا فروش. این روزها تمام تلاشم را میکنم تا کار آرتیستی و بامفهومی روی صحنه ببرم ولی خودم و تیمم باید از صبح تا شب این دغدغه را داشته باشیم که این کار را چطور تا مرحله فروش برسانیم؟ اگر تئاتر به لحاظ اقتصادی تامین بود، میتوانستیم فقط به مخاطب فکر کنیم. بارها با خودم فکر میکنم کار درستی کردم که تئاتر کار میکنم؟ عملاً کار تئاتر سخت شده است اما بهدلیل عشق و ارادتی که تئاتریها به این حرفه دارند، سعی میکنند چراغ آن را روشن نگه دارند.
قصد دارید همچنان در تئاتر حضور داشته باشید؟
قطعاً آمدهام که تئاتر کار کنم. تمام سعی خودم را میکنم تا دوام بیاورم. حالا که برگشتهام احساسم این است که به خانه خودم برگشتهام. میزان عشقی را که از نوجوانی، از زمانی که تئاتر را از شهرستان بهصورت تجربی شروع کردم به این حرفه دارم، نمیتوانم توصیف کنم.