| کد مطلب: ۱۲۸۱۱

فروتنیِ خرد

میلاد نوری

میلاد نوری

مدرس و پژوهشگر فلسفه

به بال و پر مرو از ره که تیـرِ پرتـابـی

هوا گرفت زمانی، ولی به خاک نشست

(حافظ)

سوفوکلِس در نمایشنامه اودیپوس جبّار، انسانِ پیروزی را به تصویر می‌کشد که پیروزی‌اش شکست است؛ کسی که زیرکی‌اش بلای اوست و چاره‌جویی‌اش به بیچارگی‌ ختم می‌شود. اودیپوس که با گشودن راز ابوالهول به فرمان‌روایی شهرِ تبای رسیده است، حتی گمان ندارد که تختی که بر آن تکیه می‌زند به همان مردی تعلّق دارد که پدر اوست و به دست وی کشته شده است. همچنین نمی‌داند ملکه‌ای که بناست همسر او شود مادرش است. اودیپوس، سرخوش از گشودن معمای ابوالهول و درواقع مغرور از خودآگاهی و هوش انسانی، می‌پندارد که پیروزی‌اش بی‌خلل است و هرگز گمان نمی‌برد که به گناهِ قتل پدر و هم‌بستری با مادر آلوده باشد. دریغ که اعتماد به پیروزی نیز همچون خودِ پیروزی شکننده است.

وقتی تِیرزیاس پیشگو به اودیپوس می‌گوید که قاتلِ پدر و شوهر مادرِ خویش است، اودیپوس می‌کوشد با متهم‌ساختنِ دیگران از بار اتّهام رهایی یابد و دامن خود را پالوده دارد. غرور او مانع از آن است که آن‌چه پیش‌تر نمی‌دانست را دریابد. اما این غرور با در هم می‌شکند وقتی درمی‌یابد که زیرکی‌اش به هلاکت، بدبختی و نابودی‌اش‌ انجامیده‌اند. وقتی اودیپوس می‌فهمد که ناخواسته پدرش را کشته و با مادرش هم‌بستر شده است، آشکار می‌شود که آن‌چه پیروزی‌اش می‌نامید شکست بوده است و آن‌چه کامیابی‌اش می‌نامید چیزی جز ناکامی نبوده است. اودیپوس زبان می‌گشاید که: «آه و آه! همه‌چیز به روشنی دریافته شد!‌ ای نور! باشد که اینک دیدارت به پایان رسد».  وقتی به دیروز و امروز و فردای خود می‌اندیشیم، درمی‌یابیم که پدیده‌ها و رویدادهای جهان در یک فضای  خاکستری‌ قرار دارند که در آن، هیچ‌چیزِ روشنی بی‌ابهام نیست و هیچ امر معلومی خالی از جنبه‌های مجهول نیست. چه‌بسا درست زمانی که به‌نظر می‌رسد پیروزی حاصل شده است، شکست در راه باشد. چه‌بسا وقتی کسی می‌انگارد همه‌چیز را تحت کنترل دارد، همه‌چیز در حال نابودی و فروپاشی باشد. چه‌بسا وقتی می‌انگاریم که پندار، گفتار و کردارمان درست است، بر خطا باشیم و راهِ نادرست را بپوییم. زندگی همواره روی جریان دائمی و لرزانِ لحظۀ حال پیش می‌رود؛ جایی که آدمی وارد امواج خروشان زندگی می‌شود و با چیزی مواجه می‌شود که از آن رنج می‌کشد، یا آن را به‌خاطر می‌آورد یا بدان امید می‌بندد. آن‌گاه که آینده به حال تبدیل می‌شود، حال نیز شروع به غرق‌شدن در گذشته می‌کند. آدمی جز به لحظۀ حال دسترسی ندارد و نمی‌داند که در وجه پنهانِ امور چه می‌گذرد و چه‌چیز پیش روی اوست.

ما از برونِ در شده مغرورِ صد فریـب

تا خود درون پرده چه تدبیر می‌کننــد

فی‌الجمله اعتماد مـکن بـر ثبـات دهـر

کاین کارخانه‌ای است که تغییر می‌کنند

 (حافظ)

بدین‌سان، اعتماد به پیروزی به اندازه خودِ پیروزی شکننده است. آن‌گاه که کسی بر چیزی چیره می‌شود، چیزی دیگر هم هست که بر خود او چیره شود. آن‌گاه که کسی از نردبام بالا می‌رود، این امکان هست که فروافتد و استخوان او در هم شکند. پیروزیِ راستین از آن کسی است که به پیروزی‌اش اعتماد نورزد و پروای شکستِ خویش را داشته باشد. آن‌ کسی که غرور و سرخوشی از زیرکی و توانایی‌اش او را از راه برده است، دیر یا زود درخواهد یافت که دست در خون خلق و پا بر گلوی زندگی دارد؛ او درحالی‌که خودش را نیک‌خواه و دادگر می‌شمارد، جهان را با ستم و بیداد می‌آلاید.

در ساحتِ هستی، هیچ دو دمی شبیه به هم نیستند. طوفان فرومی‌نشیند و آرامش حاکم می‌شود. خورشید بر می‌آید و شب رخت برمی‌بندد. غرور و سرخوشیِ کسی که می‌پندارد هرچیزی را می‌داند و بر هرچیزی حکم‌روا است، با دگرگونی دوران فرومی‌پاشد و او بی‌تکیه‌گاه می‌گردد. کسی خریدار فخرفروشی نیست و هرکس که خود را به دیگران تحمیل کند، اعتباری برای خود نمی‌اندوزد. بدین‌سبب، خردمندانه این است که آدمی والایی‌اش را از علم به جهل و ضعف خود فراهم آورد؛ بی‌آن‌که زورتوزی کند یا فریفتۀ جاه و جایگاهِ خویش باشد. به تعبیرِ سوفوکلس در نمایشنامه آنتیگونه: «خردمندی به‌عنوان اصلی‌ترین عنصر خوشبختی فراهم آمده است. نباید مواجهه ما با نیروهای هستی و حیات از سر بی‌حرمتی باشد! درشت‌گویی مردان خودبین و جاه‌طلب با ضربات نیرومند تقدیر جبران باید شود تا مگر در پیری حکمت بیاموزند». خردمند که جایگاهِ خود را می‌سنجد، آن‌چه آموختنی است را می‌آموزد و آن‌چه آزمودنی است را می‌آزماید، بی‌آن‌که فریفته خویشتن خویش شود؛ زیرا می‌داند آن‌چه اینک از آن اوست، دیر یا زود به دیگری واسپرده خواهد گشت. خردمندی گوش‌سپردن است. آن‌که گوش نمی‌‌سپارد، هستی به‌هنگام وادارش خواهد کرد که بشنود.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی