بازی در زمین ایران
دنیس راس، مشاور سیاستخارجی در دولت اوباما
ایران قصد خود برای نابودی اسرائیل را پنهان نمیکند. استراتژی این کشور حفظ فشار دائمی بر اسرائیل و درگیر نمودن این رژیم در درگیریهای جاری در مرزهای خویش است.
هرچند این مسئله کاملاً واضع است اما به نظر میرسد که رویکرد فعلی اسرائیل دقیقاً بازی کردن در زمین ایران است. آیتالله علی خامنهای، رهبر ایران مدتهاست بر این اعتقاد است که اگر اسرائیلیها احساس کنند که دائماً از ناحیه تهدیدات نظامی تحت فشار هستند، این کشور را ترک خواهند کرد. آنچه برخی از آن به عنوان «حلقه آتش» به دور اسرائیل یاد میکنند براساس این مفروضه شکل گرفته است.
خیلی مهم نیست که آیا آیتالله خامنهای و سیدحسن نصرالله رهبر گروه حزبالله اشتباه میکنند یا نه. اسرائیلیها حتی با وجود تمام اختلافنظرهایشان نشان دادهاند که برای کشورشان خواهند جنگید و در آن باقی خواهند ماند. آنچه مهم است این است که ایران و حزبالله چنین اعتقادی دارند و در حال طراحی استراتژیهای نظامی خود بر این اساس هستند و دولت اسرائیل نیز در تله آنها گرفتار شده است. سیدحسن نصرالله در سخنرانی ماه ژانویه خود اظهار داشت که اسرائیلیها ریشه در این سرزمین ندارند و اگر تحت فشار قرار بگیرند از آن خواهند گریخت.
آیتالله خامنهای هم گفته «مهاجرت معکوس» پایان اسرائیل را رقم خواهد زد. براساس این منطق، دو رهبر معتقدند که استراتژی بلندمدت مناسبی که اتخاذ شده اسرائیل را وادار کرده تا در تمام جبههها بجنگد: یعنی در غزه، در مرز شمالیاش با لبنان و در کرانه باختری بهویژه با استفاده از سلاحها، مواد منفجره و پولی که ایران به همه این جبههها تزریق میکند البته به این شرط که پای ایران مستقیماً به جنگ کشیده نشود و برای جمهوری اسلامی به بهای هزینه کردن مهمترین نیروی نیابتیاش، حزبالله تمام نشود.
اگر هر گونه تردیدی درباره تمایل ایران برای اجتناب از جنگ تمامعیار وجود داشت، اکنون و پس از ترور فواد شکر، مرد شماره دو حزبالله لبنان و اسماعیل هنیه، رهبر سیاسی حماس دیگر شکی در این مسئله وجود ندارد. هرچند رهبران ایران و حزبالله تهدیدات خود مبنی بر تلافی ترورهای اسرائیل را عملی نکردهاند، اما قصد دارند اسرائیل را تحت فشار دائمی حفظ کنند و توان آن را از طریق جنگهای فرسایشی تحلیل ببرند.
در واقع فرو بردن اسرائیل در باتلاقی که برای آن از نظر نظامی هزینهزاست و تلآویو را از نظر سیاسی در عرصه جهانی منزوی میسازد، هدف محوری استراتژی ایران است. همانطور که آیتالله خامنهای در ماه مارس استدلال کرد، اسرائیل «از یک بحران رنج میبرد» زیرا «ورود رژیم صهیونیستی به غزه باتلاقی را برای آنها ایجاد کرد. اگر امروز (ارتش اسرائیل) از غزه بیرون بیاید، به معنای پذیرش شکست است و اگر بیرون نیاید باز هم یعنی شکست خورده است.»
سیاستهای فعلی اسرائیل در حال تایید استراتژی ایران است. اسرائیل اکنون در حال نبرد در جنگهایی فرسایشی در غزه در مرز شمالی خود است و با درگیریهای بزرگتری در کرانه باختری مواجه شده است. هر کدام از این منازعات به تنهایی ممکن است به خودی خود دارای توجیه منطقی باشند، اما وقتی همگی همزمان رخ میدهند به معنای بازی کردن تحت قواعد ایران است.
این بدان معنا نیست که اسرائیل باید اکنون به سراغ جنگ تمامعیار با حزبالله یا ایران برود بلکه به این معناست که تلآویو به یک استراتژی جدید نیاز دارد. گفتن این حرف آسان است. چنین تغییر استراتژیای مستلزم تعدادی از تصمیمات دشوار اما ضروری از سوی بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل و دولت بایدن است. رئیسجمهور بعدی آمریکا باید آماده برداشتن قدمهایی باشد که برخی از این انتخابهای دشوار را دارای توجیه عقلانی سازد.
برای اسرائیل، چنین استراتژیای باید با پایان دادن به جنگ در غزه آغاز شود. دولت بایدن تلاش دارد این اقدام را از طریق دستیابی به یک توافق آزادی گروگانها و زمینهسازی برای یک آتشبس دائمی تسهیل نماید. هرچند من امید دارم که تلاشها به رهبری آمریکا موفقیتآمیز باشد، اما باید یک پلان جایگزین وجود داشته باشد که در آن تمرکز بر پایان دادن به جنگ برای بازگرداندن گروگانها باشد و نه دستیابی به توافق بر سر گروگانها برای پایان دادن به جنگ.